eitaa logo
💟👈مذهبـے طوࢪ♡ツ
437 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
105 فایل
༺﷽༻ 💛🌻دݪگرم خُدٰایـےاَم،ڪھ بٰا تَمام بَدۍ هٰایَم باز هَوٰادٰار دِلم اسٺ...❥ ツ اَلـّٰلـھُـمَ الـࢪزُقـنـٰا شَـــہــ💔ـٰادَٺ:) ڪُپـۍ؟! وٰاجِبہ مُؤمِن✌🏻 اࢪٺباط با ادمیݩ⬅: @Fatemeh_884
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبای🦋[تنها میان داعش]🦋 پارت 34✨ بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. ? نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. ? بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد…   ? یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. ? می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. ? عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 🌼@MazhabiiiTor🌼