#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
نه جسارت نمی کنم اما ، گاه من را خطاب کن بانو
چیزی از دیگران نمی خواهم ، تو مرا انتخاب کن بانو
در کنار تو قطره ام اما ، تو مرا رهسپار دریا کن
در کنار تو ذره ام اما ، تو مرا آفتاب کن بانو
دل به هرسو که میرودبسته است دیگر از دست خویش هم خسته است
دارد این گونه می رود از دست آه قدری شتاب کن بانو
به گمانم که خسته ای از من خسته ای دل شکسته ای از من
وای اگر که تو را می آزارد خب دلم را جواب کن بانو
مانده ام بین رفتن و ماندن رفتن و مبتلای غیر شدن
ماندن و عاقبت به خیر شدن تو خودت انتخاب کن بانو
منم و اشک و خواهشی دیگر ، روز سخت شفاعت و محشر
تو گنهکار اگر کم آوردی روی من هم حساب کن بانو
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
آمد کنار بستر زهرا علی نشست
آهی کشید و آینه اش را نگاه کرد
خورشید آسمان ولایتِ ستاره ریخت
تا یک نگه به هالۀ اطراف ماه کرد
گفت : آن سیاه دل که به تو راه را گرفت
روی تُرا ، نه – روز علی را سیاه کرد...
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
نیـمـه شــب، تـابـــوت را بـرداشـتـنــد
بـــار غــــم بـر شــانـــه هـا بگذاشتنــد
هـفـت تــن، دنـبــال یـک پیکــر روان
وز پــی آن هـفــت تـن، هفـت آسمــان
ایــن طـرف، خیــل رُسُـــل دنبـــال او
آن طــرف، احمـــــد به استـقـبــــال او
ظــاهــرا تشیـیـع یـک پـیـکـــر ولــــی
بـاطـنــا تشـیـیـع زهــــرا و عـلـــــــــی
ابـــرهــا گِـریـنــد بـر حـــال عــلــــــی
مــی رود در خــاک، آمـــال عــلــــــی
چـشـم، نــور از دسـت داده، پـا رمـــق
اشـک، بر مهتـاب رویش، چون شفـق
دل همه فریــاد و لــب، خاموش داشت
مــرده ای، تابــوت، روی دوش داشت
آهِ ســرد و بـغـض پـنـهـــان در گــلــــو
بـــود بــا آن عـــدّه، گـرم گفـت و گـــو
آه آه؛ ای همـرهـــان، آهــستـــه تـــــــر
مـی بـریـد اســـــرار را، سـربستــه تـر
ایــن تـــن آزرده، بـاشـــد جـــــان مــن
جــــــان فـدایـــش، او شـده قربـان مـن
همــــرهــان، ایـن لیـلـــه القدر من است
من هـلال از داغ و، این بــدر من است
وســعــتِ اشــکــم، به چشـم ابــر نیست
چــاره ای غیـر از نمـاز صبـــــر نیست
مَرهـمـی خــــرج دل چــاکــــــم کـنـیـــد
هـمـرهــان، هـمــراهِ او خـــاکـــم کـنـیــد
(علی انسانی)
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
می خواهم از مدینه خداحافظی کنم
از میخ و زخم سینه خداحافظی کنم
از مردم مدینه از این شهر خسته ام
از روزگار و مردمشان چشم بسته ام
مشکل شده است حل شدن مشکلات من
باید که چاره کرد به عجل وفات من
از حال و روز تب زده ام تاب رفته است
از چشمهای خسته من خواب رفته است
سه ماه و نیم مرگ شده آرزوی من
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
سه ماه و نیم دست به پهلو گرفته ام
از همسر غریب خودم رو گرفته ام
سه ماه و نیم سوختم و ساختم فقط
روزی هزار مرتبه جان باختم فقط
سه ماه و نیم پیکر افتاده می برم
خود را کشان کشان سر سجاده می برم
خود را برای پر زدن آماده کرده ام
جوشن نوشته ام کفن آماده کرده ام
میخواهم از حبیب خداحافظی کنم
از حیدر غریب خداحافظی کنم
خیلی شکسته پر شده ام الوداع علی
آماده سفر شده ام الوداع علی
نه سال سایه ات به سرم بود یاعلی
نام تو ذکر هر سحرم بود یاعلی
نه سال عشق ما دو نفر بی غروب بود
در خانه تو زندگی من چه خوب بود
نه سال در کنار تو من غم نداشتم
چیزی میان زندگی ام کم نداشتم
نه سال بی قرار خلوص تو بوده ام
خانوم خانه تو ، عروس تو بوده ام
من را ببخش می روم و میگذارمت
ای پاره پاره دل به خدا می سپارمت
من خویش را روانه سوی قبر میکنم
اما براى تو طلب صبر میکنم
شرمنده ام که غسل من افتاد گردنت
آرام کردن حسن افتاد گردنت
امشب به بازویم که رسیدی حلال کن
بر زخم پهلویم که رسیدی حلال کن
با دیدن کبودی رویم صبور باش
دیدی اگر که سوخته مویم صبور باش
با استخوان شکسته مواجه شدی ببخش
با خون لخته بسته مواجه شدی ببخش
مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا
اصلا به جای غسل تیمم بده مرا
بالی که سوخته است وبال تو میشود
اندوه فاطمه همه مال تو میشود
من را ببخش زحمت تابوت می کشی
خود را کنار من روی زانوت می کشی
آهسته بر جنازه زهرا نماز کن
وقت وداع ، بند کفن را تو باز کن
آرام ، زینب و حسنم را صدا بزن
با گریه طفل بی کفنم را صدا بزن
بالا سر جنازه ام از کربلا بگو
از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو
آتش بزن به روضه خود عالمین را
از جای من ببوس گلوی حسین را
محمد جواد پرچمی
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
کسی به داشتن آبرو نیاز نداشت
که در نماز به تسبیح او نیاز نداشت
به هیچ جا نرسید آخرش نمازی که
برای سجده به این خاک کو نیاز نداشت
چقدر ساده و افتاده زندگی کردند
وگرنه چادر زهرا رفو نیاز نداشت
به سلسبیل و به نهر بهشت فکر نکرد
علی که پهلوی دریا به جو نیاز نداشت
ندیده ایم طهارت به آب رو بزند
وضوی فاطمه آب وضو نیاز نداشت
تو رو به قبله نبودی، که قبله رو به تو بود
نماز خواندن تو سمت و سو نیاز نداشت
نفس نفس زدن تو خودش نفس گیر است
علی به هیچ طناب گلو نیاز نداشت
مراد شستن دست علی ز دنیا بود
وگرنه پیکر تو شست و شو نیاز نداشت
به هیچ چیز نیاز نداشت حتی قبر
نگو مزار ندارد، بگو نیاز نداشت
علی اکبر لطیفیان
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
حقا که حقی و به نظرها نیاز نیست
حق را به شاید و به اگرها نیاز نیست
تو کعبه ای ، طواف تو پس گردن من است
پروانه را به گرد حجرها نیاز نیست
بی بال هم اگر بشوم باز می پرم
جبریل را به همت پرها نیاز نیست
حرف و حدیث پشت سرت را محل نده
توحید زاده را به خبرها نیاز نیست
گیرم کسی به یاری ات امروز پا نشد
تا هست فاطمه به دگرها نیاز نیست
من باشم و نباشم، فرقی نمی کند
تا آفتاب هست، قمرها نیاز نیست
یا اینکه من فدای تو یا اینکه هیچکس
وقتی سرم که هست به سرها نیاز نیست
حرف سپر فروختنت را وسط مکش
دستم که هست حرف سپرها نیاز نیست
محسن که جای خود حسنینم فدای تو
وقتی تو بی کسی به پسرها نیاز نیست
طاقت بیار ، دست تو را باز می کنم
گیسو که هست آه جگرها نیاز نیست
دیوار هم برای اذیت شدن بس است
دیگر فشار دادن درها نیاز نیست
علی اکبر لطیفیان
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رفتنت خانه خرابم میکند
ماندنت چون شمع آبم میکند
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
خانه را خالی زِ خوشحالی مکن
جان من پشت مرا خالی مکن
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
زهرا نوشت: پای علی کم نیاورید
خرج علی کنید، حیات و ممات را
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #وداع
ساعت سخت فراق آغاز شد
مخفی و آهسته درها باز شد
شد برون آرام با رنج و ملال
هفت مرد و چار طفل خردسال
چار تن دارند تابوتی به دوش
دیده گریان سینه سوزان لب خموش
در دل تابوت جان حیدر است
هستی و تاب و توان حیدر است
گوئی آنشب مخفی از چشم همه
هم علی تشییع شد هم فاطمه
شهر پیغمبر محیط غم شده
زانوی سردار خیبر خم شده
آسمان بر اشک او مبهوت بود
جان شیرینش در آن تابوت بود
کم کم از دستش زمام صبر رفت
با دو زانو تا کنار قبر رفت
کرد چشمی جانب تابوت باز
گشت با جانان خود گرم نیاز
کای وجودت عرش حق را قائمه
یاریم کن یاریم کن فاطمه
یاریم کن کز زمین بردارمت
با دو دست خود به گِل بسپارمت
وای بر من مرده ام یا زنده ام
قبر تو یا قبر خود را کنده ام
آسمان، اشک علی را پاک کن
جای محبوبم مرا در خاک کن
این چراغِ چشم خونبار من است
این همان تنهاترین یار من است
ناگهان از آن بهشت بی نشان
گشت بیرون دست های باغبان
کای شکسته بال و پر بلبل بیا
وی به قلبت مانده داغ گل بیا
باغبانم، هست و بودم را بده
یا علی یاس کبودم را بده
از چه یاسم این چنین پرپر شده
لاله من باغ نیلوفر شده
ای بیابان گِل زاشک جاری ات
آفرین بر این امانت داری ات
باغبان تا یاس پرپر را گرفت
اشک خجلت چشم حیدر را گرفت
یا محمد از رخت شرمنده ام
فاطمه جان داده و من زنده ام
شاخة یاست اگر بشکسته بود
دستهای باغبانت بسته بود
یا محمد دخترت در خاک خفت
دردهای خویش را با من نگفت
اینکه بگرفتیش جانان من است
بلکه هم جان تو، هم جان من است
قلزم خون کاسة صبر علیست
خانة بی فاطمه قبر علیست
غصه ها را در دل صد چاک ریخت
بر تن محبوبه خود خاک ریخت
زمزم از دریای چشمش سر گرفت
مثل کعبه قبر را در برگرفت
ناله زد کای با وفا یار علی
ای چراغ چشم بیدار علی
همسرم دستی برون از خاک کن
اشک از رخسار حیدر پاک کن
اشک من در دیده بی لبخند تو است
تکیه گاهم شانه فرزند تو است
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
بعد از شهادت
اى مادر حسین و حسن! دیده باز کن
حال على بین و سپس خواب ناز کن!
در کار من ز مرگ تو افتاده مشکلى
لطفى کن و ز کار على، عقده باز کن!
من آمدم که باز برم سوى خانه ات
بازآ به سوى خانه، مرا سر فراز کن!
اطفال تو، بهانه ى مادر گرفته اند
دستى پى نوازش ایشان دراز کن!
سجاده ى نماز تو افکنده زینبت
با پهلوى شکسته بیا و، نماز کن!
همسایگان، دعاى تُرا آرزو کنند
برخیز و رو به جانب محراب راز کن
از پاى تا به فرق (موید) بود نیاز
لطفى برین حقیر سراپا نیاز کن
سید رضا موید (موید)
https://eitaa.com/mavaddat_69
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
زهرا که عـنایتش به دنیا برسد
باشد که به فریاد دل ما برسد
یا رب سببی ساز که در روز جزا
پرونده ما بــه دست زهرا برسد
https://eitaa.com/mavaddat_69