#وصیت_نامه_شهید_رفیعی
در بخشی از وصیتنامه او آمده است: ای برادران و خواهران لازم است قدری بیشتر تفكر كنید و بیشتر بیندیشید و در اسلام بیشتر تحقیق كنید تا به زندگی و سیره انبیاء الهی انس پیدا كنید، شكر و سجده در پیشگاه خدای تعالی بجا آورید و یكدیگر را به ارتباط با خدای خود و تقوای الهی بهره مند كنید و از این نور فروزان ولایت روشنایی دلها و هدایت كننده به راه خدا و سعادت انسانها بهرمند شوید كه خدا در این جهان پهناور عنایتش را شامل حال شما قرار داده است.
پس قدر این نعمت ها را بدانیم چرا كه این امام بزرگوار مشعل هدایت بشریت را بدست دارد و به طرف ا... روانه است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
یک قدم تاشهدا(مزارشهدای همدان)
@mazareshohadahamedan
4_5843798434980562576.mp3
1.94M
صوت زندگینامه
پاسدارشهیدمحمدعلی رفیعی
فرمانده پدافندتیپ انصارالحسین(ع)
( یک قدم تاشهدا
مزارشهدای همدان)
@mazareshohadahamedan
🌹یک قدم تاشهدا🌹
مزارشهدای همدان
اولین کانال تخصصی مربوط به؛
شهدای؛
🌹 مزارشهدای همدان🌹
ارسال زندگینامه خاطره دلنوشته عکس کرامت و....به خادمین کانال
⬇️⬇️⬇️
@JEBHEJAHaDFARHANGI
لینک کانال برای دعوت دوستانتان
⬇️⬇️⬇
https://eitaa.com/mazareshohadahamedan
محمد علی رفیعی پنجم فروردین ماه سال 1339 در روستای قاسمآباد از توابع همدان به دنیا آمد. فضای معنوی و مذهبی خانواده او باعث شد تا از ابتدای کودکی با معارف اسلامی و مذهبی آشنا شده و در مکتب اباعبدالله (ع) رشد و پرورش یابد.
علیرغم علاقه بسیار به تحصیل، فقط تا سوم متوسطه درس خواند و پس از آن مشغول به کار شد. سال 1357 و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی 18 ساله بود و همپای دیگر جوانان و نوجوانان کشور، در راه پیروزی انقلاب شکوهمند مردم ایران، تلاش های بسیار کرد و در برنامه های مبارزاتی آن روز ها حضور فعال داشت.
سال 1359 لباس سبز پاسداری به تن کرد و وارد لشکر 32 انصار الحسین شد تا در برابر تهاجم ناجوانمردانه رژیم بعث عراق بایستد و در این راه مجاهدت ها از خود بر جای گذاشت.
سال 1362 ازدواج کرد و خداوند پسری به آنها هدیه داد تا یادگار پدر در روزهای تنهایی مادر باشد.
در عملیات های مختلف شرکت کرد و در مناطق عملیاتی جنوب و غرب در کنار دیگر رزمندگان اسلام، پیروزی های بسیاری را تجربه کرد.
سرانجام در اول بهمن ماه 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه و در جریان عملیات کربلای 5 با سمت فرمانده یگان پدافند هوایی لشکر 32 انصار الحسین (ع) استان همدان بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به یاران خود پیوست.
شهید محمدعلی رفیعی همواره خود را در پیشگاه خدا و امام امت مسئول میدانست به همین خاطر لحظهای در آرامش شهر، آرامش نداشت و پیوسته در مناطق جنگی به سازماندهی نیروهای تحت امر میپرداخت و رویارویی مستقیمی با مزدوران بعثی داشت.
( یک قدم تاشهدا
مزارشهدای همدان)
@mazareshohadahamedan
#شهیدعلیرضاشمسی_پور
🌹🌹
تاریخ تولد:1342/03/01
تاریخ شهادت:1395/02/13
🌹🌹
محل تولد:همدان
محل شهادت:پنجوین عراق
🌹🌹
نحوه شهادت؛
طی عملیات جستجوی شهدا
براثرانفجار مین والمری
🌹🌹
درجه:سردار
( یک قدم تاشهدا
مزارشهدای همدان)
@mazareshohadahamedan
#مستند_شهید
#فصل_یک
سلام
حالتون چطوره بچه های گلم
آقاپسرای باغیرت👱
دخترخانمای باحیا
خوشحالم دوباره باهاتون حرف میزنم،
دلم لک زده بود واسه حرف زدن باهاتون
بامراما شماکه ازمایادنکردین
هی😔
بگذریم😉
دلم تنگ شده بود واستون
اومدم اینجاکه براتون ازخودم بگم
البته آدمای بزرگ نبایدازخودشون تعریف کنند😉😁
ولی خب چه کنم😔
مگ شماپیگیرم میشید؟تاخودم
نیام!
چشاموکه بازکردم
دیدم کارازکارگذشته
😔😔
دوستام رفته بودن
وخودم تنهامونده بودم
اونا اونطرف رود
من این طرف
ای دادبرمن....
اگرمیرفتم شایداینطورنمیشد
شایدباهم برمیگشتیم
حوصله نداشتم...
نمیتونستم باهیشکی هم کلام شم
رفتم یه گوشه خاکریز
و...
زار زار گریه کردم
به حال خودم میسوختم 😔
.
توعملیات غواصی بودیم که ...
#ادامه_دارد...
( یک قدم تاشهدا
مزارشهدای همدان)
@mazareshohadahamedan
🌹یک قدم تاشهدا🌹
مزارشهدای همدان
اولین کانال تخصصی مربوط به؛
شهدای؛
🌹 مزارشهدای همدان🌹
ارسال زندگینامه خاطره دلنوشته عکس کرامت و....به خادمین کانال
⬇️⬇️⬇️
@JEBHEJAHaDFARHANGI
@Hoseinkharazii
لینک کانال برای دعوت دوستانتان
⬇️⬇️⬇
@mazareshohadahamedan
دلم غمگین تر از هر شب ،
دو چشمم باز بی خواب است....
من امشب با تو می گویم ،
همه ناگفته هایم را.....
دمی با تو به سر بردن ،
خودش آرامشی ناب است.....
سلام
از اغاز مبعث رسول اکرم 1398/1/14 برای اینکه قدمی در راه خوشحالی امام زمان برداریم ختم صلوات برگزار کردیم که انشاالله با حضور شماها قصد داریم تا ولادت حضرت قائم(عج) 1398/2/1 بیشترین صلوات رو برای تعجیل در فرج اقا و سلامتی ایشون جمع اوری کنیم .
📣📣📣📣📣
هر کی قصد شرکت داره به ایدی زیر پیام بده و تعداد صلواتی رو که میتونه تا ولادت حضرت قائم (عج)بفرسه اعلام کنه 👇👇👇👇
@Baghani
جمع کل صلوات ها تاکنون: 434/745 صلوات جمع شده
#13روز روز مانده به اتمام ختم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
اجرتون با اقا 🌹
التماس دعا
#مستند_شهید
#فصل_دو
توعملیات غواصی بودیم
بایدمیزدیم به اروند
...
بچه هامنتظر بودن
اونطرف رود...
توخاک دشمن🥀
بایدمیزدیم به خط
آسمون وزمین از زور خمپاره
تیر
گلوله
موشک
یکی شده بود
ولی بایدمیرفتیم
یه ذره که رفتیم جلو
نشد...🥀
گلوله بارون بود...
جلوترمیرفتم ،بچه ها پرپرمیشدن
زخمیو سالم برگشتیم
رسیدیم به خط خودی
بچه هااونطرف مونده بودن😔
همه جاروشن بود...
اونقدرروشن که چیزی دیده نمیشد
چشمام که واشد...
دیدم که دیگ نمیشه رفت
کارازکارگذشته بود...
بعدازاون توخیلی ازعملیاتا شرکت کردم
ولی غم اون روزهنوزتودلم مونده بود😔😔
فرماندهی تیپ 32انصارالحسین بامن بود
بعدازاون فرماندهی گردان غواصی جعفرطیار
اینافرماندهی هام بودن
قبل ازاین توعملیات کربلای 4معاون دسته بودم
توسال های جنگ باعلی آقاچیت سازیان رفیق بودم
علی آقا یه نیروی وفاداری به نام علی رضامیرزایی داشت...
شهید علیرضا میرزایی یکی از باوفاترین نیروهای شهید علی چیتسازیان بود.
او سرباز وظیفه بود.
خیلیها این را نمیدانستند، تا وقت شهادتش.
هر مأموریتی به او سپرده میشد، با آغوش باز از آن استقبال میکرد. خندهرو و بشاش بود؛ کمتوقع و خستگیناپذیر.
با بچهها شوخی میکرد و بگو و بخند داشت.
یکی از شوخیهایش، یک دعای ساختگی بود که آن را میخواند و به بقیه هم میگفت آمین بگویند. میگفت: «اللهم ارزقنی ترکشاً قلیلا و مرخصیاً کثیرا!» که به واسطهی ترکشی ریز و به قول خودش اندازهی یک نخود، یکی دو ماه برود مرخصی.
در جریان شهادت شهید علی چیتسازیان، او هم یکی از آن پنجتا علیای بود که در آخرین گشت همراه او بودند و وقت شهادتش، کنارش.
در آن آخرین گشت شهید چیتسازیان که به بالای ارتفاع پنجهای رفت، به ما گفته بود: «شما بمانید پایین قله و کمین باشید. نیاز نیست سهنفره بریم.»
علیرضا به من گفت: «اگه علی آقا چیزیش بشه و ما تنهایی برگردیم واحد، به بچهها چی بگیم؟ اونها میکشندمان. بیا بریم بالا.»
سریع رفتیم دنبال سرش و تا قله و کانال دشمن هم همراه او بودیم. موقع برگشت، شهید چیتسازیان بهمان گفت: «از اینجا تا خط خودی را قدمشماری کنید.»
علیرضا بهم گفت: «بیا یکیمان جلوی علی آقا برویم، یکیمان پشتش که اگر تیراندازی شد، تیر به او نخورد. به من و تو بخورد.»
او جلو رفت و من عقب میآمدم. او میشمرد و من تسبیح میانداختم تا به سیصد قدم رسیدیم و انفجاری رخ داد.
هر سه نفرمان پرت شدیم؛ هر کدام به یک سو. شهید چیتسازیان در همان لحظه اول به شهادت رسید؛ به دلیل ترکشهای زیادی که به سمت راستش خورده بود؛ به گوش و سر و کمرش.
من هم زخمی شده بودم و توان بلند شدن از جا را نداشتم. علیرضا اول رفت سراغ شهید چیتسازیان. دید که او شهید شده، آمد سراغ من. دیدم تمام شکم و سینهی علیرضا پر از ترکش است و خونریزی دارد.
دوتا چفیه داشت؛ یکی را دور کمرش بسته بود و یکی دور گردنش بود. چفیهها را چند تکه کرد. اول، شکم و سر و کمر من را بست بعد، کمر و سر خودش را بست.
بلند شد گفت: «بیا بریم.»
سعی کرد کمکام کند. اما، من نمیتوانستم راه بروم. گفت: «میرم، سریع کمک میآرم.»
رفت و بچههای گردان 156 را فرستاد کمکام.
#ادامه_دارد...
چه خاليست در شهر ما جاي جنگ
دعا هاي پرسوز شب هاي جنگ
به دوشكا به قناصه خمپاره 60
به قلبي كه تيري بر آن مي نشست
پلاكي كه نيمي از آن مي شكست
به سربند وسنگر به آتش به دود
به نام آوران بسيجي درود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 سرهنگ تمام ارتش خودشو برای ناموس ایرانی سکو میکنه. درورد به غیرت و شرفت☝️
برای شهادت باید ؛
🌷نیروی مخلص باشی🌷
جنس شهدایی یعنی این👆👆
خدابه اینابال وپرمیده
که؛
🕊بپرن🕊
#سیل
#تلنگر
#نیروی_مخلص
یک قدم تاشهدا
#شهید_حسین_معزغلامی #پاسدار_بسیجی_مداح 🌺🌺
سرم درد می کند
برای سربندش.....
🌙پیش تو ماه باید رخ بر زمین بساید.....