مَبهوتْ³¹⁵
کربلا...💔
#عزیزم_حسین
#آرام_من
تو ...
مفهمومِ تمامِ عاشقانههایی هستی
که مینویسم ..
همهی واژهها در ابتدا ...
معنای تو را میدهند !..
تو در تمام احوالاتِ من جریان داری ..
وقتی مجنونم .. لیلا تویی ..
وقتی عاشقم ... معشوقترینِ دنیایی...
وقتی خستهم ... آغوش باز میکنی و ..
وقتی بیقرارم ... آرام و قرار فقط روضههایِ توست !..
بین خودمان بماند ..
من بیقرارِ بیقراری برایِ توام ..
غرض اینکه اینجا ...
چند شبی هست نتوانستهم بنویسمت ..
گاهی کلمات هم
از تبِ عشق و شورِ جنون جا میمانند ..
هرچه میگذرد ..
انگار دنیا دنبالم کرده تا
دوستداشتنت را از قلبم دربیاورد ..
من هم هروله میکنم و نفسنفس میزنم
تا مثلِ "شور" روضه؛ دوستت داشته باشم ...
هرچه میگذرد ...
من عجولتر میشوم برای دوستداشتنت !..
نمیدانم ... شاید هم باید
آهستهتر قدم بردارم ...
آهستهتر دوستت داشته باشم ..
مثلِ همان قدمهایی که میانِ شلوغیِ بابالقبله ..
با طمانینه برمیدارم و ...
ذره ذره ... حرف به حرف ...
قلبم برایت میتپد !..
شاید باید کمی آرام بگیرم تا حواسم بیشتر از همیشه
جمع تو باشد و بس !
مثلِ "واحد"های آرام روضه ..
با هر دم و بازدم ..
یک "حسین" بگویم و ...
یک دنیا عاشقت شوم !
پ.ن:
از باب القبله ...
قدم قدم...
آروم آروم آروم ..
صلیاللهعلیک یا ...
مظلوم مظلوم مظلوم ...
#مبهوتنویس