من با تو آرامم.
کنار ایوان نشسته ، زانوی غم بغل کرده و ناراحت است .با خودش حرف می زند و اشک می ریزد .خودش را بابت بی دست و پا بودنش سرزنش می کند.
دیگر درخت نارنج با آن قد رعنا و گلهای زیبا و عطر دلنشینش به چشمش نمی آید.نسیم بهاری صورتش را نواز می کند ،اما صورتش داغ تر از آن است که این نسیم خنکش کند.
مدام با خودش تکرار می کند چرا من باید اینگونه باشم ،چرا نمی توانم خوشبخت باشم ،چرا قدرت انجام یک کار را، درست و حسابی ندارم .
چرا باید حرف بشنوم و تنها سکوت کنم .چرا آسمان امروز در نگاهم زیبا نیست.
چقدر مرغ عشق همسایه سر و صدا می کند،کاش ساکت می شد .
صدای سوت کتری او را از این افکار بیرون می آورد .
بلند می شود تا کمر صاف کند ،یکباره درد عجیبی در کمرش می پیچد .
نفهمیده بود ساعت ها نشسته و مثل کشتی به گل نشسته ها عزا و ماتم گرفته.
به آشپزخانه می رود همین طور که چای را دم می کند دکمه رادیو را روشن می کند.
صدای تلاوت قرآن در خانه می پیچد .
چه صوت دلنشینی!!
یکباره این آیه او را به خود می آورد :
وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ
براى (انجام) فرمان پروردگارت پايدارى كن،« كه تو در ديد ما (و تحت حمايت ما) هستى» و هنگامى كه (از خواب) بر مىخيزى، با ستايش پروردگارت او را به پاكى ياد کن.*
با خود تکرار می کند فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ۖ
تو در دید ما و تحت حمایت ما هستی.
قدرت بی نهایتی مثل خداوند مرا می بیند و از من حمایت می کند پس چرا غمگین باشم ،چرا نا امید باشم ،چرا از حرف های بیهوده برنجم.
صورتش را آب می زند،موها را شانه می کند برای خودش چای می ریزد .قالیچه را در ایوانِ خانه، کنار درخت نارنج پهن می کند .در قندان را باز می کند تا قندی بردارد، به یکباره بهار نارنجی در قندان می افتد.
زن می خندد ،سر بلند می کند و به آسمان آبی و صاف می نگرد و می گوید :این اولین نشانه برای من.
و زیر لب زمزمه می کند: هر چه از دوست رسد نیکوست،
ممنونم .
*سوره طور آیه۴۸.
#ارامش
#امید
#نگاه خدا
✍️آمنه خالقی فرد
@mavaaeghalam