🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
🌱
#پـاࢪتچهلودوم✋🏻🍃
#ࢪمـانآیــہ🌸🌱
رفتم دم اتاق زهرا...
در زدم...
-بله؟
+منم
بعدم بدون اینکه منتظر جوابش بمونم وارد شدم
زهرا چشم غره ای بهم رفت
هیچی نگفتم...
فقط گوشه ی اتاقش نشستم رو زمین و زانوهامو بغل کردم
زهرا با تعجب نگاهم کرد...
-آیه؟ چی شدی؟
سرمو به نشونه ی هیچی تکون دادم...
ولی ته دلم غوغا بود...
نمیدونستم به زهرا بگم یا نه...
خب اون از بچگیام رفیقم بود و همه چیزمو میدونست...
بغضم ترکید...
زهرا بغلم کرد و زیر لب زمزمه کرد
-هیسسس، هیچی نیست، هیچی نیست
من کنارتم...
دلم گرم شد...
اروم شدم...
دیگه هق نزدم...
شروع کردم به تعریف کردن...
گفتم ارمین چه نقشه ی شومی برای پدر داره...
زهرا رفت تو فکر...
بعد پر قدرت گفت
-ما نمیزاریم طوری شه...
دیگه نبینم گریه کنیا...
ادامہ داࢪد...✨🌿
مبتـلا بـہ حࢪم🚶🏻♀
🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱
🌱
🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱