eitaa logo
💖کانال مشاوره خانواده نور💖
226 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
776 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ۱۵ چوب خداصدانداره ‌سیماچون دلش بابچه هاش بودوازشوهرسابقش هراس داشت یک نفررومامورکردتاحواسش به شوهرسابقش باشه وانویه جابندکنه مرتب موادشومی داد وسرش توی مغازه ای که سپرده بودنش گرم بود وروزبروزوضع مزاجیش بدترمی شد تااینکه یک شب ،یکی ازدیوا رخونه اش می آدداخل حیاطش وتوخونه همسرسابق سیماپنهان میشه بعدازچنددقیقه ۴الی ۵نفرمیان درخونشومی زنندمیره دم در واونامیگن بااین مشخصات کسی روندیدی میگه نه ندیدم میان یه دوری می زنن ومیرن وقتی اونارفتن صادق برمی گرده توخونه خودش همینکه درازمی کشه صدایی می شنوه تابلندمیشه می بینه بکی بالاسرش ایستاده زخمی وخونین میگه تروخداکمکم کن تابداددوستام که احتمال داره لوبرن برسم اینوگفتو بیهوش شد برای اولین بارحس انساندوستی بعدازاعتیادپیداکردن به سراغ صادق امداسم این مرد رضابودخلاصه به هرجون کندنی بودیکی روپیدامی کنه که اونم اهل بخیه بود زخمهاشو مداوامی کنه بعداز۷روزحال رضابهترمیشه وقتی حال رضابهترشد به صادق گفت مطمین باش این خوبیتوجبران می کنم صادق دید که عجب!!! خلاصه یک نفرازش تشکرکردوگفت کاربزرگی کردی این بودکه خیلی توروحیه اش تاثیرگذاشت به صادق گفت دوتاخواهش دارم ازت ،اول اینکه اعتیادتوبذارکناردوم نمازتوبخوون وسریع به جایی زنگ زد وگفت خداروشکر دوستان من نجات پیداکردند خواست بره مقدارزیادی پول به صادق دادگفت اون دوتارورعایت کن صادق گفت نمازروقبلا سروقت می خوندم مدتیه اعتیادامان منوبرید با این پول برویه جای خوب خونه بخرومغازه هم بزن من بعداپیدات می کنم صادق دیددرعرض چندروزورق دنیاحسابی برگشت سریع رفت اعتیادشو ترک کرد ونمازاشوهم شروع کردبه خواندن و یک خانه شیک ویک مغازه بزرگ هم خرید وشروع کردبه مغازه داری دراسرع وقت چندتاکارگرگرفت اون کسی که ازطرف،سیمامامورمراقبت ازصادق بوددید صادق اصلا پیداش نیست فکرکردصادق مرده پیگیری کرددید صادق هم خوش قیافه تروسرحال ترشده وهم وضع مالیش خوب شده وچندتا کارگرداره ،موقع ظهربودرسیدمغازه صادق ،صادق اونوشناخت ،صادق گفت برم نمازبخونم میام ، بچه هاروسپردغذاشونو بعدازنماربیارن ، صادق ازنمازبرگشت وشروع به،صحبت کردندصادق گفت خدابه ماروکرده این برای من کافیه ،جاسوس سیماتمام قضایاروبرای سبمامیگه،سیمادیگه خیالش ازبابت بچه ها به نظرخودش راحت میشه ،اما حسابدارجدید ارتباط پنهانی باسیماداشت وریزکارهاروباسیمامشورت می کردتااینکه یک روزمریم بابت کاری که باپدرش داشت به کارخانه میاد حسابدارشرکت مریم رودید وبمحض دیدنش ،عماد عاشقش شد وعنان ازکف داد وبی حال شد خدمتکارابراش آب اوردندوبعد چنددقیقه بهوش امد مریم چون پزشک بود براش نسخه تجویزکردوسریع رفت ،عماد رنگ به رخسارش نبودوتقاضای مرخصی گردوبه خانه خودش رفت ‌ادامه دارد..............قسمت ۱۵ چوب خداصدانداره ‌کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌https://eitaa.com/mech53442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به تاثیرمثبت کلمات درچهره انسان توجه کنید . ، ،،، ‌کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌https://eitaa.com/mech53442
کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور: قسمت ۱۶چوب خداصدانداره ‌عمادچون انسان مغروری هم بودودرعین حال نمی خواست کسی نقطه ضعفشو متوجه بشه ازکسی سوال نکردکه این دخترچرابا علی صاحب کارخانه کارداشت روزهاگذشت تاکاملا اوضاع حسابداری مرتب ومنظم،شد وتمام حسابهاردیف شد وقتی سیماو علی یک بررسی دقیق وهمه جانبه به کار حسابداری کارخانه انجام دادند نه تنهانقصی نداشت بلکه عالی هم شده بود و برای اینکه علی بتونه حسابدارروبه سمت خودش جلب کنه یک شب بدون برنامه قبلی اونومیاره خونه خودش ،وعمادهم سیمارومی بینه وهم مریم روسعی می کردخودشو کنترل کنه شیواازاینکه عمادبطوردایم به مریم نگاه کیرکردخوشش اومد هم خوشگل وخوش تیپ بود وهم تحصیلکرده وهم حسابدارشرکت خلاصه اونشب گذشت ،شیوابه علی گفت این عمادپسرخوبیه اگردامادمامی شد خوب بود. سیمابلافاصله گفت شیواجان مریم کجاو این اقاکجا،علی بلافاصله باعصبانیت گفت شیوا ادم قحطه مگه ،بعدازچنددقیقه مریم ازاتاقش اومدبیرون شیواازمریم راجع به عمادسوال کرد مریم گفت الان مشغول درس خوندن هستم وکارهای تخصص،لطفاسرتون به کارخودتون باشه ، شیوا بلافاصله به مریم گفت ماکی باید عروسبتوببینیم نوه هامونوببینیم واینهاروبابغض گفت بعدازیک دقیقه مریم گفت ممنونم مادرجان خدابموقع همه چی روجوردرمیاره وبعدازگفتن این حرف به سمت رفت اتاق خودش رفت ،وقتی مهمونی تمام شد وعماداز خونه علی خارج سد سبمابه شیواگفت،عزیزم کسی رابایدبرای مریم درنظربگیرید که باهم دریک ترازباشند علی وشیواازحرف سیمااظهاررضایت کردندوشیوا سیمارودرآغوش گرفت وگفت ازاینکه درکنارمنی وبرای بچه من دل می سوزونی ممنون توهستم بعدازاین ماجرا،سیمابه عمادگفت سرتوازفکرمریم خالی کن اونهابه هرکس دخترنمیدن اماعمادگفت مگر من چی نیستم،سیماگفت پولدارنیستی ،اونهاصدبرابرتووپدرومادرت پولدارترهستندپس خودتوسبک نکن بیاماکارخودمونوبکنیم عمادچندین بارخواست این قضیه روبه پدرومادرمریم بگه اونهاهم به گونه ای فهموندش لقمه اندازه دهنت بردار،عمادوقتی دید اوضاع اینه به فکرانتقام افتادوبه،سیماگفت باید یک نقشه حسابی برای چاپیدنشون بکشیم عمادبلافاصله باکمک سیماکه به زبان انگلیسی هم مسلط شده بود یه،شرکت صوری وجعلی درامارات تحت عنوان ساخت وسازراه می اندازند .دفترکارخانه این مساله روبه اطلاع علی می رسونند علی باکسی مشورت نمی کنه و۴ میلیون دلارپول به حساب می ذاره که همه کاره اون سیمابوده وسیماگفته تحقیق کنیم بعد پول بحساب بریزیم،علی طمع می کنه وسریع پول،بحساب می ریزه وبعدازمدت کوتاهی علی متوجه میشه این شرکت صوری بوده حال علی وشیوا کمی بهم می خوره ،شیواگفت چرابحرف سیماگوش نمیدی ؟ بازهم سیمادرنقش منجی ظاهرمیشه وهزینه هنگفت برای نجات این دونفرمی کنه ومبلغ دومیلیون دلارروزنده می کنه واین کارسیما باعث شادی علی وشیوامیشه وبه قولرخودش باتسلط به زبان انگلیسی وپیداکردن عاملان این شرکت صوری نصف پول روزنده می کنه هم یک ونیم میلیون دلارازشراکت باعمادنصیبش شد وهم علی وشیوا چهارصدهزاردلاربهش دادند،دیگه عملا علی بازنشست میشه وازفعالیت استرس،دارمنع میشه ،بعدازمدتی ،سیما پولی که قراربودبه عمادبده پرداخت می کنه وعمادهم به بهانه قهربا شیواوعلی واینکه مادرش مریض هست به انگلستان میره،وحسابداردیگه میارن که کاملا مطیع سیماهست امابه ظاهرباشیواوعلی هست سیماانقدرپولدارشده بودکه ثروتش بیشترازثروت علی وشیواشده بود همه اینرپولهارادراصفهان سرمایه گذاری می کرد اینوبه اونهانگفت دوتابچه وبرادر ومادرشو فرستادترکیه ،تابچه هادرکلاسهای عالی درس بخوانند مریم هم چون ازاول حسابش ازخانواده جدابود وضع مالیش عالی بود وثروتش کمترازپدرش نبودمدام مریم وحسین باهم بودند بک شب که علی وشیواوسیماوکمال و مریم باهم نشسته بودند علی به مریم گفت نمی خواهی ازدواج کنی ،مریم گفت ان شاالله درسم تموم بشه چشم علی گفت وضعم خوب نیست دوست دارم عروسیتوببینم ،امامریم گفت من الان وقت ازدواج ندارم،دارم عضوهیات علمی مثل حسین میشم تااینوگفت علی دادزدگفت مگه بهت نگفتم بااون کاری نداشته باش مریم گفت کارهای عضوهیات علمی شدن منو حسین درست کردچطورباهاش کاری نداشته باشم تمام کنفرانسهای خارجی رواون میره فوق تخصص قلب هست وشماهاهمش دارید ازش کمک می گیرید من کمک بگیرم میشم کافر؟مریم گفت پس من هم اصلا ازدواج نمی کنم اینوگفت ورفت تواتاق خودش . ادامه دارد.... ‌ ‌کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌https://eitaa.com/mech53442
9.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکترعزیزی ‌ ‌کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌ ‌https://eitaa.com/mech53442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 اگر از همسرتان کار سر زد، به هیچ وجه از او نشوید بلکه از انتقاد کنید و یا ناراحت باشید. 💠 تنفر از همسر، باعث می‌شود تا او را نبینید و فقط در جستجوی دیگر او برآیید. نیز به این قضیه کمک می‌کند. 💠 حتما همسرتان رفتارهای غیر از خطایش دارد که با یادآوری آنها می‌شوید و دلتان نسبت به او نرم می‌گردد. 💠 با این روش از جلوگیری کنید. کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور https://eitaa.com/mech53442
14.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 همین رفتارهای جزئی و تکراری به اعضای خانواده می‌فهماند وجود تو برای ما مهم است یا وجود تو خنثی است. کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور https://eitaa.com/mech53442
💠 فرض کنید فیلم چند ثانیه‌ای بدون صدا از یک فوتبالیست که در حین بازی، خیلی و در حال داد زدن است برای چند کارشناس فوتبال پخش شود و هر کدام برای علّت عصبانیّت این بازیکن یک را مطرح کند؛ احتمالاتی مثل ناداوری، کم‌کاری بازیکن هم تیمی، تعویض شدن وی، خطای بازیکن حریف، درد یکی از اعضای بدنش و احتمالات دیگری که کار را برای کارشناسان سخت می‌کند. امّا اگر خود بازیکن علّت عصبانیّت خود را با خویش بیان کند تمام احتمالات کنار می‌رود و بر روی علّت اصلی عصبانیّت بازیکن بحث می‌شود. 💠 یکی از مشکلاتی که در زندگی مشترک می‌تواند باعث ایجاد معضلات بزرگ‌تر گردد این است که زن یا مرد علّت ناراحتی و دلخوری از همسر خود را بیان نمی‌کنند و فقط با چهره‌ی اخمو و یا قهر و کم محلّی به همسر، و دلخوری خود را ابراز می‌کنند در حالیکه همسرش علّت این دلخوری را نمی‌داند و شاید چندین احتمال را به عنوان علّت ناراحتی وی در ذهن خود ردیف می‌کند که باعث او می‌شود. 💠 ناراحتی خود را یا به شکل صحیح مدیریّت کرده و ابراز نکنید و یا علّت آن را خیلی ، دوستانه و بدون داد و قال به همسرتان بگویید تا جلوی سوءتفاهم‌ها و برداشت‌های غلط و در نتیجه تصمیمات نادرستی که اوضاع را می‌کند بگیرید. کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور https://eitaa.com/mech53442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت ۱۷چوب خداصدانداره ‌حرفهایی که بین علی وشیواومریم ردوبدل شده بودباعث دلخوری مریم شد ومریم ضمن احترام به پدرومادرش ،معاینه وبررسی وضعیت پزشکی انهارامدنظرداشت واین جزاولویتهای کاری مریم بود،وقتی علی وشیواروبه بیمارستان می بردند مریم دربیمارستان شرایطی رامهیاکرده بودکه کاملا درخدمت پدرومادرش باشندوپزشکان ومتخصقان وفوق تخصقهاوپرستاران وپرسنل بیمارستان که شیفته اخلاق ورفتاروحرفه ای گری او بودندوهم تخصص مریم راقبول داشتندعلی وشیواراکاملا موردلطف خودقرارمی دادندکه پدرومادرش بادین این صحنه ها، حالشون بسیارخوب می شد اماحاضرنبودند بپذیرند حسین ومریم باهم ازدواج کنند.پس ازمعاینه کامل توسط پزشکان فوق تخصص ،علی وشیواازبیمارستان مرخص شدند.ودوسه روزی ازمرخص شدن انهاازبیمارستان گذشته بودکه علی وشیواوسیماتوهال بودندکه تلویزیون برنامه کنفرانس بین المللی پزشکی درسوییس رانشان می دادکه یکدفعه همه دیدن مجری کنفرانی گفت جناب اقای دکترحسین احمدی ،به عنوان سخنران بین المللی ازایشون تقاضامی شود سخنرانی کندوحسین،شروع به سخنرانی بازبان انگلیسی کرد‌ودرپایان گفت من هرچه دارم ازخداوقران وپدرومادرم وهمکارخوبم خانم دکترمریم شمالی دارم ،وتمام دستاوردهای دوساله مادرکتاب ۵جلدی بزودی منتشرمی شودمن نمی توانم زحمات خانم دکترمریم شمالی رانادیده بگیرم ،به محض گفتن این مطلب که تماما به انگلیسی گفته می شد تمام حضاربه احترام حسین ازجایشان،بلندشدند،‌براش کف زدند علی که دید حسین اینهمه معروف بودوبامریم هم همکاری پزشکی داشت تعجب کرد مریم این موضوع رامی دانست ان شب دربیمارستان بود،که علی به دخترش رنگ زدومریم به علت مجم کارزیادمتوجه تلفن پدرش نشد.صبح که به خانه آمدسلام کردکه به اتاق خودش برود امامادرش صداش زدوگفت میشه بیایی باهم صحبت کنیم مریم گفت الان خسته هستم بعدازخوابیدن درخدمت شماهستم موقع ناهارکه دورهم بودندعلی گفت مریم ،سخنرانی حسین روشنیدی ودیدی!؟ مریم با حالت سردی گفت بله ،گفت چطورمگه ،علی گفت به من نگفتی حسین انقدرمشهورهست مریم گفت چیزی که ا،حسین برام مهمه ،صداقت وپاکدامنی وایمان وبعدتخصصشه، پدر علی گفت میشه بهش بگی برای خواستگاری می تونندبیان شیواگفت چندتاشرط دارم که باید اوناروانجام بده مریم گفت من شرطهاروبهش نمیگم اماممکنه هرشرطی،روقبول نکنه توبگو مریم گفت درشب خواستگاری خودتون بگید امامن مجبورش نمی کنم اگرشرط شمامنطقی باشه می پذیره اگرنباشه نمی پذیره ،من اخلاقشو می دونم مریم به حسین گفت حسین هم به سهراب ورعناگفت شب پنج شنبه باشیرینی ودسته گل به خونه علی اومدن وپس ازصحبتهای مقدماتی شیواگفت مادوسه تاشرط داریم اول اینکه شمابریددرامریکایاانگلستان زندگی کنید دوم اینکه ،حق طلاق بادخترم باشه ومهریه سنگین باشه سوم اینکه ،اسم بچه هاتون من وعلی انتخاب کنیم چهارم اینکه کتابهایی که می نویسی به نام مریم باشه ،مریم به محض شنیدن این شرطهاخجالت کشیدوگفت مادرمن، ا ین چه شرطهای عهدعتیقه که گذاشتی، پدرحسین گفت مریم خانم ناراحت نشو مادرته دوستت داره این شرطهاروگذاشته امامن می دونم که حسین بانامگذاری فرزندان توسط پدرومادرت ونوشتن کتاب به اسم تو اصلا مخالفتی نداره من روحیه اونومی دونم امادربقیه مواردخودش تصمیم می گیره ،حسین گفت ضمن احترام به بزرگترهای مجلس ،من کشورخودم ایران رابرتمام دنیاترجیح می دهم امادرموردحق طلاق هرتصمیمی مریم خانم بگیرن ومهریه بخوان من همان راعمل می کنم اما ترک ایران رابه هیچ وجه قبول ندارم مریم گفت من هیچ کدام ازاین شرطهاراقبول ندارم من نمی خوام،به کسی تحمیل بشم ضمن احترام به دکترحسین،شاید مادرمن نمی دونه این شرطهای ساده لوحانه روگذاشته من خودم دارای اعتبارهستم ،من لیرانی هستم من هم حاضرنیستم وطن خودم روترک بکنم،نکته دوم من چه نقطه ضعفی دارم که حق طلاق بامن باشه ویامهریه من زیادباشه ؟ ،مساله بعدی ضمن احترام به پدرومادرم نامگذاری اسم بچه مساله بسیارپیش وپاافتاده هست سالم بودن بچه مهم هست که ۸نفرآدم عاقل هستیم باهم مشورت می کنیم اسم خوبی انتخاب می کنیم ضمن اینکه اسم خوب هم مهمه ،مهم تراینکه بچه بعدهادرست تربیت بشه .پس بحث کردن ویامانوردادن روی مسایل جزیی وکاهش پیداکردن شخصیت وموقعیت ووقارمن مرااذیت می کنه لطفاروی مسایل مهم تراگرحرفی دارید بزنید شیواکه تااین لحظه گیج شده بودوتابحال قضایارابه این صورت ندیده بودبحال خودش تاسف خوردوازمریم عذرخواهی کردوهمه براش دست زدند..............ادامه دارد ‌کانال مشاوره وروان شناسی منتظران نور ‌https://eitaa.com/mech53442