eitaa logo
ماه‌شب‌تارم!☽
7 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
﴾﷽﴿ رمان‌ماه‌شب‌تاࢪم...☽ ازڪپے‌‌وخواندن‌ࢪ‌مان‌بدون‌ذڪر‌منبع‌‌و‌در‌صورت‌عضو‌نبودن‌ࢪ‌اضے‌نیستم‌... رمان‌در‌زمان‌خاصی‌‌یابه‌صورت‌روزانه‌پار‌ت‌گذاری‌نمیشود‌(:
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 🌱 ✋🏻🍃 🌸🌱 -خیله خب بعدم دستشو کرد تو جیبای شلوارشو خیلی اروم رفت بیرون... درو بستم و نفس عمیقی کشیدم... گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن... مامان منیر بود که تماس تصویری گرفته بود... همه بودن... حسابی جمعشون جمع بود... دلم براشون حسابی تنگ شده... شروع میکنم به گریه کردن... اصلا دست خودم نیست... دلم گرفته... میرم اتاق زهرا... -آیه؟ چیشدی؟ خوبی؟ +زهرا...میای بریم بیرون؟بریم یکم بگردیم شامم بیرون بخوریم -آم...خب باشه... میرم اتاقم تا حاضر شم... بعدم میرم سراغ زهرا تا باهم بریم بیرون... سوار ماشین من میشیم و راه میفتیم... -خب؟ کجا بریم؟ +نمیدونم...بزن ببین جاهای گردشگری تهران کجاست؟ -آم...خب جا که زیاد داره...تو چجور جایی میخوای؟ +نمیدونم... اصلا ولش کن... خودم میرم همینطوری ببینیم تهش میریم کجا... ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🌱 🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱