eitaa logo
کانال مهدی نظارتی زاده
163 دنبال‌کننده
5 عکس
14 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
او یک مهدی آنیلی ست شاعری که توی ایتالیا از امام جعفر صادقش دفاع می کند مسلمی که اندازه ی قاره ای تنهاست او را از روی پل پرت کردند... https://eitaa.com/mehdinezarati
مُهَج.pdf
412.3K
مجموعه شعر عاشورایی مهدی نظارتی زاده
⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️ در موکب عباس روضه می خواند استکانی که دسته اش شکسته بود... .................................................... شام جمعه ست کتاب سپیدهای عاشورایی ام با عنوان"مُهَج" را نذر کردم یا جعفر بن محمد علیه السلام مهدی نظارتی زاده چهار آبان 1403 https://eitaa.com/mehdinezarati
29.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این مداحی برای چند سال پیش است.ولی انگار برای همین امشب است. وعده ی خدا صادق است. این عطر را بین دوستانتان پخش کنید https://eitaa.com/mehdinezarati
انگار دوباره متولد شده بود برای پدرش وقتی صدایش را از زیر آوارها تشخیص داده بود تولدی کوتاه آنقدر که توی زایشگاهش دفن شد.. https://eitaa.com/mehdinezarati
تکه های بزرگ تکه های کوچک پازلی که می ترسم تمام شود.. می ترسم آن تکه پای دیوار صورتش‌ باشد پسرم باشد.. https://eitaa.com/mehdinezarati
اگر مثل شاهزاده ها نامت هشام عزیز مانده بود تو را از روی پل پرت نمی کردند نام مهدی آنیلی اما در کوچه های کوفه پیچیده بود نام تو را سر تو را با طلا می خرند... مهدی نظارتی زاده https://eitaa.com/mehdinezarati
میکروفن ها را قطع کردند و به دهان شعری که برای غزه می خواند دست بند زدند شاعر تازه توی زندان به دنیا آمد و کاراکترها توی رمان های عاشقانه به انقلاب پیوستند و پلاکاردها ریختند توی خیابان ها کلمه ی آزادی به دنیا آمد free free Palestine به دنیا آمد و غزه مثل مادری که نوزادش را مرده پیدا می کند یا نوزادی که مادرش را پیدا نمی کند غمگین نبود میشد پای مدیترانه شعرهای عاشقانه گفت... https://eitaa.com/mehdinezarati
توی نخلستان تو را تنها می دیدندو تو داشتی شلوغی بین الحرمین را نگاه می کردی آنقدر شلوغ که آدم مجبور است آدم به آدم جلو برود شانه به شانه از این سر تا آن سر فاصله ی زیادی نیست اما طول می کشد ساقی دست از جامی قسم خورده بردارد تا آخرین قطره های مشک ادامه می دهد او ادامه می دهد وه چقدر طول کشید تو را بکشند در بین راه در گوش آب چه گفتی؟ که ریخت که ریخت پدرت چند بار در گوش چاه برای آب نام تو را فریاد زده بود که نام تو را از یاد نبرد؟ چند بار زمین خوردی؟ و دیدی مشک هنور آب داردو دیر نیست جان کندی و از زمین بلند شدی یعنی مشک قرار است قطره قطره تو را بکشد؟ زمین بخوری و ببینی نه ، باید بلند شوی قطعا به انتظار کشیدنت بین دو چکه فکر می کنم آیا تمام شد مشک یا می چکد هنوز و باید مابقی را نجات دهی؟ نه هست باید بلند شوی باید بلند شوی و حداقل برادرت را صدا بزنی تا بردن آب را از اینجا ادامه دهد با دو دستت اشاره کنی من همین قدر... همین قدر توانسته ام شده بودی آب که قطعه قطعه تبخیر می شود لب هایت هنوز تکان می خورد آرام صدا میزنی برادر و صدایت جنگ را ادامه می دهد از توی نخلستان عبور می‌کند از کنار دشمن عبور می کند و می رسد به خیمه گاه می رسد به برادرت لب هایت تکان می خورند دست برداشته ای به دعا اما به جان چه کسی؟ تا برادرت برسد مشک هم قسم خورده است تا آخرین قطره ایستاده است ایستاده است برادری در پی برادری اما برای پی دا کردن تو باید بنشیند و لای بوته ها را قشنگ بگردد که تو در هر جای این میدان دست داری بلند شو آدم ها آمده اند توی بین الحرمین و قادرند رودخانه ای را عبور بدهند از میان دشمن برسانند به خیمه گاه صدای تو رسیده بود صدای تو رسیده است آدم ها آمده اند کمک و تو آخرین کسی نبودی که برایت شعر خواند و در تنهایی با خودش حرف زد و من آخرین کسی نیستم که در دنیا خودش را گم کرده است و خودش را یکهو توی بین الحرمین پیدا میکند در حال بردن یک رودخانه بی اختیار پیدا می کند در حال تشییع شلوغ مومنی مهم که باید یک قدم را به چند قدم تقسیم کرد آرام آرام ای تساوی دو دست! آخرین قطره را می خواستی بین چند قطره تقسیم کنی؟ ای تصاویر زیاد در آیینه ای شکسته! غمگین نباش مثل بازارهای پشت حرم نباش که آخر شب ها خلوت است غمگین نباش تا آفتاب سر بزند مرغ های دریایی چقدر صدا بزنند آب آب خوب است؟ مرغ های دریایی عادت دارند پیش هم یکی هم صدا بزند کافی ست تا بقیه هم صدا بزنند غمگین نباش و تقریبا از این مشک خشکیده چشم بپوش با خون بپوش! فکر کن دل آیینه ای را توی چشمت شکسته اند... امشب کربلا. اینجا شعر که می نویسی می روی پای ضریح و مثل زیارتنامه می خوانیش.به امام گفتم عینکم را اگر توی ضریح بیندازم ،چشم هایم چه می شوند؟ https://eitaa.com/mehdinezarati
همانگونه که باران پنجره ها و درها را باز می کند و آدم ها را می کشاند توی حیاط بین الحرمین ما را می کشاند توی حیات باران که روضه بود آنجا سقا خانه ها روضه ی خانگی بود آنجا و فرش های روضه را پهن کرده اند توی خیمه گاه روضه را شروع کرد فاطمه و برای دفع بلا صدقه داد ودفع بلا شخصا هر چه تلاش می‌کرد نمیشد مسیر نیزه ها را عوض کند تیرها را پشیمان کند و آن ها که فاطمه یکی یکی در خانه هایشان را زده بود در کوچه جمع شده بودند تا باز شدن درها را بسوزانند هوای تازه را بسوزانند جمع شده بودند توی کربلا چادر مهاجران را بسوزانند آن ها آمده بودند توی سقیفه آن ها بیخ گوش اشعری بودند آن ها نزدیک آمده بودند روضه آنجا بود جنینی شش ماهه که دو روز شد تکان نمی خورد سه روز شد تکان نمی خورد نوزادی شش ماهه بود که جان گرفته بودو در عوض تکان می خورد روضه آنجا بود افتاده بود کنار در نور را کشته بودند در دل ثریا روضه آنجا بود که صدقه خودش داشت روضه ی بلا می خواند... در حیاتی به این بزرگی گوشه ای از بین الحرمین هم بنشینم کافی ست بنشینم بعد باران انعکاس سبز نخل ها را رفت و آمد آدم ها را روی مرمر سفید ببینم با نور ببینم آن ها آمده بودند آب و انعکاس را بکشند اما همانطور که حوض بدون حیاط نمی شود حیات هم بدون کوثر نیست تصویر وضوی تو افتاده توی حوض و تصویر برادرت حسن که در باره اش با آیه ی والقلم نوشته اند نوشته اند تیر از تابوت حصیری عبور کرده بود سم از گلو عبور کرده بود و یک نفر نبود برود یک لیوان آب بیاورد که حداقل خورده های جگر پایین رود از راوی پرسیدم آیا انعکاس هم در مقتل روضه دارد؟ گفت: نوشته اند حسن تو بخوان حسین کسی که سنگ حوض می تراشد دستش قطعا نگین قشنگی دارد... کربلا داره بارون میاد https://eitaa.com/mehdinezarati