eitaa logo
یک قدم تاشهدا
77 دنبال‌کننده
146 عکس
28 ویدیو
5 فایل
مزارشهدای همدان اولین کانال تخصصی مربوط به شهدای مزارشهدای همدان ارسال زندگینامه خاطره دلنوشته عکس کرامت و....به خادم کانال @JEBHEJAHaDFARHANGI لینک کانال برای دعوت دوستانتان⬇️⬇️⬇️
مشاهده در ایتا
دانلود
باشهادت آن دونفر وبابدبینی من دلم آشوب بود اون شب گذشت عملیات سختی بود ولی مثل همه عملیات هاباتوکل برخدا موفقیت آمیزبود خداروح علی (شهیدچیت سازیان) عزیزروشادکنه یادخاطره ای که باهاش داشتم افتادم هی... خوبان رفتندوخاطره هاشون موند یروز از دزفول باآقا سعید(صداقتی) با تویوتا عازم سقز بودیم علی آقاگفت؛ بیاین شرط بندی، خودش راننده بود نزدیکی سقز گفت؛ لال بازی ببینیم کی دیرتر حرف میزنه کسی که زود بحرف آمد باید نهار بخره نزدیکیای سقز؛ یه دژبانی قرارگاه بود خیلی سخت گیر بود ماهم بی خبر از هدف علی آقا گفتیم باشه گفت ؛ وقتی گفتم شروع من چون خسته ام یه نفرازشما بیا رانندگی کنه من خوابم میاد من نشستم پشت فرمان خودش وسط جلو در اونورم آقاسعید نشست منم بیخبروخوشحال گفت شروع بریم من حرکت کردم ده کیلومتر جلوتر دژبان قرارگاه که خیلی قانونی وسخت گیربودن وقتی نزدیک شدیم رنگم شد مثل گچ علی آقا هم مثل همیشه از لای یکی ازچشمای خوشگلش نگاه میکرد. آرام لبخند میزد😉 دژبانه آمد جلو گفت؛ سلام من جواب ندادم گفت؛ برگ تردد دست علی آقا بود گفت برادر کجا میروید من گفتم آه وه وه دلش سوخت فکرکرد لالم دلش سوخت رفت اونور پیش آقا سعید اونم لال بازی درآورد آمد دوباره طرف من گفت برگ تردد کجا میرید داد زد منم مثل لال ها گفتم آه وه وه باز رفت سراغ آقاسعید با لج اسلحه رو مسلح کرد یدفعه هردونفرمان بحرف آمدیم دیگه بدتر لج کرد 😡 فکر کرد مسخره اش کردیم من وآقاسعید فقط فکر علی آقا بودیم ومینداختیم گردن همدیگر. بالاخره علی آقا با فیلم از خواب بیدارشد و بالبخند همیشگیش میگفت حالتان راگرفتم😂 بالاخره من و آقاسعید باختیم ولی هیچ کدام به گردن نگرفتیم ایشان میگفت من دیرتر حرف زدم منم میگفتم من دیرتر بالاخره علی آقا خودش غذا خرید روحش شاد خدایی شوخیاشم الهی بود و باحال ...