eitaa logo
متن مداحی
328 دنبال‌کننده
17 عکس
5 ویدیو
3 فایل
.
مشاهده در ایتا
دانلود
و توسل جانسوز ویژۀ هفتم ماه صفر شهادت کریم آل الله مجتبی علیه السلام به نفسِ مداحِ روشندل : کربلایی حمید عسکری ┄┅═══••↭••═══┅┄ از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکسته تنهاترین سردارِ بی لشگر شکسته سجاده اش بر غربتِ او گریه کرده پایِ غریبی اش دلِ منبر شکسته بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش او دستگیری می کند از هر شکسته تا زهر را نوشید،فرمود:آه مادر! راحت شد این آئینه یِ یکسر شکسته بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست اما غرورم را کسی دیگر شکسته یک کوچه ی باریك و دو دیوارِ سنگی یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته فهمید فرزندِ بزرگم، ناسزا گفت می خواست من باشم ولیکن سر شکسته گفتم که با رویم بگیرم ضربه اش را رفتم نبینم حُرمَتِ مادر شکسته اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را من میزدم بال و پَر و او پر شکسته *یکی از خصلت های خوبه شیعه،غیرت داشتن رو ناموسشِ،هر چند یک مشت نامردِ بی حیا، می خوان مارو از حجاب و بحث غیرت جدا کنند،نمی تونند،چون ما نونِ حلال خوردیم...این بیت مالِ ما بچه غیرتی هاست...* از رویِ چادر، پایِ خود را برنمیداشت پایی که قبل از این جسارت،دَر شکسته در زیر پاها گوشواره خوردتر شد خندید وقتی دید نیلوفر شکسته خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت فهمیدم از دیوارِ کوچه،سر شکسته لایوم کَ یومَک حسینم گریه کم کن تنها نه من،از گریه ات خواهر شکسته می بینمت با مادرم بر شیبِ گودال در لا به لایِ نیزه و خنجر شکسته ای کاش می شد تا نبینم ساربان هم انگشت را دنبال انگشتر شکسته *یک نفر سوال کرد:آقاجان!یا امام حسن!محاسنِ شما خیلی سفید شده...چه حکمتی داره؟داداشِ شما هم تقریباً هم سن و سالِ شماست،یکی دو سه سال کوچیکترِ؟ امام حسن فرمود:هر کسی غیر از من بود،این جریان کوچه رو می دید،اونم مثل من پیر میشد...آخه مادرش فرموده بود:حسن جان! تا من زنده ام به بابات چیزی نگی،قربونت برم... بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها از مَدبَخ وارد حُجره شدن،دید پیغمبرِ اکرم گوشه ی حجره نشستن،دو تا آقازاده حسن و حسین با هم دارن بازی میکنند،به قول و نقلی دارن کُشتی میگیرن...بی بی نگاه کرد به لب های مبارکِ پیغمبر دید داره یه ذکری میگه...خوب دقت کرد دید پیغمبر زیر لب دارن میگن:ای جانم حسن!...بی بی ناراحت شد فرمود:بابا! قربونتون برم،حسینم کوچیکترِ،چرا اسمِ حسینم رو نمی برید؟فرمود:نگاه کردم به تمام آسمانها،دیدم همه ی آسمان ها دارن میگن:جانم حسین! دیدم حسنم غریبِ...گفتم: من بگم:حسن!... تا زهر رو نوشید به اون زنِ نانجیبش فرمود: برو حسینم بیاد میکشه تو رو...یه جایی هم دیدن بدن امام حسن به تابوت با تیر دوخته شده بود،اینقدر تیر به بدن امام حسن زدن... اما رفقا من اینجا میخوام یه حرفی بزنم...اون زمانی که ابی عبدالله کنار بدن امام حسن فرمود:غارت زده به اونی نمیگن که پول و ثروتی از دست داده باشه...غارت زده به من میگن که داداشی مثلِ حسن رو دارم از دست میدم...چشمای امام مجتبی هی باز و بسته میشد،آروم نفس می کشید،فرمود:داداش! امروز کنار من تو هستی،زینبم هست،عباسم هست،بچه هام هستن...هر چند کوچیکن، اما حسینم! "لایوم کیومک یا اباعبدالله" برای اون روزی گریه هات رو نگه دار،که بابام وعده داده،مادرم میدونه،جدم رسول خدا میدونه...کدام روز؟...* نمیشه باورم که وقتِ رفتنه تموم این سفر بارش،رو شونه ی منه کجا میخوای بری؟ چرا...منو نمی بری؟ حسین! این دَمِ آخری چقدر شبیهِ مادری *ابی عبدالله فرمود:زینب! پیراهنی که مادرم دوخته و به تو امانت داده بردار بیار عزیزم...دید خواهر داره گریه میکنه...گریه چرا؟ تو باید حواست به خیمه ها باشه...عزیزِ دلم! مادر وقتی این پیراهن رو داشت امانت میداد،فرمود: زینبم! هر وقت حسینم این پیراهن رو طلب کرد بدون لحظات آخرِ...بمیرم برای اون زمانی که زینب باید هم خیمه هارو آروم کنه...و هم هوای امام سجاد رو داشته باشه...یه لحظه نگاه کرد دید گرد و غبار سرزمین کربلا رو فرا گرفته...آمد بالای تَل...دید بدن حسینش پاره پاره...* ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄
. برای دسترسی به روضه و نوحه محرم لطفا های زیر را دنبال بفرمایید . ____________ . هشتک یا "کلمه آبی رنگ" را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت چپ، علامت ۸یا بالا (↑ و ↓)را بزنید و از متن و صوت بهرمند شوید. . https://eitaa.com/joinchat/4240572439C6b1bcf7d93
. سینه زنی زمینه زیبا _ ویژۀ آخر ماه صفر شهادت کریم آل الله مجتبی علیه السلام و امام رضا علیه السلام _کربلایی حسین ↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ زائر اربعینم ، زائر موکبایِ بین راهم خیلی دلم گرفته ، مونده میونِ سینه بغض آهم یه لشگر سر سپرده ، یه سیل با شکوه دیدم ولی سئوال من اینه یه چیز و من نفهمیدم چرا حسن اینقد غریبه ؟ چرا یه ضریحم نداره ؟ اگه یکی خواست زائرش شه آخه کجا پس سر بزاره ؟ الهی بمیرم حسن جان ..... وقتی دلم میگیره ، میرم با پایِ دل به سمت مشهد سلام میدم همیشه ، میون صحن انقلاب به گنبد امام رضا در خونت ، همش برو بیا دیدم آقا سئوال من اینه یه چیز و من نفهیدم چرا حسن اینقد غریبه ؟ یه شب زیارت نداره ؟ چی میشه یه شمع و چراغی یکی روی خاکش بزاره ؟ الهی بمیرم حسن جان ..... غصه یکی دوتا نیست ، غریبی از امام حسن جدا نیست روضه همیشه سخته ، اگر که کوچه باشه کار ما نیست سربسته میگم یه روزی ، تو کوچه راهشو سد کرد این روزگار بی غیرت ، با آلِ مصطفی بد کرد چادر یه مادر رو خاکا یه پسری حیرون تو کوچه دروغ ایشاالله تمومش که دیده حسن خون تو کوچه الهی بمیرم حسن جان .... ___ ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯ @majmaozakerine
. و توسل به کریم اهل بیت مجتبی علیه السلام به نفس حاج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ای همه صدق و صفا ، یا حسن بن علی آیینۀ مصطفی ، یا حسن بن علی خاکِ بقیعت شفا ، یا حسن بن علی مظهر حُسن خدا ، یا حسن بن علی بر دو جهان مُقتدا ، یا حسن بن علی سَیِّدَنَا المجتبی ، یا حسن بن علی «سَیِّدَنَا المجتبی یا حسن بن علی» سائل کویت کرم ، بندۀ لطفت عطا حاکم مُلک قدر ، عالِم سرِّ قضا سائل جودت کرم ، بندۀ لطفت مُصام احمد پا تا به سر ، حیدر سر تا به پا مُصحف پیغمبران ، در بغل مصطفی کریم اِبنُ الکَریم ، شریف خَیرُ الوَراء امام ارض و سماء، یا حسن بن علی سَیِّدَنَا المجتبی، یا حسن بن علی «سَیِّدَنَا المجتبی یا حسن بن علی» تو روح و ریحانۀ ، پیمبری یا حسن تو از ثنایِ بشر ، فراتری یا حسن تو جان خَتم رُسُل ، به پیکری یا حسن تو اولی یا حسن ، تو آخری یا حسن تو احمدی یا حسن ، تو حیدری یا حسن وَ الشَّمسِ وَ الضُحا ، یا حسن بن علی «سَیِّدَنَا المجتبی یا حسن بن علی» کیست به غیر از حسن ، امام خون خدا امام خون خدا ، تَجّلی ابتدا تجلی ابتدا ، مِهر سپهر هُدی مهر سپر هدی ، شاه و گدایش گدا شاه و گدایش گدا ، جان و جهانش فدا جان و جهانش فدا ، یا حسن بن علی «سَیِّدَنَا المجتبی یا حسن بن علی» ای به وجودت سلام ، از طرف داورت ای تو کریم و همه ، اهل کرم سائلت چو شمع در انجمن ، غریب در منزلت شراره جای نفس ، شعله کشید از دلت ریخت ز کامت جگر ، سوخت همه حاصلت فِکند یارت ز پاه ، یا حسن بن علی «سَیِّدَنَا المجتبی یا حسن بن علی» لشگر اندوه ریخت ، از همه سو بر سرت دشمنت بی دادگر ز پشت زد خنجرت اگر چه خون دلت روان شد از حنجرت روح تو پرواز کرد ، لحظه ای از پیکرت تو پیش چشم تَرت ، خورد زمین مادرت بدون جُرم و خطا، یا حسن بن علی «سَیِّدَنَا المجتبی یا حسن بن علی» ای شده سر تا قدم شمع صفت آبِ آب ای جگر آب هم بر جگر تو کباب ریخته بر تربتت دیدۀ زهرا گلاب عالَم در سایه ات ، قبر تو در آفتاب غصۀ تو بیشمار ، مِحنت تو بی حساب کشته شدی بارها ، یا حسن بن علی «سَیِّدَنَا المجتبی یا حسن بن علی» ای شده در قلب شب فاطمه زَوارِ تو دوست تو دشمن و قاتل تو یار تو لطف و عطا بار تو، جود و کرم کار تو کاش که یک شب نَهَم، چهره به دیوار تو میثمم و بودم سائل بازار تو خواستم از تو، تو را یا حسن بن علی «سَیِّدَنَا المجتبی یا حسن بن علی» شاعر: استاد غلامرضا سازگار ــــــــــــــــــ ○👇
. و توسل به کریم اهل بیت مجتبی علیه السلام به نفس حاج محمدرضا طاهری ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ نزن که مادرم جوانِ نزن که بی گناهِ خالی نکن دقّ و دلیتُ نزن که غرق اشک و آهِ رفت آبروم ببین چشای ترمُ بگو چطور بلند کنم من سرمُ بسه دیگه کشتی آخه مادرمُ «وای مادرم .. وای مادرم ..» به کی بگم که چی کشیدم از همه ناسزا شنیدم به کی بگم که توی مسجد زیر عبا زره پوشیدم میخوام که جام زهرمُ سر بکشم از سرزمین مادری پر بکشم آخه چقدر از داغ مادری بکشم «ای وایِ من .. ای وایِ من ..» از من به جز کرم ندیدن ولی همه ازم بریدن این نانجیبا جانمازُ از زیر پایِ من کشیدن موندم تو این شهر بی کس و بی هم نشین به کی بگم که کار دنیا رُ ببین به من میگن سلام مضلَّ المومنین *نه فقط دشمنا .. دوستان .. حتی حجربن عدی که بعدها در راه امیرالمومنین شهید شد .. حضرت کشیدش کنار تو دیگه چرا این حرفُ میزنی؟! * یه عمر غریب بودم تو این شهر خیلی به من سخت گذشته خونِ دلایی رو که خوردم حالا دیگه میون طشتِ رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم *یه عمر پای منبرا می نشست ، خطبایِ نانجیب اول منبرشون لعن می کردند مولا امیرالمومنین علیه السلام رو .. میگن یه بار امام حسن نرفت مسجد ابی عبدالله علیه السلام رفت تا این نانجیب شروع کرد سب کردن ، ابی عبدالله خطیب نانجیب رو کشید از منبر پایین .. گفت نانجیب میکشمت! بابای من رو داری سب می کنی؟! خبر رسید به امام حسن .. گفتن بیا.. نیای ، داداشت جون اینو می گیره... امام حسن داره میاد دوان دوان .. تا اومد میدونست چطور باید ابی عبدالله رو آروم کنه .. تا رسید گفت داداش! تو رو به حق مادرم رهاش کن .. فرمود چشم .. ولی نبودی ببینی که چیگفت .. گفت یه روز آمدی عزیز دلم.. من یه عمر پا منبرا نشستم .. این امام حسن هم فقط یه جا از کوره در رفت.. بلند شد فرمود نانجیب بشین اونم جایی بود که مغیره بالامنبر بود.. تا اومد سب کنه.. فرمود نانجیب بشین من هنوز یادم نرفته تو کوچه چطور با غلاف شمشیر ..* رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم قاتل مادرُ تو کوچه می دیدم از این کوچه رد میشدم،می لرزیدم یادم نرفته.... *فرمود عبدالزهرا ! روضۀ منِ حسن اینه .. همۀ اینا که خوندی خدا ازت قبول کنه ، اما روضه منُ این طور بخون : دستم تو دست مادرم بود داشتیم از مسجد برمیگشتیم خوشحال بودم .. گفتم الان میرم به بابا میگم مادر چه غوغایی کرد تو مسجد.. اما اون نانجیب جلو اومد‌‌ .‌. اجازه نداد حرف مادرم تموم شه .. چنان سیلی تو صورت مادر.. مادر یه طرفِ کوچه افتاد.. اما امام حسن منتظرِ تو روضه ش اینطور اشاره کنند: همه دور بسترش جمعن .. سرش رو پای خواهرش ، عباس یه گوشه از حجره سر رو دیوار گذاشته داره اشک می ریزه .. داداشاش یه جور دارن گریه می کنن .. خواهرا یه طور ..همه رو داره نگاه می کنه امام حسن.. اما تا نگاهش افتاد به ابی عبدالله دید حسین داره گریه میکنه ؛ فرمود داداش تو دیگه گریه نکن.. چرا گریه نکنم؟! اماممُ دارم از دست میدم.. (هیچ کی مثل ابی عبدلله،امام مجتبی رو نشناخت.. فرمود یک بار جلوتر از برادرش حرف نزد.. این ادبُ ابالفضل داره یاد می گیره..) چرا گریه نکنم؟! یه وقت نگاه کرد دید امام مجتبی داره گریه می کنه.. فرمود لایوم کیومک یا اباعبدالله .. هزار تا حرف داره.. هزار تا اشاره داره.. یکیش اینه: یعنی داداش این لحظۀ آخر سر من رو زانوی زینبِ .. همه دور من جمع شدید گریه می کنید....اما یه لحظه ای برای تو میرسه حسین همه دارن هلهله میکنن .. نه اینکه سرت رو دامن کسی نیست .. یه وقت زینب داره نگاه می کنه... میبینه نانجیب داره وارد گودال میشه .. "والشمر جالس علی صدرک..‌"* ذستِ داییتُ بیار بالا بلند بگو یا حسین .. ــــــــــــــــــ
. و توسل به کریم اهل بیت مجتبی علیه السلام به نفس حاج محمدرضا طاهری ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ نزن که مادرم جوانِ نزن که بی گناهِ خالی نکن دقّ و دلیتُ نزن که غرق اشک و آهِ رفت آبروم ببین چشای ترمُ بگو چطور بلند کنم من سرمُ بسه دیگه کشتی آخه مادرمُ «وای مادرم .. وای مادرم ..» به کی بگم که چی کشیدم از همه ناسزا شنیدم به کی بگم که توی مسجد زیر عبا زره پوشیدم میخوام که جام زهرمُ سر بکشم از سرزمین مادری پر بکشم آخه چقدر از داغ مادری بکشم «ای وایِ من .. ای وایِ من ..» از من به جز کرم ندیدن ولی همه ازم بریدن این نانجیبا جانمازُ از زیر پایِ من کشیدن موندم تو این شهر بی کس و بی هم نشین به کی بگم که کار دنیا رُ ببین به من میگن سلام مضلَّ المومنین *نه فقط دشمنا .. دوستان .. حتی حجربن عدی که بعدها در راه امیرالمومنین شهید شد .. حضرت کشیدش کنار تو دیگه چرا این حرفُ میزنی؟! * یه عمر غریب بودم تو این شهر خیلی به من سخت گذشته خونِ دلایی رو که خوردم حالا دیگه میون طشتِ رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم *یه عمر پای منبرا می نشست ، خطبایِ نانجیب اول منبرشون لعن می کردند مولا امیرالمومنین علیه السلام رو .. میگن یه بار امام حسن نرفت مسجد ابی عبدالله علیه السلام رفت تا این نانجیب شروع کرد سب کردن ، ابی عبدالله خطیب نانجیب رو کشید از منبر پایین .. گفت نانجیب میکشمت! بابای من رو داری سب می کنی؟! خبر رسید به امام حسن .. گفتن بیا.. نیای ، داداشت جون اینو می گیره... امام حسن داره میاد دوان دوان .. تا اومد میدونست چطور باید ابی عبدالله رو آروم کنه .. تا رسید گفت داداش! تو رو به حق مادرم رهاش کن .. فرمود چشم .. ولی نبودی ببینی که چیگفت .. گفت یه روز آمدی عزیز دلم.. من یه عمر پا منبرا نشستم .. این امام حسن هم فقط یه جا از کوره در رفت.. بلند شد فرمود نانجیب بشین اونم جایی بود که مغیره بالامنبر بود.. تا اومد سب کنه.. فرمود نانجیب بشین من هنوز یادم نرفته تو کوچه چطور با غلاف شمشیر ..* رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم قاتل مادرُ تو کوچه می دیدم از این کوچه رد میشدم،می لرزیدم یادم نرفته.... *فرمود عبدالزهرا ! روضۀ منِ حسن اینه .. همۀ اینا که خوندی خدا ازت قبول کنه ، اما روضه منُ این طور بخون : دستم تو دست مادرم بود داشتیم از مسجد برمیگشتیم خوشحال بودم .. گفتم الان میرم به بابا میگم مادر چه غوغایی کرد تو مسجد.. اما اون نانجیب جلو اومد‌‌ .‌. اجازه نداد حرف مادرم تموم شه .. چنان سیلی تو صورت مادر.. مادر یه طرفِ کوچه افتاد.. اما امام حسن منتظرِ تو روضه ش اینطور اشاره کنند: همه دور بسترش جمعن .. سرش رو پای خواهرش ، عباس یه گوشه از حجره سر رو دیوار گذاشته داره اشک می ریزه .. داداشاش یه جور دارن گریه می کنن .. خواهرا یه طور ..همه رو داره نگاه می کنه امام حسن.. اما تا نگاهش افتاد به ابی عبدالله دید حسین داره گریه میکنه ؛ فرمود داداش تو دیگه گریه نکن.. چرا گریه نکنم؟! اماممُ دارم از دست میدم.. (هیچ کی مثل ابی عبدلله،امام مجتبی رو نشناخت.. فرمود یک بار جلوتر از برادرش حرف نزد.. این ادبُ ابالفضل داره یاد می گیره..) چرا گریه نکنم؟! یه وقت نگاه کرد دید امام مجتبی داره گریه می کنه.. فرمود لایوم کیومک یا اباعبدالله .. هزار تا حرف داره.. هزار تا اشاره داره.. یکیش اینه: یعنی داداش این لحظۀ آخر سر من رو زانوی زینبِ .. همه دور من جمع شدید گریه می کنید....اما یه لحظه ای برای تو میرسه حسین همه دارن هلهله میکنن .. نه اینکه سرت رو دامن کسی نیست .. یه وقت زینب داره نگاه می کنه... میبینه نانجیب داره وارد گودال میشه .. "والشمر جالس علی صدرک..‌"* ذستِ داییتُ بیار بالا بلند بگو یا حسین .. ــــــــــــــــــ
‍ 🍃🍂روضه شهادت پیامبر و امام حسن مجتبی صلوات الله علیهم اجمعین_حاج حسین سیب سرخی_93🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در ┏━━━🍃🍂🍃🍂🍃━ ┗━━━ 🍃🍂🍃🍂🍃━┛ ای عزیزِ تا سحر بیدار بس کن کشتی مرا از گریه ی بسیار بس کن رویت ندارد طاقت این اشک ها را طاقت ندارد این همه آزار بس کن باید ببینی روزهای بعد از این را باید بمانی با غمی دشوار بس کن باید بگویم روضه های بعد خود را باید بسوزی بعد از این دیدار بس کن ای کاش بعد از من کسی جایت بگوید با آتش و با هیزم و دیوار بس کن ای کاش میگفتند خانوم بچه دارد ای کاش میگفتند با مسمار بس کن در کوچه می افتی کسی غیر از حسن نیست باگریه میگوید در انظار بس کن در کوچه می افتی و میگویم به قنفذ افتاد دست مادرم از کار بس کن دست مغیره بشکند حالا که افتاد از چادر او پای خود بردار بس کن بگذار یک جمله هم از گودال گویم خون گریه ات را کربلا بگذار بس کن وقت هزارونهصدوپنجاه زخم است ای نیزه ی خونبار این اصرار بس کن این ناله های دشمنت پیش حرامی با شمر میگوید نزن، نشمار بس کن مقتل نوشت روی تنش پا گذاشتند... *منم اینطور رهات نمیکنم...میخوام روضه ی امام حسن بخونم...* ┏━━━🍃🍂🍃🍂🍃━┓ ┗━━━ 🍃🍂🍃🍂🍃━┛ از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکست تنهاترین سردار بی لشگر شکسته سجاده اش بر غربتِ او گریه کرده پایِ غریبی اش دلِ منبر شکسته بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش او دستگیری می کند از هر شکسته تا زهر را نوشید فرمود:آه مادر راحت شد این آئینه یِ یکسر شکسته بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست اما غرورم را کسی دیگر شکسته یک کوچه ی باریك و دو دیوارِ سنگی یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته فهمید فرزند بزرگم، ناسزا گفت می خواست من باشم ولیکن سر شکسته گفتم که با رویم بگیرم ضربه اش را رفتم نبینم حرمتِ مادر شکسته اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را من میزدم بال و پَر و او پر شکسته از رویِ چادر پایِ خود را برنمیداشت پایی که قبل از این جسارت،در شکسته در زیر پاها گوشواره خوردتر شد خندید وقتی دید نیلوفر شکسته خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت فهمیدم از دیوارِ کوچه،سر شکسته لایوم کَ یومَک حسینم گریه کم کن تنها نه من،از گریه ات خواهر شکسته می بینمت با مادرم بر شیبِ گودال در لا به لایِ نیزه و خنجر شکسته ای کاش می شد تا نبینم ساربان هم انگشت را دنبال انگشتر شکسته "شاعر هر سه شعر:حسن لطفی" *گفت:بدجور زد تو گوش مادرم؛خوردیم رو زمین؛تا چشامو باز کردم دیدم مادرم خورده رو زمین،رو خاکا دنبال یه چیزی میگرده؛حسنم...حسنم...چشاش نمیبینه...عجب دستی داشت نامرد...چی شده مادر؟حسنم! ببینم گوشواره هامو ندیدی؟آی مادرم...آی مادرم..
‍ ▪️روضه و توسل_پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و امام حسن علیه السلام و امام رضا علیه السلام_سید مهدی میرداماد▪️ 🔳▪️▪️🔲▪️▪️🔳 اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یااَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دنیانا مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست خون گریه کن مدینه،کز این ماتم عظیم گر آسمان خراب شود بر سرت رواست *مگه چه خبر شده مدینه؟!!* گشتند انبیا،همه چون فاطمه یتیم زیرا عزای قافله سالار انبیاست ..... خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست اهل ولا به هوش که با رحلت نبی 2 شهر مدینه یکسره آبستن بلاست قومی برای غصب خلافت شدند جمع یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی،کجاست؟! *کجاست مولا؟بگم صدا نالت بلند شه* دار الولا محاصره،زهراست پشت در دود وشراره بر فلک از بیت کبریاست ... آتش زدن به خانه ی ریحانه ی رسول پاداش رنج های شب و روز مصطفاست ┗━━━ ▪️▪️◾️▪️▪️━┛ *فرمود: "ما اوذی النبی مثل ما اوذیت" هیچ پیامبری اندازه ی من اذیت نشد؛بیست و سه سال تمام هرجور خواستند اذیتش کردند،هر تهمتی خواستند بهش زدن؛مگر نمیگن کسی برلت کاری میکنه عرقش خشک نشده مزدش رو بده؛مردم مدینه آب غسل پیغمبر خشک نشده مزدش رو دادن ...؛کاری کردن مادر ما بین در و دیوار صداش بلند شد ..." مگه دعای ندبه نخوندی "قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی" ذوی القربی کیان؟مگه کسی غیر از بی بی دوعالم و امیرالمومنین و حسنین؟ یادتون رفت پیغمبر چقدر حسن رو بغل میکرد؟چقدر حسین رو رو دوشش سوار میکرد؟یادتون رفت چقدر نوه هاش رو میبوسید ؟ پیغمبر میبوسید و گریه میکرد..." هروقت امام مجتبی رو بغل میکرد لباش رو میبوسید؛همتون اهل کنایه اید و اهل روضه،هر وقت ابی عبدالله رو بغل میکرد زیر گلوشو میبوسید ... آقا چرا؟میفرمود:این لبا یه روز از زهر کبود میشه ..." پیغمبر اجازه بدن ما از همین روزنه بریم کنار بقیع "السلام علیک یا ابامحمد" آقاجان گداهای هرساله اومدن؛آقاجان من الان دارم از حرم امام رضا میام؛شما یه غریبی،امام رضا هم یه غریبه،انقدر این شبا تو حرمش شلوغه ..."(مگه عربه نیامده بود از مدینه؟گفت:شنیدم ایرانیا یه امام غریب دارن برم یه سری به غریب ایران بزنم)،وارد حرم امام رضا شد اول یه نگاه به در و دیوار،یه نگاه به زائرا،به ازدحام جمعیت کرد به این همه چراغ؛برگشت عقب ...." گفت آقاجان اگر غریب میخوای بیا مدینه؛بیا ببین چهارتا سنگ گذاشتند ...* "شاعر:استادحاج غلامرضاسازگار"
|⇦•نزن که مادرم جوانِ.. و توسل به کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام به نفس حاج محمدرضا طاهری•✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ نزن که مادرم جوانِ نزن که بی گناهِ خالی نکن دقّ و دلیتُ نزن که غرق اشک و آهِ رفت آبروم ببین چشای ترمُ بگو چطور بلند کنم من سرمُ بسه دیگه کشتی آخه مادرمُ «وای مادرم .. وای مادرم ..» به کی بگم که چی کشیدم از همه ناسزا شنیدم به کی بگم که توی مسجد زیر عبا زره پوشیدم میخوام که جام زهرمُ سر بکشم از سرزمین مادری پر بکشم آخه چقدر از داغ مادری بکشم «ای وایِ من .. ای وایِ من ..» از من به جز کرم ندیدن ولی همه ازم بریدن این نانجیبا جانمازُ از زیر پایِ من کشیدن موندم تو این شهر بی کس و بی هم نشین به کی بگم که کار دنیا رُ ببین به من میگن سلام مضلَّ المومنین *نه فقط دشمنا .. دوستان .. حتی حجربن عدی که بعدها در راه امیرالمومنین شهید شد .. حضرت کشیدش کنار تو دیگه چرا این حرفُ میزنی؟! * یه عمر غریب بودم تو این شهر خیلی به من سخت گذشته خونِ دلایی رو که خوردم حالا دیگه میون طشتِ رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم *یه عمر پای منبرا می نشست ، خطبایِ نانجیب اول منبرشون لعن می کردند مولا امیرالمومنین علیه السلام رو .. میگن یه بار امام حسن نرفت مسجد ابی عبدالله علیه السلام رفت تا این نانجیب شروع کرد سب کردن ، ابی عبدالله خطیب نانجیب رو کشید از منبر پایین .. گفت نانجیب میکشمت! بابای من رو داری سب می کنی؟! خبر رسید به امام حسن .. گفتن بیا.. نیای ، داداشت جون اینو می گیره... امام حسن داره میاد دوان دوان .. تا اومد میدونست چطور باید ابی عبدالله رو آروم کنه .. تا رسید گفت داداش! تو رو به حق مادرم رهاش کن .. فرمود چشم .. ولی نبودی ببینی که چیگفت .. گفت یه روز آمدی عزیز دلم.. من یه عمر پا منبرا نشستم .. این امام حسن هم فقط یه جا از کوره در رفت.. بلند شد فرمود نانجیب بشین اونم جایی بود که مغیره بالامنبر بود.. تا اومد سب کنه.. فرمود نانجیب بشین من هنوز یادم نرفته تو کوچه چطور با غلاف شمشیر ..* رو منبرا سَبّ بابامُ میشنیدم قاتل مادرُ تو کوچه می دیدم از این کوچه رد میشدم،می لرزیدم یادم نرفته.... *فرمود عبدالزهرا ! روضۀ منِ حسن اینه .. همۀ اینا که خوندی خدا ازت قبول کنه ، اما روضه منُ این طور بخون : دستم تو دست مادرم بود داشتیم از مسجد برمیگشتیم خوشحال بودم .. گفتم الان میرم به بابا میگم مادر چه غوغایی کرد تو مسجد.. اما اون نانجیب جلو اومد‌‌ .‌. اجازه نداد حرف مادرم تموم شه .. چنان سیلی تو صورت مادر.. مادر یه طرفِ کوچه افتاد.. اما امام حسن منتظرِ تو روضه ش اینطور اشاره کنند: همه دور بسترش جمعن .. سرش رو پای خواهرش ، عباس یه گوشه از حجره سر رو دیوار گذاشته داره اشک می ریزه .. داداشاش یه جور دارن گریه می کنن .. خواهرا یه طور ..همه رو داره نگاه می کنه امام حسن.. اما تا نگاهش افتاد به ابی عبدالله دید حسین داره گریه میکنه ؛ فرمود داداش تو دیگه گریه نکن.. چرا گریه نکنم؟! اماممُ دارم از دست میدم.. (هیچ کی مثل ابی عبدلله،امام مجتبی رو نشناخت.. فرمود یک بار جلوتر از برادرش حرف نزد.. این ادبُ ابالفضل داره یاد می گیره..) چرا گریه نکنم؟! یه وقت نگاه کرد دید امام مجتبی داره گریه می کنه.. فرمود لایوم کیومک یا اباعبدالله .. هزار تا حرف داره.. هزار تا اشاره داره.. یکیش اینه: یعنی داداش این لحظۀ آخر سر من رو زانوی زینبِ .. همه دور من جمع شدید گریه می کنید....اما یه لحظه ای برای تو میرسه حسین همه دارن هلهله میکنن .. نه اینکه سرت رو دامن کسی نیست .. یه وقت زینب داره نگاه می کنه... میبینه نانجیب داره وارد گودال میشه .. "والشمر جالس علی صدرک..‌"* دستِ گداییتُ بیار بالا بلند بگو یا حسین ..