eitaa logo
مطلع عشق
272 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ ما برپا ایستاده ایم تا تو بتابی و بچرخیم سوی تو... حضرت خورشید، جان مایی... ☀️تعجیل در 3صلوات☀ ❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از سنگرشهدا
⭕️ چند صباحی است جریان رسانه ای نزدیک به دولت از تصمیم آیه الله آملی لاریجانی برای کنار گذاشتن محسن رضایی از دبیری مجمع میگوید گفتنی است محسن رضایی از مخالفان جدی تصویب cft و پالرمو است 🔺لایه های یک هجمه تمام عیار 🔸«تفرقه انداختن و حکومت کردن در جواب می دهد نه » به در و دیوار کوفتن برای تصویب آنقدر کودکانه شده که فرصت تنظیم اخبار ویرایش شده و مبتنی بر اصول خبری را هم از ایشان گرفته است. 🔸آقایان و مشورتی دوستانه را از من پذیرا باشید. دوران فشار و چانه زنی تمام شده. دوران نشان دادن و حرف های زیبا و مردم فریبی گذشته. 🔸رسانه قطعا قدرت بالایی برای جهت دهی به افکار عمومی دارد ولی و صف های بی تدبیری پادوهای انقدر جهت ذهن مردم را تغییر داده که با این بازی های کهنه رسانه ای شاید های سکه ای مقهورتان شوند؛ اما حساب اعضای با خوش خیال های دور سفره تان فرق دارد. 🔸رئیس محترم و دبیر و اعضای صحن مجمع در برهه حساس کنونی قطعا دو مشی در پیش دارند. اول همدلی و هم افزایی ذیل اعتصام به طناب محکم ولایت و دوم پرهیز از توجه به جو های پوچ و دست چندم رسانه ای. 🔸به لطف پروردگار و هدایت امام امت ،آیت الله و همه اعضا با هوشیاری انقلاب را سربازی می کنند/شاهین سپهری ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
رینگتون ویژه در شوق دیدار امام زمان(ع)؛ من بی تو می میرم بگم با چه زبانی با نوای عباس طهماسب پور36.mp3
258.2K
(زنگ تلفن همراه) 🌷صاحب زمانی... باز کرده ام هواتو یار جمکرانی... 🔹با نوای عباس طهماسب پور •┈••🌿🌹🌿✾🌿🌹🌿••┈• 👇👇👇👇 @Mehrban_tar_az_madar
🍀 ☀️ گلایه امام زمان ارواحنا له الفدا 🍃 مرحوم آیت الله مجتهدی(ره) فرمودند: یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه می‌کنند و شانه‌هایشان از شدت گریه تکان می‌خورد 🍃 رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتاده‌اید؟ 🍃 ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند: ✨ آقای مدنی! نگاه کن! شیعیانِ من بعد از نماز، سریع می‌روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی‌کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!" ✨ من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم... 📚 کتاب مهربان‌تر از مادر، انتشارات مسجد مقدس جمکران ❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مطلع عشق
#قسمت سیزده : اولین رمضان مشترک 🍃تمام روزهای من به یه شکل بود ... کم کم متوجه شدم متین نماز نمی خون
چهاردهم: پایه های اعتماد 🍃تلخ ترین ماه عمرم گذشت ... من بهش اعتماد کرده بودم ... فکر می کردم مسلمانه ... چون مسلمان بود بهش اعتماد کرده بودم ... اما حالا ... بدون اینکه بفهمه زیر نظر گرفتمش ... تازه مفهوم حرف پدرم رو درک می کردم ... پدرم حق داشت ... متین پله پله و کم کم شروع کرد به نشان دادن خود حقیقیش ... من به سختی توی صورتش لبخند می زدم ... سعی می کردم همسر خوبی باشم ... و دستش رو بگیرم... ولی فایده نداشت ...  کار ما به جایی رسیده بود که من توی اتاق نماز می خوندم... و اون بی توجه به گناه بودن کارش، توی تلوزیون، فیلم های مستهجن نگاه می کرد ... و من رو هم به این کار دعوت می کرد ...  حالا دیگه زبان فارسی رو هم کاملا یاد گرفته بودم ... اون روز، زودتر از همیشه اومد خونه ... هر چند از درون می سوختم اما با لبخند رفتم دم در استقبالش ... - سلام متین جان ... خوش اومدی ... چی شده امروز زودتر اومدی خونه؟ ... - امروز مهمونی خونه یکی از دوست هام دعوتیم ... قبلا زبان بلد نبودی می گفتم اذیت میشی نمی بردمت ... اما حالا که کاملا بلدی ... رفت توی اتاق ... منم پشت سرش ... در کمد لباس های من رو باز کرد ... - هر جایی رو هم که نفهمیدی از من بپرس ... هر چند همه شون انگلیسی فول بلدن ...  سرش رو از کمد آورد بیرون ... - امشب این لباست رو بپوش ...  و کت و شلوار بنفش سلطنتی من رو گذاشت جلوم ... ❣ @Mattla_eshgh
پانزده : مهمانی شیطان چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام ...  - متین جان ... مگه مهمونی زنانه است؟ ... - نه ... چطور؟ ... - این کت و شلواری بود که عروسی خواهرت پوشیدم ... کتش تنگ و کوتاهه ... با حالت بی حوصله ای اومد سمتم ...  - یعنی چی تنگ و کوتاهه؟ ... زن خارجی نگرفتم که این حرف های مسخره رو بشنوم ... و بیاد با چادر بشینه یه گوشه مجلس ... اونجا آدم هاش با کلاسن ... امل بازی در نیاری ها ... - امل بازی؟ ... امل چی هست؟ ... خندید و رفت توی اتاق کارش ... با صدای بلند گفت ...  - یعنی همین اداهای تو ... راستی رفتیم اونجا، باز وقت اذان شد پا نشی بری وایسی به نماز ...  سرش رو آورد بیرون ...  - محض رضای خدا ... یه امشب، ما رو مسخره و مضحکه مردم نکن ... تکیه دادم به دیوار ... نفسم در نمی اومد ... نمی تونستم چیزهایی رو که می شنیدیم درک کنم ... مغزم از کار افتاده بود ... اومد سمتم ...  - چت شد تو؟ ... - از روز اول دیدی من چطور آدمی هستم ... اگر من اینقدر مسخره ام؛ چرا باهام ازدواج کردی؟ ...  با خنده اومد طرفم ...  - زن بور اروپایی نگرفتم که بره لای چادر ... زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد که زن های خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن ... دوباره رفت توی اتاق ... این بار قدرت حرکت کردن نداشتم که دنبالش برم ...  - راستی یه دستم توی صورتت ببر ... اینطوری بی هیچی هم زیاد جالب نیست ... همچین که چشم هاشون بزنه بیرون ... ❣ @Mattla_eshgh
شانزده : معنای امل دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ... یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه ...  همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم ... پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم ...  - خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه ... اما از اینجا دیگه گناهه ... دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم ... من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم...  چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق ... بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی ... کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم ... برگشت سمتم ...  - چکار می کنی آنیتا؟ ... مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ ... - چرا گفتی ... منم شنیدم ... تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم ... من همینم ... نمی دونم امل یعنی چی ... خوبه یا بد ... اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم ... آرایش کنم و بیام بین دوست های تو ... و با اون زن ها که مثل ... فاحشه های اروپایی آرایش می کنن؛ رفت و آمد کنم ...  حسابی جا خورده بود ... باورش نمی شد ... داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم ... گریه ام گرفته بود ...  - همه چیز رو تحمل کردم ... همه چیز رو ... اما دیگه این یکی رو نمی تونم ...  دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... ❣ @Mattla_eshgh
هفده : از منبر بیا پایین چند لحظه با تعجب بهم نگاه کرد ... هنوز توی شوک بود ... - اوه اوه ... خانم رو نگاه کن ... خوبه عکس های کنار دریات رو خودم دیدم ... یه تازه مسلمون از پاپ کاتولیک تر شده ... بزار یه چند سال از ایمان آوردنت بگذره بعد ادای مرجع تقلید از خودت در بیار ... چند بدم از بالای منبر بیای پایین؟ ... - می فهمی چی داری میگی؟ ... شاید من تازه مسلمونم اما حداقل به همون چیزی که بلدم عمل می کنم ...  با عصبانیت اومد سمتم ...  - پیاده شو با هم بریم ... فکر کردی دو بار نماز خوندی آدم شدی؟ ... دهنت رو باز می کنی به هر کسی هر چی بخوای میگی؟ ... خودت قبل از من با چند نفر بودی؟ ... - من قبل از آشنایی با تو مسلمان شدم ... همون موقع هم...  محکم خوابوند توی گوشم ...  - همون موقع چی مریم مقدس؟ ...  صورتم گر گرفته بود ... نفسم به شماره افتاده بود ... صدام بریده بریده در می اومد ... - به من اهانت می کنی، بکن ... فحش میدی، میزنی ... اشکالی نداره ... اما این اسم مقدس تر از اونه که بهش اهانت کنی ...  هنوز نفسم بالا نیومده بود و دل دل می زدم ...  - من به همسر دوست هات اهانت نکردم ... تو خودت اروپا بودی ... من فقط گفتم آرایش اونها ...  این بار محکم تر زد توی گوشم ... پرت شدم روی زمین ...  - این زر زر ها مال توی اروپایی نیست ... من اگه می خواستم این چرت ها رو بشنوم می رفتم از قم زن می گرفتم ...  این رو گفت از خونه زد بیرون ... نویسنده : شهید مدافع حرم @Mattla_eshgh
مطلع عشق
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ ما برپا ایستاده ایم تا تو بتابی و بچرخیم سوی تو... حضرت خورشید، جان مایی...
پستهای روز سه شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆 روز چهارشنبه(خانواده وازدواج)👇
❣ اگه ميخواين؛ دیوار آرامش خونه تون درسخت ترین روزها، فرو نریزه؛ 👌همسری رو انتخاب کنید که به يه دیوارمحکم به اسم خدا، تکیه داده باشه! 💓همسر متوکل، کیمیاست!! ❣ @Mattla_eshgh