||استادپناهیان:🌱
بچہهاسابقہنشوندادھ❤️
برایتمنایشهادتنباید
بہسابقہخودتنگاھکنی!✨
راحتباش!
مواظبباششیطون😈
نگہبهتتولیاقتنداری...!
اللهمالرزقناشهادت🤲🏻🕊♥️
#غریب_طوس 🌸
🌼@MazhabiiiTor🌼
#تلنگࢪانه💡🔔
همهماداࢪیمازسهمیهشهدا🕊
استفادهمیکنیم.🖐🏻🌱
خانوادهمون،دینمون📖
حتینفسمون✨
بهخاطر #شهداست♥
#غریب_طوس 🦋
🌼@MazhabiiiTor🌼
فکرنکنیم✨دههاولمحرمتمومشد🖐🏻
روضهوعزاداریهمتمومشده!😭💔
اینتازه☝🏻
اولماجرایزینبه...!🥀😭
امان از دل زینب💔
#غریب_طوس 🌹
🌼@MazhabiiiTor🌼
بی سوادے را گفتن:
{عشق} چند حرف دارد
بی سواد گفت:
چهار حرف دارد🍃
همه زیࢪ خندہ زدن
بے سواد گفٺ:
مگر [[ح…س...ی...ن]] چند حرفـ دارد؟✨
#غریب_طوس 🌻
🌼@MazhabiiiTor🌼
༺🦋بِـــســـمِ الله الــرّحــمٰـــن الـــرّحــیـــم🦋༻
🌼حرف ناشناس:
﴿نظر،پیشنهاد،انتقاد و...﴾👇
💌https://harfeto.timefriend.net/16257719366014💌
یا عــلــــی 🖐
آغـٰـازِمـٰـاتویٓـۍوَسـَرْاَنْجــٰـامِمـٰـاتویـٓۍ
💔حُسۍن💔
#السلامعلیڪیااباعبداللھ❤️
#غریب_طوس 🌹
🌼@MazhabiiiTor🌼
🥀🥀
" آهاۍیارِسفرکردھ
چقدرجاےخالےِشمادرد دارد ..!
#شهید_احمد_مشلب♥️
#رفیق_شهیدم🙂🖖
#غریب_طوس 🌸
🌼@MazhabiiiTor🌼
دستهایم...
اگربرسینهنڪوبد...
چشمهایم...
اگردرعزاۍتوگریاننشود...
لبهایم...
اگرنامترانبرد...
پاهایم...
اگربراۍتوقدمبرندارد...
گوشهایم...
اگرپُرنشودازنالهۍغریبۍات...
بهچهدردۍمۍخورد؟!
من...
دورهایمرازدهام؛
ودوبارهآمدمسوۍطُ!
مرابپذیر!💔
#تلنگرانہ🌷
#یااباعبدالله♥️
#غریب_طوس 🌹
🌼@MazhabiiiTor🌼
رمان زیبای🦋[تنها میان داعش]🦋 پارت 34✨
بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
? نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
? بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد…
? یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.
جهت مقام #امام_مجتبی (علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.
? میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟
رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.
? عباس برای زنعمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند.
یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من بهتنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم.
🌼@MazhabiiiTor🌼