eitaa logo
"معراج"
1.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
3 فایل
"بسم رب الشهدا" معراج؟بالا رفتهِ شروع "۱۴۰۲/۵/۲۸" پایان؟! شهادت إنشاءللہ! /https://harfeto.timefriend.net/17333044564124 -بگوشیم:)! https://eitaa.com/joinchat/3340698584C4c047b0bb3 کانال ناشناس معراج(: 🌱 کپی؟! حلالته رفیق .
مشاهده در ایتا
دانلود
"به نام قلب های توبه کرده"
از پارتی با بچه ها زدیم بیرون پشت فراری قرمز رنگم نشستم موهامو باد به بازی گرفته بود پانیذ هم نشست تو ماشین من آریا و آرمان و سینا هم ب ترتیب سوار ماشین هاشون شدن شروع کردیم به لای کشیدن تو خیابونهای شلوغ پلوغ تهران بنز آرمان نزدیک ماشینم شد زد به شیشه آرمان :ترلان سیگار میکشی قهقهه ای زدم و گفتم آره پانیذ: ترلان معلومه داری چه غلطی میکنی؟ اونقدر تو پارتی خوردی و رقصیدی الانم داری سیگار میکشی سنگ کوب میکنیا -إه پانیذ همش یه نخ سیگاره آرمان:پانیذ حسود نشو بیا ترلان عزیزم بیا بکش قهقهه های مستانه ی منو دوستام فضای خیابان پر کرده بود شالم قشنگ افتاده بود کف ماشین یه تکیه پارچه ک مجبور بودیم چون تو این مملکت قانونه بندازیم سرمون تا ساعت ۲نصف شب تو خیابونای جردن ،فرشته دور دور میکردیم ساعت نزدیکای ۳بود که راهی خونه شدم .. نام نویسنده: بانو....ش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💫 ╭┅─────────┅ ╰┅─────────┅╯
وارد خونه شدم بابا و مامان ک اروپا بودن ترنم هم خونه مجردیش بود تیام با یه اکیپ دختر وپسر رفته بودن شمال ویلامون سوگل خانم مستخدم خونمون خواب بود رفتم اتاقم عکس جنیفر لوپز، ریحانا .....بود من حنانه معروفی ۱۶سالمه اسممو پدربزرگم گذاشته البته فقط تو شناسنامه حنانه هستم اما همه ترلان صدام میکنه ترلان،ترنم، تیام سه تا بچه هستیم زندگی ما و پدر و مادرمون غرق در سفرهای اروپایی و پارتی و گشت گذار با دوستامون میگذره مست شراب،سیگار،رابطه با دوستان عوض کردن مدل به مدل ماشین ها -سوووووگل سوووووگگگگگل سوگل سوگل نفس نفس زنان :جانم خانم چیزی شده؟ -منو صبح بیدار نکن نمیرم مدرسه سوگل:خانم خاک برسرم البته فضولی ها اگه بازم غیبت کنید اخراجتون میکنن لیوانی که دم دستم بود پرت کردم براش -بتوچه مگه فضولی برو گمشو ریخت نحستو نبینم همینم مونده کلفت خونه بهم بگه چیکارکنم موهامو باز کردم آرمان میگفت موهات خیلی قشنگه راستم میگفت موهای من خیلی صاف و بلند بود ساعت ۴بود که خوابم برد .. نام نویسنده :بانو....ش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم ... 🥀غرق زخمیم ولی قامت‌مان خم نشده سایه‌ی چادر او از سرمان کم نشده
به هر کی گفتم رفیق .. رفاقتِ شو برام ثابت کرد (:💔🚶‍♀
"معراج"
به هر کی گفتم رفیق .. رفاقتِ شو برام ثابت کرد (:💔🚶‍♀
درونگرا بودن اینجوریه که : از شدت حرفا وفکرای تو سرت سردرد میگیری ولی حرفی برای گفتن نداری ..! 🥲
وارد شدن بعضی از آدم ها به زندگیمون ، نه تنها چیزی بهمون اضافه نمیکنه ، بلکه باعثِ از دست دادن چیز هایی که داریم هم میشه ... 🚶‍♀
یعنی هر کدومتون جداگانه میخواین بهم پی ام بدین عکسای دیشبو بفرستم.؟!🚶‍♀💔
1.41M
"به نام قلب های توبه کرده"
به نام قلب های توبه کرده❤️‍🩹🌱
"معراج"
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_دوم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا وارد خونه شدم بابا و مامان ک اروپا بودن ترنم
ساعت ۱۲ظهر بود ک از خواب بیدار شدم شماره پانیذ گرفتم -سلام خوبی ؟ پانیذ:مرسی تو خوبی؟ کبدت سالمه ؟ -مرگ پانیذ میای بریم دبی؟ پانیذ:خاک توسرت دبی دیگه خز شده من بگم پرواز دعوت نامه بفرسته بریم ونیز شعر عشق و موسیقی -باشه پس تا دعوت نامه بیاد بریم ی وری پانیذ:یه اکیپ از بچه های آرش سه شنبه میان ترکیه عشق و حال دوهفته ای بیا ماهم بریم -ایول پایه ام اساسی امروز چندشنبه است ؟ پانیذ:یکشنبه بیا بریم پارتی آرش خیلی حال میده پارتی هاش اون شبم مثل همیشه تا یک دو نصف شب پارتی بعد تا ۳-۴صبحم تو خیابونا پی مسخره بازی کسی هم نبود بهم گیر بده همه خانواده من خلاصه میشد تو جشن و شادی غافل از اینکه بازی روزگار بامن مست و غرق گناه چه ها نخواهد کرد وارد خونه شدم دیدم تیام دوست دخترشو آورده خونه -سلام خوش اومدید خانم تیام با اشاره به من خواهر کوچیکم ترلان بعد گفتم من تنهاتون میذارم تا راحت باشید یادم رفت بگم پدرم از تاجرای بنام کشور و‌منطقه است . مادرم مثلا خانه داره اما از ۸صبح تا ۱شب بیرونه و با دوستاش خوش میگذرونه واقعا مست بودیم -سوووووگل سوگل سوگل :جانم خانم -اون چمدون کوچیکه رو بگو شوهرت بیاره سوگل: چشم .. نام نویسنده: بانو.....ش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💫 ╭┅─────────┅╮ ╰┅─────────┅╯ ‎‎‌‌‎‎
راهی ترکیه شدیم ب اصرار من بجای دو هفته یک هفته موندیم ترکیه ونیز هم که نرفتم چون وسط مدارس بود عاشق درس و تحصیل بودم قرار بود دیپلم ک گرفتم برای ادامه تحصیل برم خارج از کشور بعداز یک هفته خوشگذرونی رفتم مدرسه زنگ آخر خانم مافی مدیر دبیرستانم احضارم کرد دفتر خانم مافی: خانم معروفی شما به دلیل بی حجابی و پرونده درخشان این دوره یک هفته اخراج موقت میشد از مدرسه اون رگ سرتقیم باز اوج کرد با پرروبازی تمام گفتم : برام مهم نیست من کلا دانش آموز شری بودم یادمه یه بار سال اول دبیرستان بودم برای عید مارو تعطیل نمیکردن منو یه اکیپ از بچه ها شیشه های مدرسه آوردیم پایین بخاطر بی حجابیم از مدرسه اخراج شدم منم ک غد و لجباز لج کردم مدرسه نرفتم دیگه .. 💫 ╰┅─────────┅╯ ‎‎‌‌‎‎
فاطمه سادات: حنانه -میشه این اسم به من نگی 😡😡😡 فاطمه سادات : باشه اما اگه معنیش بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد -میشه دست از سرمن برداری فاطمه سادات : ترلان محرمه ماه امام حسین(ع) -حسین کیه ؟😕😕😕 فاطمه سادات : میشه بیای با ما بریم جنوب ؟ -فاطمه میشه بامن همکلام نشی 😡😡 من از آدمای هم تیپ و هم قیافه تو اصلا خوشم نمیاد فاطمه:اما من از تو خیلی خوشم میاد دوست دارم باهم دوست باشیم -وای دست از سرم بردار عجب گیری کردما چندماه از مدرسه رفتنمون میگذشت شاید پنجم اسفند بود فاطمه سادات وارد کلاس شد بلند گفت:بچه ها پایگاه ما ۷فروردین میبره جنوب هرکسی خواست تشریف بیاره اسم بنویسه خیلی از بچه ها رفتن اسم نوشتن منم یه اکیپ ۱۵نفره جمع کردم رفتم پایگاه که اسم بنویسیم برای جنوب اما....... .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💫 ╭┅─────────┅╮ ╰┅─────────┅╯
مسئول ثبت نام گفت شمارو ثبت نمیکنم 😊😊 مسئول ثبت نام یه آقا بود -چراااا جناب اخوی 😡😡😡😡 مسئول ثبت نام: خواهرمن چه خبرته پایگاه گذاشتی سرت آخه ؟؟😕😕 -ببین جناب برادر یا مارو ثبت نام میکنی یا این پایگاه را رو سرت خراب میکنم 😡😡 مسئول ثبت نام: یعنی چی خواهرم 😡😡 مودب باشید 😡😡😡 -ببین جناب برادر خود دانی باید مارو ثبت نام کنی جناب مسئول : ای بابا عجب گیری کردیم شوهر فاطمه وارد پایگاه شد گفت : آقای کتابی ثبت نامشون کنید همشون رو بامسئولیت من ثبت نام کن بعد رو به من گفت : خانم معروفی ۷فروردین ساعت ۵صبح پیش امامزاده صالح باشید با لحن مسخره ای گفتم: ۵صبح مگه چ خبره میخایم بریم کله پاچه ای 😂😂 اصلا امامزاده صالح کدوم دره ایه ؟😂😂 اون آقای مسئول ثبت نام ک فهمیدم فامیلش کتابیه با عصبانیت پاشد گفت : خانم محترم بفهم چی میگین 😡😡😡 الله اکبر 😡😡😡 سید محسن(شوهرفاطمه): علی جان آرام برادرمن خانم معروفی آدرس را خانم حسینی بهتون میدن ۷فروردین منتظرتون هستیم یاعلی -ههه ههه یاعلی 😂😂😂 اونروز تو پایگاه کسانی و جایی را مسخره کردم که یکسال بعد مامن آرامشم بودن .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبور باش و به خدا اعتماد کن گاهی باید از بدترین ها بگذری تا به بهترین ها برسی...
هیچ‌چیز مثل پنهان کردن غم، انسان را عذاب نمی‌دهد...
هدایت شده از رادیو انقلابیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ این فیلم از آیت الله کورانی در سال ۲۰۱۹ ضبط شده است. ایشان ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ از دنیا رفتند، و شاهد وقایع روزهای اخیر نبودند. وضعیت سوریه و یمن قبل از ظهور، از زبان آیت الله کورانی👆 ✍🏻فقط اطاعت امر ولی‌امر. 🔊 رادیو ✌️✌️ @radioenghelabion
"به نام قلب های توبه کرده"
"معراج"
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_هفتم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا مسئول ثبت نام گفت شمارو ثبت نمیکنم 😊😊 مسئول ثب
تا ۷فرودین ۸۷ بازم من رفتم عشق حال دبی البته این بار کیشم رفتم بالاخره ۶ فروردین شد سال 87 آغاز اتفاقات عجیب غریب تو زندگیم شد سوار اتوبوس شدیم ما ۱۵نفر قر و قاطی هم بدون توجه و رعایت محرم و نامحرم پیش هم نشستیم 😔😔 اتوبوس برای بسیج محلات بود ولی اکثر مسافران بچه مذهبی بودن نزدیکای لرستان یکی از پسرا بلند شدن آب بخوره منم پشتش بلند شدم آب یخو ریختم توپیراهنش 😁😁😁 بنده خدا یخ زد یه جای دیگه یکی از دخترای محجبه بلندشد از باکسای بالای سر سرنشین ها چیزی برداره و برای مامانش چای بریزه من براش زیرپای انداختم طفلک چای ریخت رو دستش 😫😫 پدرش بلندشد بیاد سمتم اما دختره نذاشت یه جا که وقت نماز بود همه بیدار شدن نماز بخونن من شروع کردم به مسخره کردنشون که برای کسی که نیست وجود خارجی نداره خم و راست میشید 😌😌 بدبختا دربرابر تیکه های من جیکشونم درنمیاد تا بالاخره رسیدیم اهواز مارو بردن ........ .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💫 ╭┅─────────┅╮ ╰┅─────────┅╯
"معراج"
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_هشتم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا تا ۷فرودین ۸۷ بازم من رفتم عشق حال دبی البته ا
مارو بردن یه مدرسه من شروع کردم به داد و بیداد که منو چرا آوردید اینجا من این همه پول ندادم که منو بیارید مدرسه 😡😡😡😣😣 آقای حسینی : خانم معروفی خواهرمن چه خبرتونه ؟ چه مشکلی پیش اومده خواهرمن ؟ -جناب اخوی ببین من این همه پول ندادم بیام مدرسه بخوابم 😡😡😡 آقای حسینی : خواهرمن شما مهمون شهدا هستید به والله محل اسکان همه کاروان راهیان نور مدارس هستن -شهید 😂😂😂😂 جدیدا اسم مرده شده شهید 😂😂😂 مسخره کردید خودتونو به چشم خودم دیدم اشک تو چشمای آقای حسینی جمع شد و با بغض گفت : از حرفاتون پشیمون میشید به زودی 😭😭 اونشب ما ۱۵نفر باهم رفتیم تو یه کلاس 😞😞 بازم غرق گناه بودیم غافل از اینکه فردا چه خواهدشد اتفاقی که کل زندگی ما ۱۵نفر تغییر میده فردا ۵صبح آماده حرکت به سمت ...... .. 💫 ╭┅─────────┅╮ ╰┅─────────┅╯
"معراج"
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_نهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا مارو بردن یه مدرسه من شروع کردم به داد و بیدا
اروند رود راه افتادیم یه رود بزرگ آخر یه جاده خاکی جاده ای ک گذر کردیم میان نخلستان های خییییییلی بزرگ بود و اکثر نخل ها بر اثر بمباران جنگ سوخته بودن خودشون میگفتن پل که روش راه میرید شهید حسن باقری طراحی اصلیش بود شهید هههه 😶😶 خودشون مسخره کردن با خودم زمزمه کردم ترلان تو چرا اینجایی؟ نه فکرت ،نه پوششت ،نه خانوادت مثل اینا نیست چرا اومدی ؟😐😐😐 تا به خودم اومدم دیدم کاروان رفته و من وسط نخلستان ها گم شدم تو نخلستان میدویدم و گریه میکردم انگار زیر هر نخل یه مرد بود که بهم نگاه میکرد یهو پام گیر کرد به یه چیزی و خوردم زمین همه جام خاکی شده بود بلند شدم و شروع کردم به دویدن به لب جاده خاکی که رسیدم دیدم گریه های بی دلیل و با دلیلم تمام آرایشمو شسته و ازبین برده تا رسیدم لب جاده کاروان رو دیدم تو اروند رود یه بازار بود که توسط محلی های همونجا دایر شده بود ماهم مثل این قحطی زده ها رفتیم بازار از لوازم آرایش ،دمپایی ،عروسک،کلاه و بستنی و کلی خوراکیای دیگه برای خودم خریدم غافل از اینکه امشب چه خواهد شد بعداز اروندرود تو اتوبوس اعلام شد بزرگواران شهدا دعوتمون کردن معراج الشهدا ۳۶شهید گمنام میزبانمون هستن .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💫 ╰┅─────────┅╯ ‎‎‌‌‎‎