تن دوباره بوی باران می دهد
غزه یاران را به دوران می دهد
مادری بوسد امید زندگی
کودکی گریان، ندارد مادری
اشهدی خواند برادر بی پدر
گوشه ای بابا بغل کرده پسر
از پر پروانه ها خون می چکید
روی گلبرگ گلی شبنم چکید
بی گمان فرزند شمر است و عمر
کودک آزاری کند با این جگر
دشمن از مردان کوفه ارث برد
بی حیا بود و شقاوت ارث برد
از نبرد مخلصان او خسته بود
روی طفلان آتش خصمش گشود
بی گناهان را چرا تو کشته ای؟
به کدامین جرم چشمان بسته ای؟
اشک می ریزم،قلم لرزان شده
حال دلهامان همه گریان شده
ساعت پایانی عیشت شده
اشک طفلان مانع خوابت شده
دامنت گیرد نداری هیچ راه
بی خبر روزی زمین گیری به چاه
به امید فرج آقا امام زمان(عج)
و
نابودی صهیونیسم
#شاعر_فاطمه
#قلم_طلوع
باران ز ابری ریخت
سیبی دلش خون شد
برگ گلی افتاد
بار دگر غم شد
دریا به جوش آمد
از نور شب کم شد
شد چشمها نمناک
چون وقت ماتم شد
قلب رضا(ع)لرزید
پروانه درهم شد
در کاظمین امشب
چشم پدر نم شد
دلها عزاداره
بانویی در قم شد
#شاعر_فاطمه
#قلم_طلوع
سفره ی مهمانی پروردگار
رو به پایان است کم کم روزه دار
لذت وقت سحر، حال غروب
می رود امروز و فردا روزه دار
بر نفس، بر خواب و هر حال خوشت
نیست پاداش و ثوابی روزه دار
ناز کن بر میزبان این روزها
او خریدار است نازت روزه دار
#شاعر_فاطمه