ای جان جانان یا حسین بال پرم باش
در لحظه ی جان دادنم بالا سرم باش
✅حاج صادق آهنگران
🌐کربلا 1401/3/19
(به غواصان شهید کربلای چهار)
ماهیها
صد و هفتاد و پنج ماهی، از
سینهی خاک، سر بر آوردند
جای دریا به آسمان رفتند
بس که از شوق، پر در آوردند
جای غواصها مگر خشکیست؟
ماهیان روی شانهی موجند
خاک هم استعاره از دریاست!
که نهنگان هماره در اوجند
عشق وقتی که شد ملاک عمل
چه به خشکی، چه آب باید رفت!
عشق وقتی که میدهد فرمان
لاجرم با شتاب باید رفت
صد و هفتاد و پنج دریا دل
روی ساحل، به خاک افتادند
صد و هفتاد و پنج ماهی در
تور شب، سینه چاک افتادند
خبر آمد به خانهی لیلی
چه نشستی! که یار میآید
فصل خرماپزان رسیده ولی
بوی عطر بهار میآید
خبر آمد، خبر چه زیبا بود!
آبرو را به شهر برگرداند
ماهیان را گرفت از خاک و
ماهیان را به نهر برگرداند
ماهی من نفس نفس میزد
زنده زنده به خاک مدفون شد
بسته بودند بالههایش را
دلم از هُرم این خبر، خون شد
صادقانهترین سلام از ما
به جوانمردهای حجلهی عشق
به شهیدان کربلای چهار
ماهیان غریب دجلهی عشق
ماهیانی که مثل پروانه
به تولّای ِ نور، جمع شدند
وسط آبهای آتشگون
سوختند و فدای شمع شدند
سوختند و چراغ راه شدند
تا ابد روشن است این فانوس
صد و هفتاد و پنج دریا، نه!
صد و هفتاد و پنج اقیانوس!
#محمد_زمان_گلدسته
💢🌷🌷💢
نوای آئینی
متن نوحه و شعرهای آئینی
ای جان جانان یا حسین بال پرم باش در لحظه ی جان دادنم بالا سرم باش ✅حاج صادق آهنگران 🌐کربلا 1401/3/1
ای جان جانان یا حسین
بال و پرم باش بال و پرم باش بال و پرم باش
در لحظه ی جان دادنم
بالا سرم باش بالا سرم باش بالا سرم باش
ای جان جانان یا حسین
بال و پرم باش بال و پرم باش بال و پرم باش
مانند حر و عابس و جون و بریرت
ارباب خوبم
در لحظه ی آخر کنار پیکرم باش
بالا سرم باش بالا سرم باش
ای جان جانان یا حسین
بال و پرم باش بال و پرم باش بال و پرم باش
وقتی که دارم بار سفر را می بندم آقا
آن لحظه ای که پر می کشم از دار دنیا
دیده به راهت می شود تا که بیایی
آقا انیس لحظه های آخرم باش
بالا سرم باش بالا سرم باش
ای جان جانان یا حسین
بال و پرم باش بال و پرم باش بال و پرم باش
با بی قراری دل خوش به اینم آقا تو هستی
در لحظه های تاریکی قبر پیشم نشستی
می ترسم از تاریکی قبرم حسین
دلشوره دارم دلشوره دارم
در اوج تنهایی بیا و یاورم باش
بالا سرم باش بالا سرم باش
ای جان جانان یا حسین
بال و پرم باش بال و پرم باش بال و پرم باش
روز قیامت باشد دو دستم بر دامن تو
آن لحظه ای که زهرا رسد با پیراهن تو
در روز محشر فکر ما هستی حسین جان
گویی به مادر
در این شلوغی ها به فکر نوکرم باش
بال و پرم باش بال و پرم باش بال و پرم باش
ای جان جانان یا حسین
بال و پرم باش بال و پرم باش بال و پرم باش
ای جان جانان یا حسین
بال و پرم باش بال و پرم باش بال و پرم باش
🌷اشعار: حمید رمی،
زنده یاد محمد زمان گلدسته و مرتضی ذاکر
🌷🌷🌷
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بنال ای قلب حزین در این تاریکی شب
که می ریزد ز غم هجران غریبی اشک بصر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
مناجات و شب وصل طنین سوز دعا
شفای درد دل از لهیب عشق خدا
خوش است از دست قدر بنوشی جام بلا
علی در این شب بحرانی مگر دارد چه خبر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
مگر امشب چه شبی است که لرزد عرش برین
غبار محنت و غم گرفته روی زمین
ملائک سینه زنان نوا خوان روح الامین
تو گویی جان جهان افتد دم دیگر به خطر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
ز نخلستان نرسد چو هر شب ناله به گوش
دگر این سینه ی چاه ندارد جای خروش
یتیمان دیده به راه که کی آذوقه به دوش
بیاید دیدنشان مولا به دلجویی چو پدر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
دیار کوفه شده سراسر غرق الم
به هر دیوار و دری نشان محنت و غم
دمی کز خانه برون رود فرزند حرم
به درب خانه کمربندش بگیرد حلقه ی در
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
چه زیبا زمزمه ای شد از گلدسته بلند
عجب شوری شده از دل بشکسته بلند
نوای درد درون ز قلب خسته بلند
به یارب یارب او گریان جمیع جن و بشر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
الهی ای که تویی بهای خون شهید
به حق خون علی در این ساعات امید
به سربازان خدا کرم فرمای مزید
به این یاران علی فرما عنایت فتح و ظفر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
به حق خون حسین که در صحرای بلا
عزیزانش همه کس فدا در کوی وفا
به مجروحین عزیز عطا کن زود و شفا
اسیران را برهان از غم تو با یک گوشه نظر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
الهی این شب قدر در این وقت سحری
به اشک و راز و نیاز ما بخشا اثری
ز مفقودین برسان به منسوبین خبری
به جان زارع پیر از گنهکاران بگذر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
شاعر: حاج حبیب الله معلمی
♣️♣️♣️
سرخ شد چهره ی زردم اگر از خون سرم
باز شد راه وصال از طرف دادگرم
مسجد كوفه تو در روز جزا شاهد باش
من كه معصومترم از همه مظلوم ترم
مسجد كوفه، خداوند نگهدار تو باد
كه اگر نشنوي آواي دعاي سحرم
بدنم را به سوي خانه عزيزان مبريد
بگذاريد غذا بهر يتيمان ببرم
هرچه باشد حسنم خون علی در رگ توست
مهربان باش تو با قاتل من ای پسرم
خلق گريند برای من و من می گریم
کامشب اطفال يتيمند، همه منتظرم
در دل قبر بلرزد بدنم گر طفلی
پرسد ای مسجد کوفه چه شد آخر پدرم
سرخ شد چهره ی زردم اگر از خون سرم
باز شد راه وصال از طرف دادگرم
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
با فرق سری پر خون بشکسته دلی محزون
رو سوی خدا امشب رو سوی خدا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
آیینه ی عالم را بگرفته غبار غم
روح همه کوجودات مدغم شده با ماتم
بنشسته به دل داغی کان را نبود مرهم
غم صفحه ی گیتی را غم صفحه ی گیتی را
بگرفته فرا امشب بگرفته فرا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
مأموره ی هستی را آیات پدید آید
بر خانه ی دل اندوه هر لحظه مزید آید
امشب مگر آوای قتل تو شهید آید
وز عالم علیین وز عالم علیین
خیزد چه ندا امشب خیزد چه ندا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
دل سوخته ای امشب مشغول مناجات است
با چهره ی خون آلود مشتاق ملاقات است
خواهان وصال حق از قاضی حاجات است
نور ازلی گردد نور ازلی گردد
از ماده جدا امشب از ماده جدا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
در جلوه گه محراب خورشید امامت نیست
بر مسند شرع و دین جانباز شریعت نیست
در کلبه ی محرومان انوار محبت نیست
نان آور مسکینان نان آور مسکینان
افکنده ردا امشب افکنده ردا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
در محفل درویشان آن شمع فروزان کو
بر بیوه زن محروم بابای یتیمان کو
گردون فضیلت را آن مهر درخشان کو
مولای همه عالم مولای همه عالم
افتاده ز پا امشب افتاده ز پا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
پیشانی وجه الله بشکافته از شمشیر
آن زهر جفا کرده بر فرق علی تأثیر
بالین سرش زینب ماتم زده و دل گیر
اشک حسنین جاری اشک حسنین جاری
با وا ابتا امشب با وا ابتا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
قنبر به کنار در بنهاده به زانو سر
ناله ز دل غمگین مولا مددی حیدر
هنگام سحر گردد بی یاور و بی سرور
هر لحظه علی گویان هر لحظه علی گویان
با شور و نوا امشب با شور و نوا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
مینای شهادت را هنگام سحر نوشد
پیراهن رحمت را آلوده به خون پوشد
خونش به همه ایام در گلشن دین جوشد
رو سوی خدا دارد رو سوی خدا دارد
آن مرد خدا امشب آن مرد خدا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
گاهی به حسن گوید از مکتب و از مذهب
حق را بنما پیشه ارزنده ترین مطلب
گاهی به حسین گوید از بی کسی زینب
بر هر دو دهد درسی بر هر دو دهد درسی
از کرببلا امشب از کرببلا امشب
مولا علی والا مولا علی والا با زمزمه ای زیبا
مشغول دعا امشب مشغول دعا امشب
شاعر: حاج حبیب الله معلمی
🌷🌷🌷
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بنال ای قلب حزین در این تاریکی شب
که می ریزد ز غم هجران غریبی اشک بصر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
مناجات و شب وصل طنین سوز دعا
شفای درد دل از لهیب عشق خدا
خوش است از دست قدر بنوشی جام بلا
علی در این شب بحرانی مگر دارد چه خبر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
مگر امشب چه شبی است که لرزد عرش برین
غبار محنت و غم گرفته روی زمین
ملائک سینه زنان نوا خوان روح الامین
تو گویی جان جهان افتد دم دیگر به خطر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
ز نخلستان نرسد چو هر شب ناله به گوش
دگر این سینه ی چاه ندارد جای خروش
یتیمان دیده به راه که کی آذوقه به دوش
بیاید دیدنشان مولا به دلجویی چو پدر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
دیار کوفه شده سراسر غرق الم
به هر دیوار و دری نشان محنت و غم
دمی کز خانه برون رود فرزند حرم
به درب خانه کمربندش بگیرد حلقه ی در
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
چه زیبا زمزمه ای شد از گلدسته بلند
عجب شوری شده از دل بشکسته بلند
نوای درد درون ز قلب خسته بلند
به یارب یارب او گریان جمیع جن و بشر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
الهی ای که تویی بهای خون شهید
به حق خون علی در این ساعات امید
به سربازان خدا کرم فرمای مزید
به این یاران علی فرما عنایت فتح و ظفر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
به حق خون حسین که در صحرای بلا
عزیزانش همه کس فدا در کوی وفا
به مجروحین عزیز عطا کن زود و شفا
اسیران را برهان از غم تو با یک گوشه نظر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
الهی این شب قدر در این وقت سحری
به اشک و راز و نیاز ما بخشا اثری
ز مفقودین برسان به منسوبین خبری
به جان زارع پیر از گنهکاران بگذر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
بریز ای دیده ی تر ز مژگان خون جگر
به مسجد سجده ی خون دارد علی هنگام سحر
شاعر: حاج حبیب الله معلمی
🌷🌷🌷
ای وای مرتضی امشب قصد رفتن از این جهان دارد
ای وای مرتضی امشب قصد رفتن از این جهان دارد
شوری در مناجاتش با خداوند مهربان دارد
ای وای مرتضی امشب قصد رفتن از این جهان دارد
قطب عالم امکان مهر تابان آسمان دین
فرق فاتح خیبر گشته منشق از تیغ زهرآگین
روی عالم آرایش با محاسن از خون سر رنگین
مولا دیده ی حق بین با توجه بر آسمان دارد
ای وای مرتضی امشب قصد رفتن از این جهان دارد
گریان باغبان دین دیده چون آفت گلشن ایمان
سرخ از خون حق گشته ساحت محراب سنگر قرآن
بندد چشم از این دنیا یار مظلومان اسوه ی انسان
فرزند حرم مجروح ناله ها از جور زمان دارد
ای وای مرتضی امشب قصد رفتن از این جهان دارد
امشب مسجد کوفه غرق در ماتم بی علی مانده
گردون جامه ی نیلی بر تن هستی جمله پوشانده
گرد حسرت و اندوه زین مصیبت بر عالم افشانده
آه و ناله و افغان هم مکان و هم لا مکان دارد
ای وای مرتضی امشب قصد رفتن از این جهان دارد
دیگر صوت یا الله گشته خاموش از طرف نخلستان
محروم کوفه گشته از آن مناجات و حال عرفان
مولا خفته در بستر طالب دیدار عاشق جانان
شوق دیدار و قرب معبود انس و جان دارد
ای وای مرتضی امشب قصد رفتن از این جهان دارد
باب علم احمد را دست بی رحمی از ستم بسته
فرق حامی دین را دشمن قرآن مبین خسته
مرآت الهی را سنگ بیداد و کینه بشکسته
عزم دیده بستن از این جهان میر کاروان دارد
ای وای مرتضی امشب قصد رفتن از این جهان دارد
گرد بستر بابا اشک غم ریزند زینبین امشب
سوزد قلب عالم آه حسن افغان حسین امشب
افسوس می شود خاموش شعله شمع عالمین امشب
مرغ حق مگر شوق پر کشیدن زین آشیان دارد
ای وای مرتضی امشب قصد رفتن از این جهان دارد
🌷🌷🌷
🔹🔹🔹
"بسم رب العشق" جان از دست رفت
یار محبوبم "زمان" از دست رفت
ای دریغا جان جانان رفت و رفت
شاعر محبوب ایران رفت و رفت
بار دیگرقامت شعرم شکست
بار دیگر مثنوی در خون نشست
بار دیگر محتشم پرواز کرد
شاعری از جنس غم پرواز کرد
شاعر اشعار پر احساس رفت
مثل گل بو داد و مثل یاس رفت
بلبل عاشق سرود از عشق گفت
از حسین از زینب و دمشق گفت
گفت از شام بلا از کربلا
گفت از عباس و دستان جدا
گفت تا پا تا سرش آتش گرفت
عاقبت بال و پرش آتش گرفت
گفت تا بر عاشقی لایق شود
شعر او ذکر لب "صادق" شود
🔹🔹🔹
بی تو احساس غریبی می کنم
دل پریشم نا شکیبی میکنم
بار دیگر من دگرگون گشته ام
از غم مرگ تو دلخون گشته ام
آه دنیا از تو دلگیر م دگر
بعد از این از زندگی سیرم دگر
با مصائب امتحانم کرده ایی
بارها هم نیمه جانم کرده ایی
با غم خوبان عقابم داده ای
تا توانستی عذابم داده ای
🔸🔸🔸
سالی گذشت زمان بیقرار توست
سالی گذشت زمین سو گوار توست
سالی گذشت که "گلدسته" رفته ایی
اشعار دسته گلت داغدار توست
مهدی حسین آبادی _سبزوار
🌷🌷🌷
تو چنانی که منم شیفته و دربهدرت
نظری کن که بیایم نظری در نظرت
هر چه دیدی طمعِ بیشتر و بیشترم
باز دیدم کرمِ بیشتر و بیشترت
این همه جرم و خطا کردهام و در عجبم
نشد اصلاً که مجازات شوم با تشرت
کیستم؟! این همه تحویل مَگیرم که منم...
بندهی عاصی و رسوا شده و خیره سرت
شرمسارم که همیشه عوضِ این همه لطف
بودهام در همهی عمر فقط دردسرت
لطف کردی و رساندی منِ تنهاشده را
به مناجات ابوحمزه و فیض سحرت
قَسَمت میدهم امشب بِعَلیٍ بِعَلی
قَسَمت میدهم آری، قسم مُعتبرت
ثمر خلقت هستیست در انگور نجف
بچشان بر لب من، جُرعهای از این ثمرت
گفتمت راه تقرب به سویت چیست بگو
گفتی از کرب و بلا راه بجویم به درت
گفتم اصلاً چه زمان یاد حُسینت باشم
گفتی آن ثانیه که سوخت زبان و جگرت
گفتمت تشنه که گشتم چهکنم یادِ غمش
گفتی آن لحظه مدد جوی ز چشمان تَرَت
گفتمت روضه بخوان تا که دلم نرم شود
گفتی از تشنهلبِ در دل خون غوطه ورت
**
گفتم اصلاً چه شده خم شده آقا کمرش
گفتی ای کاش نبینی غم و داغ پسرت
کاش هرگز نشود تا که ببینی روی خاک
مثل تسبیح تنش ریخته در دور و برت
✍ #محمدجواد_شیرازی