سید:
.
#نوحه
#زنجیر_زنی
#شهادت_امام_سجاد #علیه_السلام
#اسارت
#سبک_زینب_زینب_زینب
هنگام سفر گردید /با مرکب بی محمل
آتش زده بر دل ها /همراهی ِ با قاتل
این کاروان دیگر مولا ندارد
از دیده ها اشک غربت می بارد
واویلا واویلا آه و واویلا...
🌸🌸🌸🌸🌸
بر نیزه زدند از چه/ سرهای شهیدان را
بردند وسط مقتل/ از کینه اسیران را
زینب آمد پیش مولای بی سر
با شیون بوسه زد بر رگ حنجر
واویلا واویلا آه و واویلا...
🌸🌸🌸🌸🌸
با دیدن پاره تن/ شد تازه غم سجاد
با دیدن سر بر نی/ زد ناله و صد فریاد
سید العابدین در احتضار است
از غم بابایش دل بی قرار است
واویلا واویلا آه و واویلا...
🌸🌸🌸🌸🌸
آبی نخورَد دیگر / با داغ علی اصغر
یادش نرود شد او/با تیر سه پَر پرپر(بر دوش پدر پرپر)
او هم درد ِ غم ِ بی بی رباب است
در ماتم ِ طفل ِ نخورده آب است
واویلا واویلا آه و واویلا...
🌸🌸🌸🌸🌸
شد راوی کربلا/ با بغض عدو مسموم
اما شده قاتلش /داغ ِ پدر ِ مظلوم
شد بعد کربلا دائم البکا
آخر او راحت شدبا زهر جفا
واویلا واویلا آه وواویلا...
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
۱۲
#نوحه
#زمزمه
#شهادت_امام_سجاد
#حاج_رضا_یعقوبیان
گلی ز گلشن دین،من زین العابدینم
چارم گل ولایت،حامی مسلمینم
واویلتا واویلا۲
از دشمن ولایت،عمری ستم کشیدم
حالا برای اسلام،همچون حسین شهیدم
واویلتا واویلا۲
از نسل آل احمد،ماه مدینه هستم
شهید راه قرآن،با زهر کینه هستم
واویلتا واویلا۲
بعد از گلان زهرا،عمری به شور و شینم
چون شیعیان مولی،گریه کن حسینم
واویلتا واویلا۲
عمری پس از پدر من،در سوگ او نشستم
یاد غریب مادر،دخیل گریه بستم
واویلتا واویلا۲
رنج و بلا بدیدم،کرب و بلا بدیدم
با ناله های طفلان،شور و نوا بدیدم
واویلتا واویلا۲
دیدم علی اصغر،شد پاره پاره حنجر
دیدم علی اکبر،چون گل بگشته پرپر
واویلتا واویلا۲
گل های پرپر از کین،دیدم ز آل هاشم
در زیر سم اسبان،پیکر پاک قاسم
واویلتا واویلا۲
در خیمه بودم اما،غربت نمودم احساس
شرر زده به جانم،داغ عمویم عباس
واویلتا واویلا۲
دیدم به سنگ دشمن،جبین او شکسته
شمر لعین ز کینه،بر سینه اش نشسته
واویلتا واویلا۲
دیدم که جسم بابا،روی زمین فتاده
به حال سجده بابا،سر بر زمین نهاده
واویلتا واویلا۲
در کربلا صدای،غربت او شنیدند
یوسف فاطمه را،از کینه سر بریدند
واویلتا واویلا۲
دیدم که دشمن دین،آتش به خیمه ها زد
رأس حسین زهرا،بر روی نیزه ها زد
واویلتا واویلا۲
ای شیعیان مولی،راحت شدم ز غم ها
شدم شهید زهر و،روم به سوی زهرا
واویلتا واویلا۲
📋 آب میدید به یاد پدرش میافتاد
#سبک_روضه / #متن_روضه
#روضه_امام_سجاد (ع)
ویژه #شهادت_امام_سجاد (ع)
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقا امام سجاد خیلی غریبه. از غربت آقا همین بس؛ سی و پنج سال گریه میکرد، براش غذا میآوردن، آب میآوردن میذاشت کنار گریه میکرد. هی میگفتن آقا چرا اینقدر گریه میکنی؟ نالهش بلند میشد خودم دیدم بابام تشنه بود کشتنش...
همچین که از کربلا برگشتن مدینه، وقتی بشیر اومد برای اهل مدینه خبر آورد، مردم دسته دسته میومدن بیرون از مدینه که آقا چادر زده بود تسلیت میگفتن؛ بعد اینکه تسلیت میگفتن و دلداری میدادن یه سؤالی هم میپرسیدن ؛ میگفتن قا باباتون رو چطور به شهادت رسوندن؟ میفرمود فقط همین رو براتون بگم، تو کربلا حیوونها هم آب خوردن...
میفرمود " أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا " من فرزند اون آقایی هستم که با قتل صبر کشتنش. (یعنی چی آقا؟) یعنی یواش یواش کشتنش؛ اول با نیزه زدن، بعد با شمشیر زدن، تازه سنگ میزدن، سنگهاشون تموم شد ریختن تو گودال...
ته گودال پیکر افتاده
روی گودال مادر افتاده
خواهر افتاده ، یک سر افتاده
نالۀ واعطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید، به یاد پدرش میافتاد
بیسبب نیست که از جملۀ بکّائون است
اشک از گوشۀ چشمان ترش میافتاد
شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
یاد لالای رباب و پسرش میافتاد
با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
تا به بازار مدینه گذرش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
از روی نیزه علمدار سرش میافتاد
میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
تا به جان اسرا با کمرش میافتاد
روضۀ گم شدن و دفن رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجر کند و گلوی پدرش میافتاد
تا میدید گوسفندی سر میبرن، سریع میومد از قصاب میپرسید ببینم آب بهش دادی یا نه؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمونیم؛ قربانی رو اول آبش میدن، مگه میشه بهش آب ندیم.
آقا گریهش میگرفت میگفت بیا تا برات تعریف کنم؛ یه عده به ظاهر مسلمون، کربلا بابای من رو آب بهش ندادن...
حسین...
گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشتهی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است
گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد
اما فراتر از این روضهها یه چیزی خیلی آقا رو اذیت میکرد؛ تا نگاهش به دستهاش میافتاد هی میگفت با همین دستهام بابام رو خاک کردم، با همین دستها بود بوریا آوردم، با همین دستها بود بابام رو داخل قبر گذاشتم...
حسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 آب میدید به یاد پدرش میافتاد
#سبک_روضه / #متن_روضه
#روضه_امام_سجاد (ع)
ویژه #شهادت_امام_سجاد (ع)
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقا امام سجاد خیلی غریبه. از غربت آقا همین بس؛ سی و پنج سال گریه میکرد، براش غذا میآوردن، آب میآوردن میذاشت کنار گریه میکرد. هی میگفتن آقا چرا اینقدر گریه میکنی؟ نالهش بلند میشد خودم دیدم بابام تشنه بود کشتنش...
همچین که از کربلا برگشتن مدینه، وقتی بشیر اومد برای اهل مدینه خبر آورد، مردم دسته دسته میومدن بیرون از مدینه که آقا چادر زده بود تسلیت میگفتن؛ بعد اینکه تسلیت میگفتن و دلداری میدادن یه سؤالی هم میپرسیدن ؛ میگفتن قا باباتون رو چطور به شهادت رسوندن؟ میفرمود فقط همین رو براتون بگم، تو کربلا حیوونها هم آب خوردن...
میفرمود " أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا " من فرزند اون آقایی هستم که با قتل صبر کشتنش. (یعنی چی آقا؟) یعنی یواش یواش کشتنش؛ اول با نیزه زدن، بعد با شمشیر زدن، تازه سنگ میزدن، سنگهاشون تموم شد ریختن تو گودال...
ته گودال پیکر افتاده
روی گودال مادر افتاده
خواهر افتاده ، یک سر افتاده
نالۀ واعطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید، به یاد پدرش میافتاد
بیسبب نیست که از جملۀ بکّائون است
اشک از گوشۀ چشمان ترش میافتاد
شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
یاد لالای رباب و پسرش میافتاد
با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
تا به بازار مدینه گذرش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
از روی نیزه علمدار سرش میافتاد
میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
تا به جان اسرا با کمرش میافتاد
روضۀ گم شدن و دفن رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجر کند و گلوی پدرش میافتاد
تا میدید گوسفندی سر میبرن، سریع میومد از قصاب میپرسید ببینم آب بهش دادی یا نه؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمونیم؛ قربانی رو اول آبش میدن، مگه میشه بهش آب ندیم.
آقا گریهش میگرفت میگفت بیا تا برات تعریف کنم؛ یه عده به ظاهر مسلمون، کربلا بابای من رو آب بهش ندادن...
حسین...
گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشتهی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است
گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد
اما فراتر از این روضهها یه چیزی خیلی آقا رو اذیت میکرد؛ تا نگاهش به دستهاش میافتاد هی میگفت با همین دستهام بابام رو خاک کردم، با همین دستها بود بوریا آوردم، با همین دستها بود بابام رو داخل قبر گذاشتم...
حسین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شهادت_امام_سجاد
#حضرت_زین_العابدین
#متن_روضه
هر لحظه در سكوت، غمت داد می زند
بغضی كه از فراق تو، فریاد می زند
كاشكی قدر بدونیم این گریه كردن ها رو، ناله زدن ها رو،باید لذت ببریم از این منبرها،اشك ریختن ها،بی خود نیست به حبیب بن مظاهر میگن:چه آرزویی داری؟ میگه":آرزو دارم بیام توی دنیا بشینم تو روضه ی امام حسین گریه كنم،گفتند:حبیب با این همه مقامات،اون جایگاه كنار حرم امام حسین،می فرماید:نمی دونید اینجا خدا با گریه كن های حسین چه معامله ای میكنه." تازه ماها نمی دونیم،چیزی نمی دونیم،چیزی نفهمیدیم،نمی دونید مادرش حضرت زهرا چیكار میكنه براتون.
این كه تو نیستی و به ما طعنه می زنند
خیلی ها مارو مسخره می كنند ،میگن:پس كجاست آقاتون؟
این كه تو نیستی و به ما طعنه می زنند
بر آتش نبودن تو، باد می زند
وقتی كه صید دائمی ِ چشم توست دل
كی دست رد به سینه ی صیاد می زند
قلبم اگر كه با تو نباشد نمی تپد
نبضم دمی كه از تو كنم یاد می زند
دیریست خنده نیست به رخسار پر غمت
چشم تو حرف از دل ناشاد می زند
امشب نگاه ابری تو با زبان اشك
دم از عزای حضرت سجاد می زند
سی سال آزگار به هر جا نشسته است
حرف از غمی كه بر دلش افتاد می زند
اما بالاترین غم امام سجاد،كه فرمود:الشام،الشام،الشام
با یاد شام و بزم شراب
اون عالم نشته بود،مداح رفت بالا منبر گفت: دخلت زینب علیها سلام علی ابن زیاد.(هنگامی که زینب به مجلس پسر زیاد در آمد(تا این جمله رو گفت:دیدن اون عالم عمامه از سر برداشت،گفت:دیگه بس ِ،دیگه نگو.
با یاد شام و بزم شراب اشك ریزد
با یاد جسم غرق به خون داد می زند
امشب باید ناله بزنی،ضجه بزنی،وَ یَضِجَّ الضّاجُّونَ اونایی كه میتونند ضجه بزنند وَ یَعِجَّ الْعاجُّونَ حسین...
دوری ِ این راه ترتیب نمازم را شکست
که شکستن پشتش از اندوه و درد ما شکست
ما راَیت و فی البلا الا جمیلا گفته ایم
یک جهان حرف است از پیروزی ما تا شکست
سر شکستن ارث فامیلی ما از کوفه است
زینبی سر زد به محمل تا سر سقا شکست
قلب مجنون می شکست از دوری لیلای خود
کار بر عکس است در اینجا دل لیلا شکست
روزگاری هم دری با تخته ای جور آمد و
قلب بابامان علی را ، پهلوی زهرا شکست
مادر،مادر،مادر..... اصلاً همه ی دعواها سر این اسم بوده، مادر، مادر....
امام سجاد داره میگه:
گفتم ای مردم منم مكه منا
گفتم ای مردم منم سعی و صفا
گفتم ای مردم عزیز حیدرم
مصطفی از من، من ازپیغمبرم
لیك آتش بر دل تنگم زدند
نام زهرا بردم و سنگم زدند
حضرت رقیه خواهر امام سجاد هم گوشه خرابه می گفت:
گمانم جُرم باشد،هر كه شكل فاطمه باشد
که با شلاق و با سیلی، شده از من پذیرایی
دست من بسته شد و ذکر قنوتم حیدر است
قد من خم شد از آنکه سجده ام چون مادر است
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسه ی چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورق ها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
روضه ها را روز دیدن اشک را شب داشتن
پای دل تاول زد اما می دوم دنبال او
در خیالم هم ندارم فکر مرکب داشتن
سهم هر کس در میان کربلا تقسیم شد
سهم من از کربلا این است٬ زینب داشتن
با سوز قلب پاره پاره گریه می کردی
با چشم های پر ستاره گریه می کردی
دل های نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب می شد سنگ خاره، گریه می کردی
یه شب غلام امام سجاد وقتی ظرف آب رو برای امام آورد دیگه شروع كرد اعتراض كردن، گفت: آقا نزدیك به سی و پنج سال ِ،هر موقع برات آب میآرم وضو بگیری،چشمت به آب می افته گریه میكنی،هر موقع یه بچه ی شیرخواره می بینی گریه می كنی،هر موقع یه بچه ی سه چهار ساله می بینی گریه میكنی،آقا بس نشده این همه گریه كردن؟ آقا فرمود:غلام از تو انتظار نداشتم این حرف رو بزنی، فرمود: غلام مگه تو قرآن نخوندی؟گفت:آقاجان،بله خوندم. مگه سوره ی یوسف رو این همه نخوندی؟بله آقا جان فدات بشم خوندم. فرمود:یعقوب یه یوسفش رو ازش دور كردن،با علم پیامبری می دونه یوسفش زنده است برمیگرده، فقط یه پیراهن خون آلود براش آوردند اینقدر گریه كرد دیگه چشماش جایی رو نمی دید،من جلوی خودم هجده یوسفم رو سر بریدند... آقا:
در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب می دیدی دوباره گریه می کردی
ذبحی اگر پیش نگاهت دست و پا می زد
آقا می گفت:دست نگه دار به اون قصاب،می گفت:بگو ببینم این گوسفند رو داری میكشی آب بهش دادی یانه؟ می گفت:آقا جان،این چه حرفی است كه می زنید؟این دستورات رو ما از خود شما گرفتیم، مگه میشه،دستور دین ِ، ذبح و باید آب داد،رو به قبله...یه وقت می دیدند امام سجاد سر به دیوار گذاشته داره ناله میزنه،صدا میزنه:بخدا بابامو با لب تشنه كشتند، هرچی می گفت:آه جیگرم.می اومدند دور گودال آب ها رو می ریختند، می گفتند:حسین به تو آب نمی دهیم...حسین..
ذبحی اگر پیش نگاهت دست و پا می زد
تا صبح چون ابر بهاره گریه می كردی
با یاد اکبر، تا که می آمد به گوش تو