eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
#تحقیق_در_ازدواج در مورد ازدواج یکی از مواردی که نادیده گرفته می شود بحث تحقیق در ازدواج است. شناخ
در مورد ازدواج یکی از مواردی که نادیده گرفته می شود بحث تحقیق در ازدواج است. شناخت فامیلی وتایید معرف کفایت نمی کند. خب تحقیق کردنی که ما مد نظر داریم فرق می کند با تحقیقی که مرسوم است چون تحقیقات فعلی نه کامل است و حساب شده. یه تحقیق اولیه داریم که باید قبل از جلسه خواستگاری صورت بگیرید و یک تحقیق اصلی که بعد از جلسه خواستگاری. در تحقیق اولیه بیشتر در مورد مباحث همتایی خانوادگی از نظر دینی وفرهنگی مد نظر است وسن وتحصیلات ونظام وظیفه وشهر محل زندگی پرسیده می شود آن هم در همان تماس تلفنی که برای خواستگاری برقرار می شود. اما تحقیق اصلی و کامل بعد از جلسه خواستگاری است. ✳اما کجاها برای تحقیق بریم؟؟ همکاران و همکاران والدین فرد( درصورت شاغل بودن) سرپرست محل کار هم کلاسی ها دوستان همسایگان( همسایگان قدیمی در صورت تغییر محل زندگی) محل تحصیل( حراست دانشگاه) معلمان واستادان 🔸سوالات تحقیق توضیحی باشد نه با بله وخیر ختم شود. بعنوان مثال: روابط اینها با همسایه ها چگونه است؟ مجالسشان را چگونه برگزار می کنند؟ 🔸فرد تحقیق کننده پخته ودنیا دیده باشد. حوصله تحقیق را داشته باشد از روحیات دختر یا پسر اطلاع کافی داشته باشد. افرادی که حوصله تحقیق ندارند لطفا سری به راهروهای دادگاه ها بزنند. ادامه دارد....... 🖌استاد سعید مهدوی ‌❣ @Mattla_eshgh
۵ 🔅خوشبختــی؛ رضایت کلی از زنــدگی است. 💭همین که در پی آن هستید که دیگران را شاد کنید، 💭به فکر آینده هستید 💭سختیها را زمینه آسایش میدانید 💭در راستای اهدافتان با توکل بر خدا گام برمیدارید 💭متناسب با حوادثی که پیش می آید، برنامه ریزی میکنید و با نشاط هستید؛ همه و همه نشانه این است که : ♥️ شما خوشبختید. ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
. 18 #اصلاح_خانواده ❓وظیفه یا لطف؟!❓ 🔴یه روحیه و طرز فکر غلطی هست که خانم ها و آقایان بزرگوار باید
. 19 جر و بحث! 🔶توی یه خانواده ، هیچ وقت زن و شوهر نباید شرایطی رو پیش بیارن که روشون تو روی هم باز بشه❌ همیشه باید یه سری حرمت هایی حفظ بشه. 🔹برای همین ، اولا تا اونجا که میشه جر و بحث نکنید. 🔹ثانیا به فرض که یه موردی پیش اومد سعی کنید زود جمعش کنید. نذارید بحث به حرمت شکنی برسه. شما سعی کن که ادامه ندی.✔️👌🏼 حاج آقا اگه حرف نزنم حرف همسرم به کرسی میشینه!😤 خب به کرسی بشینه! این خیلی بهتر از اینه که حرمت ها بینتون شکسته بشه.✅ توی زندگیت اهم و مهم کن. بعضی چیزا خیلی مهم تره. نذار به خاطر چیزای کم اهمیت تر ارزش های مهم رو از دست بدی.👌🏼🔺 🔰از امشب تمرین میکنی برای این که جر و بحث و کل کل نکنی. متاسفانه این موضوع توی فیلم ها زیاد دیده میشه. ازتون خواهش میکنم فیلم نبینید . مخصوصا فیلمای ایرانی.⛔️ توی اکثرش دیده میشه که زن و شوهر ها به هم میپرن! این خیلی ناجوره.❌ توکل کنید به خدا و یه زندگی قشنگ رو بسازید. برای اینکه عبد بهتری بشی، توی این امتحانات موفق عمل کن. ثمره شیرینش رو خواهی دید... اصلاح خانواده روزهای یکشنبه و چهارشنبه در 👇 🌹🆔 @Mattla_eshgh
هدایت شده از سنگرشهدا
YEKNET.IR - shoor - shabe 1 muharram 98 - pouyanfar.mp3
4.94M
🎧 #بشنوید🎧 🔳 #شور 🌴کاری بکن برام ارباب 🌴تا #اربعین بیام ارباب 🎤 #محمدحسین_پویانفر ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
مطلع عشق
قسمت چهل و پنجم: صداے ضربان قلبم رو از گوشهاے ملتهبم میشنیدم و داشتم ڪر میشدم. چرا او اینطورے نگاهم
چهل و ششم حاج مهدوے نفس عمیقے ڪشید و با لحن آرومترے گفت: -شرمندتونم.آخہ خیلے دیره.اگر عجلہ نڪنیم نمیتونیم بہ ڪاروان برسیم. من مغموم وشرمنده چشم بہ سنگ فرش خیابون دوختہ بودم و دندان بہ هم میساییدم. امروز چقدر روز بدے بود..نہ بے انصافیہ..امروز بیشترین وقتم رو با حاج مهدوے گذروندم.پس نمیتونست روز بدے باشه!! همہ چیز در آینده معلوم میشہ...معلوم میشہ امروز روز خوبے بوده یا بد.!!! روزهاے فراوونے در زندگیم بودند ڪہ گمان میڪردم خوبند والان از یادآوریش شرم میڪنم.وروزهایے بد رو تجربہ ڪردم ڪہ حالا با لبخند ازشون یادمیڪنم.!حاج مهدوے در مقابل من مثل سنگ بود.سخت وخارا !!! اما در مقابل فاطمہ سراسر خضوع و احترام بود و این واقعا مرا آزار میداد!اونقدر در اون لحظات احساس بد و تحقیر آمیزے داشتم ڪہ دلم میخواست پشت ڪنم بہ آن دو و ازشون جداشم. داشتم با خودم دودوتا چهارتا میڪردم که فاطمہ با صداے نسبتا بلندے صدام ڪرد: -خانوم حسینے؟؟ میگم نظر شما چیہ؟ با دلخورے و بی اطلاعے پرسیدم: -درمورد چے؟ فاطمہ ڪہ واضح بود فهمیده من یه چیزیم هست با لحن آروم ومحترمانه اے گفت: _حاج آقا میفرمایند بہ ڪاروان نمیرسیم چون احتمالا دیگہ توقف ندارند.موافقید خودمون بریم اردوگاه؟ من با دلخورے و بغض گفتم: _براے من فرقے نمیکنہ.من چیڪاره ام ڪہ از من سوال میڪنید.مسوول هماهنگے شما هستید.من فقط یڪ حرف دارم واون ابراز شرمندگیہ بخاطر وضع موجود.. فاطمہ اخم دلنشینے ڪرد و در حالیڪہ دستمو میگرفت گفت.: _این چہ حرفیہ عزیزم؟! شما حق ندارے شرمنده باشے.این اتفاق ممڪن بود واسہ هرڪسے بیفتہ. اما حاج مهدوے هیچ ڪلامے نگفت. و قلبم رو واقعا بہ درد آورد. اشڪ در چشمانم جمع شد... ⏪ادامہ دارد........ ‌❣ @Mattla_eshgh
قسمت چهل و هفتم : قلبم بہ درد آمد. حس بے پناه شدن داشتم. مثل همون روزے ڪہ داییم تو خیابون دیدتم..مثل همون شبے ڪہ اون خانومہ از صف اول جدام ڪرد فرستادتم آخر صف... اون روزها هم نمیخواستم اشڪم پایین بریزه ولے اشڪهام فرمانبردار خوبے نبودند.آبرومو بردند! مثل امروز! نمیخواستم حاج مهدوے یا فاطمہ اشڪهامو ببینند . پشتم را بہ آنها ڪردم و وانمود ڪردم ڪہ چادرم رو درست میڪنم. سریع از زیر چادر اشڪهاے بی پناهم رو از روے گونہ هام پاڪ ڪردم. فاطمہ ڪنار گوشم نجوا ڪرد. -عسل چتہ؟! چرا امروز اینطورے شدے تو.. جواب ندادم.بغصم رو قورت دادم و با غرور راه افتادم. حالا حاج مهدوے و فاطمہ جاموندند. ولی طولے نڪشید ڪہ عطر حاج مهدوے رو ڪنار خودم حس ڪردم. باز طبق عادت همیشگے ریہ هام رو پر از عطر آرامش بخشش ڪردم. او با لحن آرومے گفت: ڪجا تشریف میبرید؟ راه از این طرفہ. ایستادم. چشمهام تازه خشڪ شده بود. وقتے باهام حرف زد دوباره خیس شدند.نگاهش ڪردم. تمام اندامش رو بہ سمت من چرخانده بود ولے نگاهم نمیڪرد. تصویرے ڪہ مدام در این چند مدت تڪرار میشد! میدونستم اینبار دیگہ بہ هیچ طریقے نگاهم نمیکنہ. ولے من فرصت داشتم. فرصت داشتم او رو با دقت بیشترے ببینم.چشمهاے درشت وروشنش، ریشهاے یڪ دست و خرمایے رنگش..و ترڪیب بندے عضلہ هاے صورتش ڪہ خداوند با هنرمندے تمام نقاشیش ڪرده بود.!! فهمید نگاهش میڪنم.مردمڪ چشمهایش را مقابل صورتم چرخاند و ..یڪ...دو..سه.. نمیدونم چند ثانیه شد ولی نگاهم ڪرد..اینبار در نگاهش سوال موج میزد و نفرت!! نگاهم رو ازش گرفتم چون واقعا نمیخواستم نظاره گر نفرتش باشم.اگر فاطمہ اینجا نبود داد میزدم.هوار میڪشیدم ڪہ آهاے چه خبره؟! جرم من چیہ ڪہ اینطورے نگاهم میکنے؟! من شاید مثل فاطمہ پاڪ و باوقارنباشم..ولے اونقدر شخصیت دارم ڪہ گدایے محبت تو رو نڪنم پس خودت رو نگیر... ⏪ادامہ دارد....... ‌❣ @Mattla_eshgh
قسمت چهل و هشتم: فاطمہ بهانه بود..من هیچ وقت شهامت گفتن این جملات رو نداشتم چون مدتها بود فراموش ڪرده بودم درد تحقیر شدن رو..چون مدتها بود مغرورانہ زندگے میڪردم.با اخم از فاطمہ پرسیدم: از ڪجا باید بریم؟ حالا بهتر شد.!! بگذار من هم مثل خودش باشم.چرا باید او را مخاطب خودم قرار بدم وقتے او ڪوچڪترین توجهی بہ من ندارد! از این بہ بعد با او ڪلامے حرف نمیزنم ڪہ مبادا خداے ناڪرده موجب گناه ایشون بشم!!! فاطمہ ڪہ هرچہ بیشتر میگذشت گیج تر و سردرگم تر میشد نگاهے بہ هردوے ما ڪرد.حاج مهدوے بہ فاطمہ مسیر رو اشاره ڪرد و هر سہ نفر راه افتادیم.ڪنار خیابان ایستاد و با ماشینهایے ڪہ ڪنارپاش ترمز میڪردند درباره ے مسیر وقیمت حرف میزد. فاطمہ با شرمندگے بہ من گفت:عسل به گمونم میخوان دربست بگیرن.میدونے هزینش چقدر بالا میشہ؟ ! من عصبے و سر افڪنده درحالیڪہ دندانهامو فشار میدادم گفتم: -نگران نباش.. فاطمہ با تعجب پرسید:هیچ معلومہ چتہ؟ چیشده آخہ؟! چرا یڪ دفعہ اینقدر تغییر کردے؟! حاج مهدوے هم یہ مدلیہ اگہ تمام مدت ڪنارتون نبودم شڪ میڪردم یہ چیزے شده. فاطمہ اینقدر پاڪ و معصوم بود ڪہ نمیدونست بخاطر یڪ نگاه غیر عمد این اوضاع پیش امده وحاج مهدوے هم مثل باقے نزدیڪانم منو با بے رحمے قضاوت ڪرده.. پوزخندے زدم و سر تڪان دادم.ولے فاطمہ اینقدر دانا و با ادب بود ڪہ سڪوت ڪرد و با اینڪہ میدانست پوزخند من خیلے جوابها در پسش داره چیزے نپرسید! بالاخره حاج مهدوے با یڪ نفر ڪنار اومد و بہ ما اشاره ڪرد سوار ماشین بشیم.وقتے نشستیم هنوز راننده درمورد قیمت حرف میزد -حاج آقا بخدا هیچڪس با این قیمت نمیبرتتون..من بہ احترام لباستون واین دوتا خانوم بزرگوار اینقدر طے ڪردم! حاح مهدوے با خنده ے ڪوتاهے گفت:ان شالله خدا خیرت بده برادرم.ما هم اینجا مسافریم.خوبہ ڪہ رعایت میهمان میڪنید.بیخود نیست ڪہ مردمان جنوب در مهمان نوازے شهره اند! من ڪہ حسابے همہ ے اتفاقات اخیر ذهنم رو آزار میداد و با رفتار بے رحمانہ ے حاج مهدوے سرافڪنده وتحقیر شده بودم میان حرف آن دونفر پریدم و از راننده پرسیدم: _آقا ببخشید چند طے ڪردید؟ راننده ڪہ جاخورده بود نگاهے از آینہ بہ من ڪرد و با مظلومیت گفت:سے تومان!! من چشمهام رو بستم و در سڪوت ماشین از پنجره ے فاطمہ، دست نرم وگرم باد رو مهمون صورتم ڪردم. ⏪ادامہ دارد........ ‌❣ @Mattla_eshgh
صباح الخیـــــر 😊 ‌❣ @Mattla_eshgh
نه اینکه داور مرد نداشته باشیم؛ عزم جزم کردن که قبح شکنی و حیازدایی کنن برای اختلاط زن و مرد! و چه زمانی بهتر از سنین پایین! 🔔زنگ خطر امنیت روانی کشور. ❌برنامه سازماندهی شده و مشکوک مدیران غربگرا برای گسترش اختلاط زن و مرد و رواج فساد در عرصه ورزش برای مسابقات فوتبال نوجوانان پسر استان بوشهر از داور زن استفاده کردند. برنامه کاملا مشخص است ،چه ضرورت و یا نیازی به حضور داور زن برای مردان میباشد جز قبح شکنی و زمینه سازی برای اختلاط هرچه بیشتر زنان و مردان در میدان ورزش؟ نتیجه این اختلاطها هم که کاملا مشخص است . این بخشی از پروژه اندلسیزه کردن جامعه ایران است . به این رفتارهای مشکوک مدیران غربزده دولت روحانی تنها با نگاه ضدامنیتی باید توجه کرد نه یک آسیب فرهنگی ساده، شبکه های نفوذ غرب بشدت فعال هستند. ‌❣ @Mattla_eshgh
... میخواهم از زیبایی هایت بگویم .. از مشکی ساده ات .. صورت زیبا و قشنگت .. عفت و نجابتت .. بانویِ سر به زیرِ شهر .. چه زیبا قدم میگذاری بر کوچه و خیابان ها.. بانوی پاک دامن آقایمان (عج) عشق میکند وقتی تو از خانه بیرون می‌آیی .. نگاهت میکند .. میبیند که از نگاه ها در امانی ُ خدایت را شکر می‌کند که تو چادر به سر میکنی از مادرش (س) تشکر میکند برای پروراندن دختری به این پاکیُ نجیبی.. بانو چادرِ ساده ات بسیار زیباست ..باورکن.. 😊 😉 ‌❣ @Mattla_eshgh