.
عَو
آخجون آخجون چیه؟
میگم چالش چی بذارم؟🤨
بعد شارژ بدم!
جمله بالایی شو نخوندین😂
.
.
هی آقا فهمیدم😁
بیاین خنده دارترین سوتی ای که
خودتون دادین یا کسی داده
تعریف کنین(تایپ کنید)
بعد یا رای گیری میکنیم
یا به سه تاشون به قید قرعه جایزه میدیم
👇
@man_injam
.
ها؟نظرتونه؟😂
.
هم میخندیم دورهم
روحمون شاد میشه
هم شارژ میدیم ها؟
فقط یه جوری باشه بتونم بذارم تو کانالها!
خودتون سانسورهارو انجام بدین🤨
.
#شما_فرستادید
1⃣عمرا اگه کسی بتونه این کار رو انجام بده چیزیش نشه😁ولی مامان من انجام داد مهمون داشتیم رفتیم بدرقه مهمون اومدیم بالا دیدیم مامان شرینکاری کرده
_پاپلی: یا ابالفضللللل😂😱
#شما_فرستادید
2⃣👩💼من یک بار داشتم با دوستام از مدرسه🏫
برمیگشتم که دیدم بغل دیوار یک بادکنک🎈
بود من به دوستام گفتم بیا بادکنک🎈رو برداریم
تو راه شوتش کنیم که یکدفعه دیدم
پشت همون دیوار یک دختر بچه با مامان👩👧
نشسته بودند و بادکنک از اونا بود🎈
وای نمیدونی یعنی آبروم رفت 😅
اینقدر دوستام بهم خندیدن😂
_پاپلی: بازم خداروشکر نترکوندیش!😌
#شما_فرستادید
3⃣سلام یه سوتی بدی که دادم این بود
رفته بودیم دکتر بعد که کارمون تموم شد من میخاستم برم بیرون بعد پایین در لبه داشت من ندیدمش پام گیر کرد بعش محکم خوردم زمین قشنگ پهن شدم😐 صدای خنده ها بلند شد
بدون نگاه به پشت سرم صحنه روترک کردم😂
_پاپلی: من نمیتونم زمین خوردن کسیو ببینم و نخندم اخر بخاطرهمین میرم جهنم😂😂
#شما_فرستادید
4⃣امتحان ریاضی داشتیم؛ معلم برگه هارو پخش کرده بود که ی دفه از پشت ی صدایی اومد(خرچ خیرچ😁)یکی گفت وای خانوم موووش
خداروز بد نیاره😂 منو و هم نیمکتیم با سرعت زیاااد پا به فرار گذاشتیم؛ باور میکنین وسط کلاس من افتادم اما فقط بلند شدنم یادم مونده بود اونقدر که ترس و سرعت توام باهم بود😂
حالا منو و دوستم تو حیاط داریم سمت درخروجی میدویم با این فکر که بله همه دارن فرار میکنن😁
ی دانش آموزی تو حیاط جلومون گرفت گفت چی شده ؟ کوجااا😳
گفتیم مگه نمیبینی همه دارن میان ؛ گف کوووو فقط شما دوتایین😄
ی لحظه به خودمون اومدیم برگشتیم دیدیم بلههه ازهیشکی خبری نیس
ی دستی به خودمون کشیدیم و با جدیت که مثلاً اتفاقی نیفتاده درکلاس زدیم رفتیم تو
تا دربازکردیم همه زدن زیر خنده😄
معلم گفت وایییی شما چه خبرتون چرا اینقدر هل بودین! فلانی تو دوبار وسط کلاس افتادی و باعجله بدون هیچ واکنشی بلند شدی و الفرار
با شرمو البته خنده نشستیم امتحان بدیم
دنبال برگه بودم دیدم تو دستم مچاله شده و با خودم فراریش میدادم😂
(شرمنده یکم طولانی بود)
شاید ۱۰ سال از اون ماجرا میگذره اما هنوز هم یادم میفته خندم میگیره
_پاپلی: من از تصورش غششششش😂😂
#شما_فرستادید
5⃣میگما شنیدین میگن خمیازه حسوده...؟؟
نمیدونم به چشم هم دیدین و بهتون اثبات شده یا نه
ولی من میگم خمیازه اونقدرررر حسوده که یه بار شبکه مستند چندتا شتر نشون میداد یکی شون خمیازه کشید منم خمیازه م گرفت😐😐😐
به همین برکت قسم
🤣🤣🤣🤣
_پاپلی:سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره😐
#شما_فرستادید
6⃣من یه وقتی کارمند بودم ارباب رجوع ها که سوتی میدادن رو سوژه میکردم یه روز خودم جایی رفتم گفتم شما گفتین فلان روز بیاین منم تشریف آوردم 🤭😅😬 ، یکی دیگش تولد پدر همسرم بهش زنگ زدم گفتم صد سال به از این سالها 😬😬😬، یعنی همسرم کنارم بود از خنده ریسه رفت ، یکی دیگش خواهر همسرم کنارم نشسته بود میخواستم راجبه وامش با کسی صحبت کنم ضامنش بشه گفتم کار این بدبختو انجام بده 😬😬😬ضامنش بشو وقتی قطع کردم فهمیدم چه سوتیی دادم ، الان دیگه شدم خدای سوتی دیگه عادی شده 😁😁😁😁
_پاپلی: خدایگان تخریب!
#شما_فرستادید
7⃣سلام مازنی جونم حالت خوبه
یه سوتی بگم
با خواهرم رفته بودیم بانک
پولمو یک ساله گذاشته بودم وقتش تموم شده بود میخواستم بردارم
ولی نمیدونستم ک یک ماه مونده تا ۱سال تموم بشه
شماره گرفتم کلی تو نوبت نشستیم فرم برداشتم پرکردم
شمارمو صدا زد رفتم پشت صندلی نشستم کلی کلاس اومدم ک اره با سن کمم ۵۰ میلیون پول میخوام بردارم همه مدارکمو دادم بعد که گفت کی پولتو گذاشتی گفتم مهر سال گذشته
کلی بهم خندید گفت هنوز یک ماه مونده کلی ضایع شدم بعد بهم گفت برو ماه بعد بیا ولی مواظب باش سرت کلاه نره با بزرگترت بیا انگاری حواس نداری🙈🙈🙈
ماه بعد روم نمیشد برم داداشم گفت نری بازم بانک خودش تمدید میکنه
وقتی رفتم بانک چندتا شماره کشیدم که شانسم ب اون کارمند ماه قبل نیوفته که از خجالت آب نشم☺️☺️💜
_پاپلی: تو کلا دیگه نروبانک!
#شما_فرستادید
8⃣من یه روز تو راه مدرسه اومدم مقنعه امو درست کنم دیدم یه ماشین شیشه هاش دودی بود رفتم جلوش داشتم درست میکردم دیدم یهو یکی شیشه رو داد پایین گفت خوشگل شدی دیگه برو 😂😂😂
ابروم رف بر باد فنا
_پاپلی: ما تومسیر مدرسه مون بانک بود
تو شیشه بانک اینکارو میکردیم!
دهنمونم باز میکردیم یه متر
بعدمقنعه رو مرتب میکردیم😂
چقد بهمون خندیده باشن!😐
#شما_فرستادید
9⃣این خاطره برای پارساله که ۱۱ سالم بود.موهام خیلی فر بود طوری که همه میگفتن سیم ظرفشوییه😂😂
یه روز صبح از خواب بیدار شدم و خبر نداشتم که ساعت ۹ صبح پسرعمه م اومده خونمون🤦♀همینطور با موهای بهم ریخته و چشمای خواب الود داشتم میرفتم توی هال و داد میزدم:مامان دیشب کی کولر رو خاموش کرده........که دیدم پسرعمه م با تعجب نگام میکنه.خداروشکر بابام خونه نبود وگرنه موهامو میکند😁😂
من🤯😓
پسرعمه م😳😶
مامانم🤦♀☹️
خلاصه که به فنا رفتم
_پاپلی: فرارنکرد؟🤨😂