🌹🌱🌹🌱
#سبک_زندگی_شاد
♨️ به آدما چجوری نگاه میکنی؟
از بالا ... ؟
یا اونا رو جزئی از خودت میدونی؟😊
رنگِ شادی حقیقی رو وقتی می بینی که
خودت و از دیگران بالاتر ندونی😍
#انگیزشی
#رسانه_الهی
khotbe ghadir part2.mp3
2.19M
🎤خوانش #خطبه_غدیر پیامبر اکرم
2️⃣🔶بخش دوم خطبه : فرمان الهی برای اعلام ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام
همه باهم مبلّغ غدیر باشیم✅
#غدیری_ام
#رسانه_الهی 🕌
🔔 #زنگ_تفریح
وقتی به مهمون میگیم حالا کجا به این زودی؟ 😣
خیلی لحظه های پر استرسیه😂😂
چون تعارف الکی می تونه یه شام هم بندازه گردنتون😂😂🤣🤣🤣🤣
#رسانه_الهی 🕌
باانرژی وانگیزه بالا
بلندشیدو کارهای تازه ای رو
شروع کنید....🌱
بابرنامه ریزی👌 و
هدف گذاری✅
توی زندگی تون تغییرایجادکنید.😍
شما میتوانید✌️
#انگیزشی
#رسانه_الهی 🕌
رسانه الهی
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_نهم از بیمارستان عیسی بن مریم خارج شدیم. شب از نیمه گذشته بود. پاک
:
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_دهم
#فصل_دوم
#بیداری
نفهمیدم که چند دقیقه یا چند ساعت خوابیدم، ولی در خواب احساس درد و سنگینی می کردم.
#روز_دوم_عید سال 1361بود، اما چه عیدی! زینب راست گفت که عید نداریم.
از خواب که بیدار شدم سرم سنگین بود و تیر می کشید. توی هال و پذیرایی قدم می زدم.
گلخانه پر از گلدان های گل بود.
گلدان هایی که همیشه دیدنشان مرا شاد میکرد و غم دوری بچه هایم که در جبهه بودند، تسکین می داد.
اما آن روز گل های گلخانه هم مثل من غمگین و افسرده بودند. وحشت #گم شدن دخترم حادثه ای نبود که فراموش شود.
اول، وحشت جنگ و حالا وحشتی بزرگتر از آن.
در طی یک سال و نیمی که از جنگ می گذشت، خانواده ی من روی آرامش را به خود ندیده بودند.
در به دری و آوارگی از خانه و شهرمان، و مهر #جنگ_زدگی که به پیشانی ما خورده بود، از یک طرف، دوری از چهارتا بچه هایم که در جبهه بودند و هر لحظه ممکن بود آنها را از دست بدهم،از طرف دیگر؛ رفت و آمد بابای بچه ها بین ماهشهرو اصفهان و حالا از همه بدتر، گم شدن دخترم که قابل مقایسه با هیچ کدام از آنها نبود.
احساس می کردم #گم_شدن زینب مرا از پای در آورده است . معنی #صبر را فراموش کرده بودم.
پیش از #جنگ با یک حقوق کارگری خوش بودیم همین که هفت تا بچه ام و شوهرم در کنارم بودند و شب ها سرمان جفت سر هم بود، راضی بودم. همه ی خوشبختی من تماشای بزرگ تر شدن بچه هایم بود.
لعنت به صدام که خانه ی ما را خراب و آواره مان کرده و باعث و باعث شد که بچه هایم از من دور شوند.
روز دوم گم شدن زینب دیگر چاره ای نداشتم، باید به کلانتری میرفتم همراه با مادرم به کلانتری شاهین شهر رفتم و ماجرای گم شدن زینب را اطلاع دادم.
آن ها مرا پبش رئیس آگاهی فرستادند.
رئیس آگاهی شخصی به نام عرب بود.
وقتی همه ی ماجرا را تعریف کردم، آقای عرب چند دقیقه سکوت کرد و بعد طوری که من #وحشت نکنم گفت: مجبورم موضوعی را به شما بگوییم.با توجه به اینکه همه ی خانواده ی شما اهل جبهه و جنگ هستند و زینب هم دخترمحجبه و فعال است، احتمال اینکه دست #منافقین در کار باشد وجود دارد.
آقای عرب گفت: طی سال گذشته موارد زیادی را داشتیم که شرایط شما را داشتند و هدف #منافقین قرار گرفتند.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد....
#رسانه_الهی 🕌
🔆🔆🔆🔆
🌺برای داشتن آرامش درزندگی.....
🍃ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ!😊
🍃ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن!🤔
🍃خودت را با کسی مقایسه نکن!✅
🍃به دیگران کمک کن؛ تو توانایی ...🌸
خیلی ها توانایی روحی و جسمی برای یاری کردن ندارند!👌
🍃با همه بی هیچ چشمداشتی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ!😊
🍃ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽاﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﺭﯾﺰﯼ ﮐﻦ، هدف داشته باش!🌱
🍃ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ!🙏
#انگیزشی
#رسانه_الهی 🕌