3.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گریستم
که چرا من نمیتوانم سینه زنم در غمت بسان پدرم؟ ؛
یادم امد
من دخترم و
باید زجه زَنَم شبه مادرم:)
#اهل_خانه
هدایت شده از متنِسبز!
ولی کل اون چیزی که ما براش ۱۰ روز گریه کردیم و باز برامون سنگین بود توی یه نصف روز اتفاق افتاده🥲
امشب هیئت خونمون ۱۲ شب به پایان رسید و حس من اون صدای بچه[بچه ی مهمونی] بود که میگفت:
+همه رفتن؟
همه همه؟
شـاید من:)
واقعا یه جاهایی بهم میگن عصبانی که من حتی یه ذره هم عصبانی نیستم
داداشششش
من مازندرانی ام تُن صدام بلندهههههه😂🤝
و بی حسی بد ترین چیزی بود که میتوانستم دست یابم!
مانند درخت سرو که همیشه سبز است اما هیچگاه گلی نمیدهد
من نه خشک میشوم و نه سبز..
فقط در مرحله ای ایستاده ام که بی حسی وجودم را فرا گرفته و
من حتی ناراحت هم نیستم
این بیشتر از هرچیز عذابم میدهد:)
عزیزم چرا فکر کردی
من میتونم اولویت دومت باشم؟
من حتی بچه دوم خانوادم هم نیستم!
بچه سومم😂
قشنگ روی اولویت سه و چهار
میتونی رو من حساب کنی داداش😂❤️