4_5888546041380210463.mp3
1.48M
🌸 #میلاد_امام_حسن_مجتبی(ع) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💐برکت نان به خاطر حسن است
💐شاطران از قدیم می گویند
🎙 #صابر_خراسانی
👏 #شعرخوانی
👌بسیار دلنشین
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_چهل_و_ششم باز هم حالتهای زنانه او دل و رودهاش را به هم ری
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_چهل_و_هفتم
تماس که قطع شد با صورتی برافروخته، روبهروی مینو نشست.
-بهبه! کیان خان چه کرده با دوست ما! صدبرابر خوشکلتر شده.. خوبْ دل و قلوه میدادینا!
-وای مینو! نفسم داشت بند میومد. فکر نمیکردم اینقدر خوش ذوق باشه که عین تو فیلما برام دلبری کنه.. ولی کاش دلسا میدید، من دلم خنک میشد. الان شارژ شارژم. بگو ببینم باید چهکار کنم.
-خودتو کنترل کن.. ریلکس.. ریلکستر.. اوکی! ببین کار ما یهجور مبارزه است.. یه مبارزه مقدس!
-مبارزه؟
-دِ نشد دیگه.. وسط حرفم نپر! این یه مبارزه معمولی نیست، مقدسه! مبارزه برای آزاد شدن، رها شدن.. رسیدن به اوج و خدایی شدن.. میدونی من تا یه اندازهای که مربوط به رشد خودم بود به این آزادی رسیدم.. دلم میخواد اصولشو به همه یاد بدم. دلم میخواد زنهای کشورم درست عین خودم به این رهایی برسن.. دوست دارم از این ذهنای پوسیدهشون فاصله بگیرن.. حالا یه مدت هست که کارای کوچکی شده، ولی اصلا کافی نیست. به زنها خیلی داره تو ایران ظلم میشه.. چرا نباید آزاد باشن و با آزادیشون خدارو پیدا کنن؟ متوجهی چی میگم؟
ستاره سرش را به علامت تایید تکان داد.
- این یکیو خوب میفهمم، خودم الان دنبال یه ذره آزادیام، باورت نمیشه مینو، گاهی فکر میکنم باید ازین مملکت برم. باید به جای امن فرار کنم. یه جا که نخوان براشون توضیح بدم که کجا بودم، چه کار کردم.
مینو به فنجان قهوه لب زد و حرف ستاره را تایید کرد.
-معلومه که خوب درک میکنی حرفامو! گیلاد درست تشخیص داده استعدادتو! میدونی گیلاد میگه اون ور آب رفتن خیلی راحته! فقط باید اراده کنیم. عکسایی که برات فرستادمو دیدی؟ زندگی اون طرف، این شکلیه.. البته خب هرکاری هزینه خودشو داره.
-معلومه که میخوام.. فقط بگو باید چهکار کنم.
مینو گوشیاش را طوری در دستش گرفت که ستاره هم صفحهاش را ببنید.
- همینو میخواستم بشنوم، ببین این کانالو جدید زدیم، ادمینت کردم. البته قراره کیان هم بهمون اضافه بشه، پس شما دوتا جزو ادمینا هستین. تو گروههای مختلف تبلیغ میذارین که وارد کانال بشن. یه سری کلیپ و متن و صوت هست که اونها رو برات قسمت قسمت میفرستم، بارگزاری کنی. دوره آموزشی شکرگزاری هم داریم.
-ببین اینارو یه بار جلو دلسا هم بگو، خب؟ راستی دلسا هم ادمینه؟ اِ.. راستی این کلاسای شکرگزاری چجوریه؟ پولیه؟
-جواب سوال اولت، پنجاه پنجاه! یعنی دلسا هم هست، هم نیست. یخورده مغروره، اطاعت پذیر نیست. اما و چرا میاره.. فعلا تنزل پیدا کرده.. اما سوال دومت! ببین استاد میگه که این دورهها کاملا برای رضای خداست. چجوری؟ اینجوری که هرکس که توان مالی داره به دهتا انسان نیازمند کمک کنه. اینطوری هم هزینه کلاسشو پرداخت کرده، هم این انرژی مثبت و کمک خیرخواهانهاش به خودش برمیگرده.
-چه خوب که دلسای گنده دماغ نیست.. چه خوب که استاد، اینقدر آدم فهمیدهایه! چه ایده جذابی واقعا. از همین کارش معلوم میشه، آدمیه که بفکر دیگرانه.
-حالا کجاشو دیدی! تو شروع کن، من خودم هواتو دارم. راستی کیان از مهمونی نگفت؟
چشمان قهوهای ستاره، برقی زد.
-آرش بهش گفته که یه مهمونی تو راهه، ولی فعلا هیچ چیزش معلوم نیست.
- ببین ستاره، از همین الان سعی کن با شکرگزاری، برای خودت جذب داشته باشی. تو میتونی از طریق شکرگزاری هرچیزی رو به راحتی تصاحب میکنی. استاد میگه تو این دورهها، شکرگزاری حکم پولو داره تو کائنات. تو الان کیانو پیدا کردی خب.. بابتش شکر میکنی، یعنی تو اینطوری هزینه این نعمتو پرداخت میکنی،بعد کائنات بیشتر و بیشتر بهت میدن.
ستاره صدای خندهاش را بلند کرد.
-یعنی مثلا ده تا کیان بهم میده.
مینو چشمانش را ریز کرد با خنده گفت:
«ای کلک! بدت نمیاد ده تا داشته باشی؟»
-چی میگی تو؟ دارم براساس قانونی که گفتی میگم.
-شایدم شد، کی میدونه. هر چی تورت بزرگتر، طعمهات هم بزرگتر.
در حال خندیدن بودند که گیلاد همراه با یک سگ پشمالوی سفید به طرفشان آمد.
ستاره لحظهای ترسید؛ چون قبل از دیدن گیلاد، فقط سگ سفید را دید و بعد قلادهای که انتهای ریسمانش، به دست آن مرد عجیب میرسید.
#نویسنده: ف.سادات{طوبی}
✅کپی ممنوع
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
Tahdir joze16.mp3
3.95M
#جزء_شانزدهم🌺🌺🌺🌺
#تحدیر
#تندخوانی
🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانمون هر روز قرآڹ بخونيم😍😍😍😍
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
آیت الله #مجتهدی_تهرانى(ره):
ﺑﻌﻀیا ﻣﻴﮕﻦ : 👆
ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷه، کافیه🤔
#نماز هم نخوندی نخون...
#روزه نگرفتی نگیر.👀
به #نامحرم نگاه کردی اشکال نداره و... فقط سعی کن دلت پاک باشه!😳
ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ #ﻗﺮﺁﻥ :👇
ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ👈 ﺁﻣﻨﻮﺍ
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ :
#ﺁﻣﻨﻮﺍ_ﻭَﻋَﻤِﻠُﻮﺍ_ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ
ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﻫﻢ ﮐﺎﺭِﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .👌
ﺍﮔﺮ ﺗﺨﻤﻪ ﮐﺪﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ
ﻭ ﻣﻐﺰﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .⚠️
ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭﯼ ﺳﺒﺰ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ .⛔️
ﻣﻐﺰ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ .✅
#ﻫﻢ_ﺩﻝ_ﻫﻢ_ﻋﻤﻞ❗️
#در_محضر_بزرگان
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
📣 آیا #روزهیکلّهگنجشکی منشأ روایی دارد؟
📌روایتی در رابطه با تمرین #روزهداری کودکان وجود دارد که به نوعی میتوان آن را #روزه کله گنجشکی دانست.
🌷امام جعفر صادق(علیهالسلام)فرمودند:
✍ما اهلبیت از #هفتسالگی پسرانمان را امر به روزهگرفتن میکنیم؛
به هر مقدار که توان آن را داشته باشند.
مثلا تا نصف روز یا بیشتر یا کمتر.
پس هرگاه تشنگی و #گرسنگی بر آنان غلبه کرد، #افطار میکنند.
ما این کار را انجام میدهیم تافرزندانمان عادت به روزه پیدا کرده و تحمل آن را پیدا کنند.
👈شما نیز از #نهسالگی پسرانتان را به روزهگرفتن امر کنید؛ به هر میزان که توان آن را دارند.
پس هرگاه که #تشنگی بر آنان غلبه کرد، افطار کنند.
📚الكافي، ج۳، ص ۴۰۹
🔖#نشرمطالبصدقهٔجاریهاست
#ماه_مبارک_رمضان
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_چهل_و_هفتم تماس که قطع شد با صورتی برافروخته، روبهروی مینو
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_چهل_و_هشتم
مینو از روی صندلی پایین پرید و خودش را در آغوش سگ انداخت. آنقدر این حرکت سریع انجام شد که ستاره مبهوت مانده بود. مینو چندین بار صورت و پوزهی سگ را بوسید. سگ هم که انگار دوست قدیمیاش را میدید، چند بار پارس کرد و دم تکان داد.
-مینو! یهطوری بغلش کردی یه لحظه حس کردم بچهاتو داری بغل میکنی.
گیلاد ریسمان را رها کرد، کمی جلو آمد و با همان نگاه خیره معذبآورش جواب ستاره را داد.
-خب، عزیزم! این بچه خودشه دیگه. البته یه مدت ازش دور بوده، تازه به هم رسیدن،تو بنظر نمیاد به سگ علاقه داشته باشی.
بعد یک قدم دیگر جلو آمد، ستاره خواست کمی عقب برود که محکم به میز خورد؛ ضربهای که به میز وارد شد، لرزشی را در فنجان قهوهاش ایجاد کرد و چند قطره قهوه، روی میز سفید و تمیز افتاد.
-راستش سگو دوست ندارم، زیاد. فقط یه حس دلسوزی به همه حیوونا دارم. ولی اصلا فکرشو نمیکردم که مینو اینقدر عاشق سگ باشه.
مینو در حالیکه قربان صدقه سگش میرفت، با چشمان اشکآلودی از روی زمین بلند شد.
-ستاره! این سگ همه زندگی منه، وا چه حرفا میزنی؟
-آخه اونروز طوری اون گربه رو با سنگ هدف گرفتی، گفتم شاید از همه حیونا بدت میاد.
مینو با دلخوری جواب داد:
«فرق میکنه. اون یه گربه گرسنه بود، اصالت نداشت، شخصیت نداشت. ولی سگ من هم شخصیت داره، هم شناسنامه. تازه صاحبم داره.»
جملات آخر را خطاب به سگش طوری گفت که انگار در حال بازی با نوزادی چند روزه است.
دوباره رو به مرد کرد و با حالت متواضعانهای گفت: « هوغود
خیلی ممنونم ازت.. حسابی غافلگیرم کردی.»
مرد به طرف مینو رفت؛ چشمکی تحویلش داد. مشت گره کردهاش را آرام به بازوی مینو زد.
- حرفشم نزن. برو حالشو ببر.
بعد دهانش را نزدیک گوش مینو برد و خیلی آهسته زمزمه کرد:
«مزد کارته»
مینو اشکهایش را پاک کرد و در حالیکه سگ را بغل کرده بود، روی صندلی نشست.
-چیه؟ چشمات زده بیرون؟ سگ ندیدی تا حالا؟
ستاره دستش را زیر چانهاش گذاشت و روی میز خم شد.
-چرا سگ دیدم، ولی مینو رو با سگ تا حالا ندیدم. حالا چرا بهش میگی هوغود، بگو گیلاد.
مینو که انگار از سوالهای بیموقع ستاره، کلافه شده بود نفس عمیقی کشید و گفت: « یاد بگیر که تو گروه ما هرکسی ممکنه چندتا اسم داشته باشه.. باید تمرین کنی و بتونی هرکس و چندبار با اسمای مختلف صداش بزنی..»
بعد در حالی که خنده مسخرهای را گوشه لبش پنهان کرده بود اضافه کرد.
-تو بهت مرضیه میاد.. با اون سابقه داغون خونوادگیت.
ستاره طوری جا خورد که اخمهایش در هم رفت.
-من خودم صبرینارو دارم.. مرضیه رو بذار برای خودت.
مینو که انگار اصلا گوشهایش چیزی نمیشنید، صورتش را میان موهای پشمالوی حیوان خانگیاش غرق کرد، به طوریکه لرزه به اندام ستاره افتاد.
مینو صورت و پوزهی سگ را بوسید، سگ هم که انگار دوست قدیمیاش را میدید، چند بار پارس کرد و با فینفین کردن، رضایتش را اعلام کرد.
-مینو! بسه حالم بد شد.. راستش من حس خوبی به سگ ندارم؛ فکر میکنم، گاز میگیره.
مینو چند عطسه پشت هم زد و در حالی که با دستمال بینیاش را پاک میکرد، گفت: «نه بابا! آخی ببین چه معصومه! »
همان لحظه سگ پارس بلندی کرد، به طوریکه صندلی مینو کمی تکان خورد.
ستاره آنچنان خندید که اشک از چشمانش جاری شد.
#نویسنده: ف.سادات{طوبی}
✅کپی ممنوع
✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی)
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi