او
یک مهدی آنیلی ست
شاعری که توی ایتالیا
از امام جعفر صادقش دفاع می کند
مسلمی
که اندازه ی قاره ای تنهاست
او را
از روی پل پرت کردند...
#مهدی_نظارتی_زاده
#پلاکاردها
https://eitaa.com/mehdinezarati
⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️
در موکب عباس روضه می خواند
استکانی
که دسته اش شکسته بود...
....................................................
شام جمعه ست
کتاب سپیدهای عاشورایی ام با عنوان"مُهَج" را نذر کردم
یا جعفر بن محمد علیه السلام
مهدی نظارتی زاده
چهار آبان 1403
https://eitaa.com/mehdinezarati
29.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این مداحی برای چند سال پیش است.ولی انگار برای همین امشب است.
وعده ی خدا صادق است.
این عطر را بین دوستانتان پخش کنید
#جهاد_رسانه
#جهاد_کلمه
#پلاکاردها
https://eitaa.com/mehdinezarati
انگار دوباره متولد شده بود
برای پدرش
وقتی صدایش را از زیر آوارها تشخیص داده بود
تولدی کوتاه
آنقدر که توی زایشگاهش
دفن شد..
#مهدی_نظارتی_زاده
#غزه
#پلاکاردها
https://eitaa.com/mehdinezarati
تکه های بزرگ
تکه های کوچک
پازلی که می ترسم تمام شود..
می ترسم آن تکه پای دیوار
صورتش باشد
پسرم باشد..
#مهدی_نظارتی_زاده
#پلاکاردها
https://eitaa.com/mehdinezarati
25.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید مهدی(ادواردو)آنیلی که بود؟
#شهید_مهدی_آنیلی
https://eitaa.com/mehdinezarati
اگر مثل شاهزاده ها
نامت
هشام عزیز مانده بود
تو را از روی پل پرت نمی کردند
نام مهدی آنیلی اما
در کوچه های کوفه پیچیده بود
نام تو را
سر تو را
با طلا می خرند...
مهدی نظارتی زاده
#شعر_مقاومت
#شهید_مهدی_آنیلی
https://eitaa.com/mehdinezarati
میکروفن ها را قطع کردند
و به دهان شعری که برای غزه می خواند
دست بند زدند
شاعر
تازه توی زندان به دنیا آمد
و کاراکترها
توی رمان های عاشقانه
به انقلاب پیوستند و پلاکاردها
ریختند توی خیابان ها
کلمه ی آزادی به دنیا آمد
free free Palestine
به دنیا آمد
و غزه
مثل مادری که نوزادش را مرده پیدا می کند
یا نوزادی که مادرش را پیدا نمی کند
غمگین نبود
میشد پای مدیترانه شعرهای عاشقانه گفت...
#مهدی_نظارتی_زاده
#شعر_مقاومت
#پلاکاردها
#نهضت_ترجمه
https://eitaa.com/mehdinezarati
توی نخلستان
تو را تنها می دیدندو تو داشتی
شلوغی بین الحرمین را نگاه می کردی
آنقدر شلوغ
که آدم مجبور است
آدم به آدم جلو برود
شانه به شانه
از این سر
تا آن سر
فاصله ی زیادی نیست اما
طول می کشد ساقی
دست از جامی قسم خورده بردارد
تا آخرین قطره های مشک
ادامه می دهد
او ادامه می دهد
وه چقدر طول کشید تو را بکشند
در بین راه
در گوش آب چه گفتی؟
که ریخت
که ریخت
پدرت چند بار در گوش چاه
برای آب
نام تو را فریاد زده بود که نام تو را از یاد نبرد؟
چند بار زمین خوردی؟
و دیدی مشک هنور آب داردو دیر نیست
جان کندی و از زمین بلند شدی
یعنی مشک قرار است
قطره
قطره
تو را بکشد؟
زمین بخوری
و ببینی نه ، باید بلند شوی قطعا
به انتظار کشیدنت
بین دو چکه فکر می کنم
آیا تمام شد مشک
یا می چکد هنوز و باید مابقی را نجات دهی؟
نه هست
باید بلند شوی
باید بلند شوی و حداقل برادرت را صدا بزنی
تا بردن آب را از اینجا ادامه دهد
با دو دستت اشاره کنی من همین قدر...
همین قدر توانسته ام
شده بودی آب
که قطعه قطعه تبخیر می شود
لب هایت هنوز تکان می خورد
آرام صدا میزنی برادر
و صدایت جنگ را ادامه می دهد
از توی نخلستان عبور میکند
از کنار دشمن عبور می کند
و می رسد به خیمه گاه
می رسد به برادرت
لب هایت تکان می خورند
دست برداشته ای به دعا
اما به جان چه کسی؟
تا برادرت برسد
مشک هم قسم خورده است تا آخرین قطره ایستاده است
ایستاده است برادری در پی برادری
اما برای پی دا کردن تو باید
بنشیند و لای بوته ها را قشنگ بگردد
که تو
در هر جای این میدان دست داری
بلند شو
آدم ها آمده اند توی بین الحرمین و قادرند
رودخانه ای را عبور بدهند از میان دشمن
برسانند به خیمه گاه
صدای تو رسیده بود
صدای تو رسیده است
آدم ها آمده اند کمک
و تو
آخرین کسی نبودی که برایت شعر خواند
و در تنهایی با خودش حرف زد
و من
آخرین کسی نیستم که در دنیا
خودش را گم کرده است و خودش را یکهو
توی بین الحرمین پیدا میکند
در حال بردن یک رودخانه بی اختیار پیدا می کند
در حال تشییع شلوغ مومنی مهم
که باید یک قدم را به چند قدم تقسیم کرد
آرام
آرام
ای تساوی دو دست!
آخرین قطره را می خواستی بین چند قطره تقسیم کنی؟
ای تصاویر زیاد در آیینه ای شکسته!
غمگین نباش
مثل بازارهای پشت حرم نباش که آخر شب ها خلوت است
غمگین نباش تا آفتاب سر بزند
مرغ های دریایی
چقدر صدا بزنند آب آب خوب است؟
مرغ های دریایی
عادت دارند پیش هم
یکی هم صدا بزند کافی ست
تا بقیه هم صدا بزنند
غمگین نباش
و تقریبا از این مشک خشکیده چشم بپوش
با خون بپوش!
فکر کن دل آیینه ای را
توی چشمت شکسته اند...
#مهدی_نظارتی_زاده
امشب کربلا.
اینجا شعر که می نویسی می روی پای ضریح و مثل زیارتنامه می خوانیش.به امام گفتم عینکم را اگر توی ضریح بیندازم ،چشم هایم چه می شوند؟
https://eitaa.com/mehdinezarati
همانگونه که باران
پنجره ها
و درها را باز می کند
و آدم ها را می کشاند توی حیاط
بین الحرمین
ما را می کشاند توی حیات
باران
که روضه بود آنجا
سقا خانه ها روضه ی خانگی بود آنجا
و فرش های روضه را
پهن کرده اند توی خیمه گاه
روضه را شروع کرد فاطمه
و برای دفع بلا صدقه داد
ودفع بلا شخصا
هر چه تلاش میکرد نمیشد
مسیر نیزه ها را عوض کند
تیرها را پشیمان کند
و آن ها که فاطمه
یکی یکی در خانه هایشان را زده بود
در کوچه جمع شده بودند
تا باز شدن درها را بسوزانند
هوای تازه را بسوزانند
جمع شده بودند توی کربلا
چادر مهاجران را بسوزانند
آن ها آمده بودند توی سقیفه
آن ها بیخ گوش اشعری بودند
آن ها
نزدیک آمده بودند
روضه آنجا بود
جنینی شش ماهه
که دو روز شد تکان نمی خورد
سه روز شد تکان نمی خورد
نوزادی شش ماهه بود
که جان گرفته بودو در عوض تکان می خورد
روضه آنجا بود
افتاده بود کنار در
نور را کشته بودند
در دل ثریا
روضه آنجا بود که صدقه
خودش داشت روضه ی بلا می خواند...
در حیاتی به این بزرگی
گوشه ای از بین الحرمین هم بنشینم کافی ست
بنشینم بعد باران
انعکاس سبز نخل ها را
رفت و آمد آدم ها را
روی مرمر سفید ببینم
با نور ببینم
آن ها
آمده بودند آب و انعکاس را بکشند
اما همانطور که حوض بدون حیاط نمی شود
حیات هم بدون کوثر نیست
تصویر وضوی تو افتاده توی حوض
و تصویر برادرت حسن
که در باره اش با آیه ی والقلم نوشته اند
نوشته اند تیر
از تابوت حصیری عبور کرده بود
سم
از گلو عبور کرده بود
و یک نفر نبود برود یک لیوان آب بیاورد
که حداقل خورده های جگر پایین رود
از راوی پرسیدم
آیا انعکاس هم در مقتل روضه دارد؟
گفت:
نوشته اند حسن
تو بخوان حسین
کسی که سنگ حوض می تراشد
دستش قطعا
نگین قشنگی دارد...
#مهدی_نظارتی_زاده
کربلا داره بارون میاد
https://eitaa.com/mehdinezarati