eitaa logo
ماه‌شب‌تارم!☽
6 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
﴾﷽﴿ رمان‌ماه‌شب‌تاࢪم...☽ ازڪپے‌‌وخواندن‌ࢪ‌مان‌بدون‌ذڪر‌منبع‌‌و‌در‌صورت‌عضو‌نبودن‌ࢪ‌اضے‌نیستم‌... رمان‌در‌زمان‌خاصی‌‌یابه‌صورت‌روزانه‌پار‌ت‌گذاری‌نمیشود‌(:
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 🌱 ✋🏻🍃 🌸🌱 -تو فقط باید بفهمی که حدس ما درست بوده یا نه؟ نیروهای مام پوششش میدن و رفت و امداشو چک میکنن... ولی تو باید یجوری سرگرمش کنی که هم متوجه ما نشه هم خودت سرنخایی برامون پیدا کنی... با صدای گرفته ای گفتم... +منظورتون از سرگرم کردن اینه که درخواست ازدواجشو قبول کنم؟ دایی سرشو میندازه پایین و بعد از چند ثانیه نگاهم میکنه و میگه -نه... نقش اینکه درخواستشو قبول کردیو بازی کن... بعدم دستی به ریشاش میکشه و میگه... -نمیدونم فکر خوبیه یا نه... ولی بنظرم قضیه رو با خانوادت در میون بزار... اونا خیلی میتونن کمکت کنن... مخصوصا برای جور کردن بهونه که زودی ازدواج رسمی نکنید و یجورایی تو همین دواران نامزدی صوری ته تو قضیه رو دربیاریم +ولی دایی... شما که منو میشناسی... من تاحالا با نامحرم یه ثانیه هم تنها نبودم یا حرف نزدم جز موارد عادی... بعد الان بیام با پای خودم برم تو تله ی شیطون؟ -خب به والدینت بگو که تو دوران نامزدی صیغه بخونید...این که خیلی سادس +وایییی دایی من نمیتونم...من نمیخوام زنش بشم... رسمی و شرعی چه فرقی داره؟ من نمیتونم -خب معطلش کن... هی بگو باید فکر کنم... چمیدونم معطلش کننن فقط همین چشمامو میبندم و شقیقه ی سرمو فشار میدم... آخ خدا... خودت کمکم کن... نمیتونم ببینم خانوادم در خطرن... ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🌱 🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱