eitaa logo
ماه‌شب‌تارم!☽
7 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
﴾﷽﴿ رمان‌ماه‌شب‌تاࢪم...☽ ازڪپے‌‌وخواندن‌ࢪ‌مان‌بدون‌ذڪر‌منبع‌‌و‌در‌صورت‌عضو‌نبودن‌ࢪ‌اضے‌نیستم‌... رمان‌در‌زمان‌خاصی‌‌یابه‌صورت‌روزانه‌پار‌ت‌گذاری‌نمیشود‌(:
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 🌱 ✋🏻🍃 🌸🌱 یه هفته گذشت... تو این یه هفته همه چی به خوبی و خوشی گذشت... اتفاق خاصیم نیفتاد... تا امروز که نتیجه ی ازمایش اومد و به طور رسمی معلوم شد که من دختر این خانوادم... یه چشن کوچیک خانوادگی گرفتیم و با کیک و چای از خودمون پذیرایی کردیم... مادر به طور رسمی اعلام کرد که جمعه ی همین هفته مهمونی خانوادگی برگزار میشه... برای همین امروز مزون دارای بزرگ شهر میومدن تا من و زهرا لباسمونو انتخاب کنیم... نشسته بودم داشتم کتاب میخوندم که در اتاقم به صدا در اومد... +بله؟ -خانوم، مزون دارا اومدن، تشریف بیارین پایین +باشه اومدم بعدم پاشدم شالمو مرتب کردم و رفتم پایین... لباسا اصلا برای منو زهرا مناسب نبودن... نه اینکه زیبا نباشن...نه...فقط حجابشون خوب نبود... اگر مهمونی زنونه بود...شاید میشد کاریش کرد...ولی الان که مختلطه اصلا راهی نداره +متاسفم...ولی هیچکدوم از این لباسا به درد ما نمیخوره مزون دار گفت -ولی بانوی جوان... این لباس ها بروز ترین مدل های جهانی هستن... +اوم...من نگفتم زیبا نیستن یا...من گفتم مناسب من نیستن...من لباس پوشیده و محجبه میخوام... زهرام حرفمو تایید کرد... ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🌱 🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱