فضه ببخش (1).mp3
6.24M
فضه ببخش
که سه ماهه با تو بوده زحمتام …
پَنَ:میتونم تا آخر دهه با همین چند دقیقه اشک بریزم و ضَجه بزنم..💔
#اُمُنازهرا
روضهبعضیهافَهمیه..
روضهحضرترُقیه،میگنمالکساییِکهدختردارن..
روضهاقاعلیاصغر،مالکسیهکهبچهداره
و..روضههایدیگه
اماروضهفاطمیه،اماروضهفاطمیه
فقطکافیهخودتوبزاریجایامامحسن
فقطکافیهبگیمادرم...😭
بچهحتیاگهآدمِبدیهمبشه،حتیکثیفترین
آدممباشه..
بازمبرایمادرش،همونبچس
مادرجان¹³⁵،حالتوناینروزهاخوبنیست
ولیتودعاهاتون،برایامثالمنمدعاکنین
منخیلیوقته،خیلیوقته
شایدباکسیحرفنزنم
توخودمبریزم
بهکمترینچیزهافکرکنم
ولیگریههایتوهیئتمگواههکارامه
ماروشرمندهپسرتنکن..
#حرفدل
Convert_InShot_۲۰۲۳۱۱۲۲_۱۸۱۶۰۹۳۵۱.mp3
5M
گوشه کنار قلبتونو بگردین
ببینین اگه محبتی نسبت به خانم
حضرت فاطمه زهرا"سلاماللهعلیها"دارین
یعنی از چشم خدا نیوفتادین !
#وظیفه
رفیق!وظیفه گذاشتند رویِ دوشمان ..
میراثِ عزایِ یاسِ جوانِ امیرالمؤمنین ساده به ما نرسیده که ساده از کنارش بگذریم باید شلوغش کنیم ..
جوان از دست داده این خانه روضه راه بیاندازیم ..
اهلِ دل را جمع کنیم و ..
بدونِ خجالت و ...
بی خیالِ سرزنشِ جماعتِ مدعی
به پای این غم بلندبلند گریه کنیم ..
مبادا با نگاهی یا حرف و صحبتی سرما بیاندازیم...
به جانِ این آتشِ عزا حق و حقیقت را بیواهمه برای اهلش شرح دهیم ..
یادمان باشد امامِ زمانِ من و تو
مادر از دست داده و صاحبعزاست...
کمِ این عزا نگذاریم...
هرکسی به قدر بضاعتِ خودش ..
هر خانه.. یك پرچم عزا ..
هر شیعه... یك پیراهنِ سیاه
میتوانی بلند گریه کنی؟!...بسمالله
میتوانی لطمه بزنی؟!... یاعلیمدد
باید به گوشِ همه برسانیم :
ما بچههایِ مادر پهلوشکسته...
داغدارِ عزایِ مادریم !
مَبهوتْ³¹⁵
#وظیفه رفیق!وظیفه گذاشتند رویِ دوشمان .. میراثِ عزایِ یاسِ جوانِ امیرالمؤمنین ساده به ما نرسیده که
چقدر دم خونمون از هردفعه قشنگتر شده:))
کاشکی میتونستم تو کُل محلمون این کارو انجام بدم..
رفقا فاطمیه باید عاشورایی برگزار بشه کم نزارید برای مادرسادات شده یه سیاهی برا دل امامزمان"عج" بزنید..
فاطمیه اینجوریه
که پسرا واسهی پهلوی شکستهی مادرشون گریه میکنن ؛ دخترا برای غربت پدرشون :)💔
#مَه
254.1K
آقا نرید..
از من میشنوید ایامفاطمیه روضههای حاجحیدرخمسه نرید..
آتیش میزنه به قلبتون هلاکتون میکنه..😭
#بمیرمبراتمادر
قانون شبی که قراره روضهها برسه به عبارت
«از سادات معذرت میخوام » :
ریکوردِر خاموش !
و از اول تا آخر به قول روضهخون :
داد بزن نشنوی چی میگم!
بعدش چی میشه؟!
هیچی .. تو میمونی و
دنیا دنیا ای کاش دروغ باشه..
تو میمونی و .. سوال همیشگیِ
چرا نمیمیرم ..؟!
#روایت_روضه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*روز شهادتی تورو خدا باحال مناسب گوش کنید*
پَنَ:دورت بگردم بیبیجان دیشب مثل بچههات تا نیمهشب برات اشک ریختیم و به صورتمون زدیم..😭
#حسینبختیاری
یه مقتل از خانوم بگم روز شهادتی یادگاری بمونه خودمو بیچاره کرده..
هر موقع فاطمیه میشه یادم میاد و تا آخر فاطمیه درگیرش ام...
مَبهوتْ³¹⁵
یه مقتل از خانوم بگم روز شهادتی یادگاری بمونه خودمو بیچاره کرده.. هر موقع فاطمیه میشه یادم میاد و تا
روزی که خانوم میخواست بار سفر ببنده ؛ حسنین و برای کاری از خونه بیرون فرستاد ؛ مولا هم طلق معمول برای انجام کارها و نماز و... به مسجد رفت.
توی غمخونه ی علی فقط نوگُلِ سوخته ی علی مونده بود و خانوم فضه...
مادر ما به فضه فرمود : فضه !
الآن موقع نمازه ، من میرم تو حجره ی اختصاصی خودم تا نماز بخونم...
تو دفعه ی اولی نیست که نماز خوندن من و میبینی ( یعنی میدونی چقدر طول میکشه ) بعد از تموم شدن نمازم آروم بیا جلو درِ هجره صدا بزن...
اگه جواب دادم که هیچ ؛
اما اگه صدایی نشنیدی برو علی رو از مسجد صدا بزن...
فضه به اضطراب افتاد ؛ دلش مثله سیر و سرکه میجوشید ، فهمیده بود تقریباً داستان چیه...
رفت جلو در هجره گوش وایساد:الله اکبر
سبحان ربی العلی و بحمده و...
اندکی که گذشت دیگه صدایی نیومد ، فهمید نماز خانوم تموم شده ؛
خودش رو به در نزدیک تر کرد و شروع کرد به در زدن و صدا زدن :
یا بنت رسول ؟!
صدایی نمیاد
یا بنت امالمومنین ؟!
یا ام الحسنین ؟!
یا زوجةالحیدر؟!
صدایی نمیاد که نمیاد
طاقت نیاوورد و درب هجره رو باز کرد دید خانوم رو به قبله در بستر دراز کشیدند و ملحفه رو کشیدن رو خودشون...
وا محمدا وا عَلیا...
یاد آخرین وصیت و سفارش خانوم افتاد ؛ سریع معجر به سر کرد تا از منزل خروج کنه به سمت مسجد ؛
همین که درب رو باز کرد و چارچوب در باز شد یهو امام حسن و امام حسین و که برای کاری رفته بودن بیرون پشت در دید :
یا فضه !
ماذا يحدث؟! لماذا أنت قلق؟!
چیشده ؟! چرا اظطراب داری ؟!
چرا نگرانی؟! کجا داری میری این موقع...
حسنین ام جوری که با خبر شده باشن دوییدن سمت هجره ی مادر ؛
دیدن درب هجره بازه
دویدن داخل :
وا اماه...
وا مصیبتا...
مادر چیشده ؟! تو که حالت خوب بود!
امروز تازه بعد از چند وقت جارو دست گرفته بودی...
مَبهوتْ³¹⁵
یاد آخرین وصیت و سفارش خانوم افتاد ؛ سریع معجر به سر کرد تا از منزل خروج کنه به سمت مسجد ؛ همین که د
یا صاحب الزمان ببخش منو
یاعلی عفو کن منو
میدونم روضه ی سنگینیه
خودمم بیچاره کرده
همین الآن که مینویسم اشک امون نمیده
ولی فقط میگم که شیعه هات بدونن سه غاصب ملعون چه بر سر مادر شما آوردن ولله قصد دیگه ای ندارم...
حسنین که رفتن داخل خانوم فضه ام رفتن به دنبال مولا تا مسجد ؛ از مسجد تا خونه ی مولا راهی نبود...
نمیدونم چجوری مولا رو صدا زد ، ندیدم جایی ( بالاخره اون زمان مسجد محل عمومی مردم بوده و اکثراً مرد ها حضور داشتند و جدای از آن مولا هم به طور قطع در پیش مردان بوده ) اما وقتی مولا شنید کسی میگوید : یاعلی ! فاطمه ات رو دریاب...
میگه همین که مولا شنید یکی میگه فاطمه ات رو دریاب !
مولا به سرعت از مسجد خارج شد ؛
(میدونید عرب ها دشداشه میپوشن که پاچه ی بلندی داره اکثرا زیره دست و پا میاد اگه جمعش نکنی...)
تو این اندک راه !
انقدر مولا با عجله حرکت میکرد و از به اصطلاح از خود بی خود شده بود چند بار ( ۳ یا ۷ بار ) با صورت به زمین خورد...!
بالاخره رسید خونه...
دید حسنین آشفته ان
زینب یه طرف نشسته
حسن یه جا زار میزنه
حسین یه گوشه ی ملحفه رو گرفته...
همین که وارد چارچوب درب هجره شد...
مقتل میگه من نمیگم :
مولا عباش رو به طرفی پرت کرد
عمامه رو از سر برداشت و به زمین کوبید
دستاری که به کمر میبست و باز کرد و به یه طرف دیگه پرت کرد و رفت کنار بالین معشوقه اش...
صدا میزد :
یا فاطمه ! یا زهرا !
جواب نمیداد
اما مگه مولا ول میکرد :
یا بنت الرسول ! یا کوثر ! یا ریحانه !
صدایی نمیاد
مولا دیگه دید چاره ای نیست باید برا یه بارم که شده دست اش رو بزاره رو نقطع ی ضعف معشوقش :
سر مطهر خانوم که این چند روز نمیتونست از درد تکون بده رو به دامن گرفت ؛ قطرات اشک از صورت مولا به صورت خانوم سرازیر شد و خانوم صدایی شنید که میگفت :
یا فاطمه ! کلمینی ؛ انا علی...
اینجا روح به کالبد بازگشت...
خانوم جان با دستان بی رمق اشک هارو از صورت مولا پاک کرد ؛ مولا آخرین حرف هاشو اینجا یا فاطمه اش زد..
و مردم بعد آن دیگر علی آن علی سابق نشد...