eitaa logo
رسانه الهی
346 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
679 ویدیو
12 فایل
خدایا چنان کن سر انجامِ کار تو خشنود باشی و ما رستگار ارتباط با ما @Doostgharin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🕌🌸🕌🌸 خـ♡ـدایا😍😍😍 می‌دانم که هستی و می‌شنوی✅ صدای کسی را که جز تو درمانی برای دردهایش نمی‌یابد👌👌 می‌دانم نگاهت به بنده‌ات است😍 به بنده‌ای که گه گاهی یادش رفته نگاهت کند😢 می‌دانم که میدانی دنیای آشفته ی این روزهای بنده‌ات را👌👌👌 یقین دارم که با تمام خدایی‌ات راهی نشان خواهی داد ☺️ تا باز هم بداند فقط تو هستی😍 تنها کسی که هیچ‌وقت نمی‌توان از او ناامید شد😌😌😌😌 خـ♡ـدایا😍😍😍 میدانی که حرف‌های دل گاهی بغض می‌شود😭 و این بار تو بشکن این بغض را✅ شاید فقط یک سجاده نیاز است 💚 و یک و دلی که خالصانه صدایت می‌زند❤️❤️❤️❤️❤️ 《اِلهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَيْرُکَ》 جونم شکرت به خاطر یک روز دیگه🤲❣ رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🕌🌸🕌🌸
🌸🍃🌸🍃🌸 بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی، خمش می‌کنی. هر چه خم شود خالی تر می‌شود. اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی می‌شود. دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، از غصه،از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران. می‌گوید: "هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها، خم شو و به خاک بیفت."✅ این نسخه‌ای است که برای پیچیده است👌 ما قطعا می‌دانیم و اطلاع داریم، دلت می‌گیرد، به خاطر حرف‌هایی که می‌زنند. سر به بگذار و خدا را کن❣ 🎤 شیخ رجبعلی خیاط 🌻سلامتی عج رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸 «بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی‌اش کنی، خَمش می‌کنی. هر چه خم شود خالی‌تر می‌شود‌، اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع‌تر خالی می‌شود. ‏دل آدم هم همین‌طور است،گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، غصه، از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران👇 می‌فرماید: هرگاه دلت پر شد از غم و غصه‌ها،برای پروردگارت خم شو و به خاک بیفت.👌 آری ، کن✅ این نسخه‌ای است که برای پیچیده است👌 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸 جایگاه آرنج‌در‌ بعضی از فکر می‌کنن که موقع سجده، باید آرنجشون رو به زمین بچسبونن، وگرنه نمازشون باطله.🤔 🚫 در حالی که این درست نیست.❌ ✍️ اینکه خانم‌ها آرنج‌هاشون رو موقع سجده به زمین بچسبونن ؛ همانطور که مستحبه آرنج‌ها رو بالا بِدَن و بال کفتری سجده کنن.✅ 🔺 استفتائات رهبری، آیت‌الله مکارم و سیستانی. 🔖 رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🍃🌸🍃🌸
رسانه الهی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفتم 💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زن‌عمو را از شدت گریه بند آورد. ز
✍️ 💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب ، از سرمای ترس می‌لرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو می‌گفت :«وقتی با اون عظمتش یه روزم نتونست کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن که به بیعت‌شون راضی شدن، اما دست‌شون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام می‌کنن!» تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ می‌زد و حالا دیگر نمی‌دانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده می‌مانم و اگر قرار بود زنده به دست بیفتم، همان بهتر که می‌مُردم! 💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمی‌کرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش داعش شوند. اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را می‌بلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به می‌رسید و حتی اگر فاطمه را نجات می‌داد، می‌توانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ 💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش می‌کرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام می‌داد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زن‌عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا!» عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن‌عمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیه‌السلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زن‌ها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام (علیه‌السلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!» 💠 چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان می‌درخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر می‌کنید اون روز امام حسن (علیه‌السلام) برای چی در این محل به رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر (سلام الله علیهما) هستید!» گریه‌های زن‌عمو رنگ امید و گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت (علیه‌السلام) بگوید :«در جنگ ، امام حسن (علیه‌السلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز آمرلی به برکت امام حسن (علیه‌السلام) آتش داعش رو خاموش می‌کنن!» 💠 روایت عمو، قدری آرام‌مان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر می‌زدم و او می‌خواست با عمو صحبت کند. خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمی‌تواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راه‌ها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر می‌کند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانه‌شان را جواب نمی‌دهند و تلفن همراه‌شان هم آنتن نمی‌دهد. 💠 عمو نمی‌خواست بار نگرانی حیدر را سنگین‌تر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بی‌خبر بود. می‌دانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت. دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمی‌کرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود. 💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بی‌رمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغ‌تون! قسم می‌خورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح می‌لرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد. 💠 نگاهم در زمین فرو می‌رفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، می‌بُرد. حالا می‌فهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و می‌خواست با لشگر داعش به سراغم بیاید! اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد... ✍️نویسنده: رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🍃مرحوم دولابی : 💎 طولانی ، اخلاق را عوض میکند. در هر شبانه روز لااقل یک سجده طولانی داشته باشید.هیچ عبادتی مثل سجده نیست.👌 به تربت (علیه السلام) ، زیاد سجده کردن را عوض می کند. رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🕌🌸🕌🌸 خـ♡ـدایا😍😍😍 می‌دانم که هستی و می‌شنوی✅ صدای کسی را که جز تو درمانی برای دردهایش نمی‌یابد👌👌 می‌دانم نگاهت به بنده‌ات است😍 به بنده‌ای که گه گاهی یادش رفته نگاهت کند😢 می‌دانم که میدانی دنیای آشفته ی این روزهای بنده‌ات را👌👌👌 یقین دارم که با تمام خدایی‌ات راهی نشان خواهی داد ☺️ تا باز هم بداند فقط تو هستی😍 تنها کسی که هیچ‌وقت نمی‌توان از او ناامید شد😌😌😌😌 خـ♡ـدایا😍😍😍 میدانی که حرف‌های دل گاهی بغض می‌شود😭 و این بار تو بشکن این بغض را✅ شاید فقط یک سجاده نیاز است 💚 و یک و دلی که خالصانه صدایت می‌زند❤️❤️❤️❤️❤️ 《اِلهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَيْرُکَ》 جونم شکرت به خاطر یک روز دیگه🤲❣ رسانه الهی 🕌 @mediumelahi 🌸🕌🌸🕌🌸