eitaa logo
مهمان نهج‌البلاغه
114 دنبال‌کننده
224 عکس
199 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین @M_R_Ta
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و دوم ✳️ حوادث مسیر کوفه تا صفین 🔸عبور از کربلا [ در مسیر حرکت، به سرزمین کربلا رسیدیم. اشک از دیدگانم جاری شد و به اطرافیانم گفتم: ] 🔻سوگند به خدا، اینجا محل استقرار مرکب‌ها و محل کشته شدن آنان است. اینجا کربلاست. گروهی در اینجا کشته می‌شوند که بدون حساب وارد بهشت شوند. اینجا محل ریخته شدن خون آنهاست. جوانان از خاندان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در این مکان کشته می‌شوند و آسمان و زمین بر آنها می‌گریند. 🔻اینجا محل به خاک افتادن شهیدان است. قبل از ایشان کسی بر آنها سبقت نگرفته است و کسانی هم که بعد از آنها خواهند آمد، به مقام ایشان نخواهند رسید. اینجا خون‌هایشان ریخته می‌شود. ای زمین، خوشا به حالت که خون عاشقان بر تو می ریزد! [ یارانم توضیح خواستند، به آنها گفتم: ] 🔻بزرگواری از آل محمّد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در اینجا فرود خواهد آمد، پس وای بر ایشان از شما و وای بر شما از ایشان! وای بر ایشان از شما که شما ایشان را به قتل می‌رسانید و وای بر شما از ایشان که خدا به سبب کشتن آنان، شما را به جهنم می‌برد! 🔸در شهر مدائن 🔻به شهر مدائن که رسیدیم، معقل‌بن‌قیس‌ریاحی را به همراه سه هزار تن به سوی شام روانه کردم و در خصوص تاکتیک های نظامی و روبرو شدن با دشمن، به او دستوراتی دادم. 🔸گلایه از مردم مدائن [ در دیدار با مردم مدائن، از آنان گلایه کردم: ] 🔻از تاخیر شما در پذیرفتن دعوتم و از همراهی نکردنتان با مردم دچار شگفتی شدم. از چه رو در این خانه‌ها که اهلش مردمانی ستمگر بودند و بیشتر ساکنانش راه هلاکت سپردند، باقی مانده‌اید و چرا امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر نمی‌کنید؟ [ آنها پاسخ دادند: ما منتظر فرمان تو بودیم و اکنون در خدمت آماده‌ایم. عُدَی‌بن‌حاتم را مسئول بسیج مردم شهر مدائن کردم و از آن شهر خارج شدم. ] 🔸سخن با دهقانان شهر انبار [ هنگامی که به شهر انبار رسیدیم دهقانان آنجا از اسبها پایین آمدند و با دویدن و مراسم خاصی به استقبال ما آمدند و هدایایی را ما تقدیم کردند. از آنها پرسیدم: ] 🔻این چهارپایان که با خود آورده‌اید، برای چیست و از این که پیاده شده‌اید و می‌دوید، چه قصدی دارید؟ [ گفتند: این مراسم که برگزار کردیم، سنت ماست که با اجرای آن، به بزرگان و زمامدارانمان احترام می‌گذاریم. این چهار پایان نیز هدایای ما به شماست. البته برای شما مسلمانان غذا هم آماده کرده‌ایم و برای چهارپایانتان علوفه‌ی بسیار فراهم ساخته‌ایم. به آنها گفتم: ] 🔻اینکه می‌گویید سنت شماست که به زمامدارانتان این‌گونه احترام بگذارید، به خدا سوگند، این دویدن شما برای بزرگانتان هیچ سودی ندارد. فقط شما خودتان را به زحمت می‌اندازید. دیگر چنین نکنید. 🔻اما این چهارپایانی که برای ما هدیه آورده‌اید، اگر دوست دارید ما آنها را از شما قبول کنیم، آنها را به حساب مالیات شما می‌پذیریم. اما غذایی که برای ما تهیه کرده‌اید، ما دوست نداریم چیزی از مال شما را بخوریم؛ مگر اینکه بهای آن را بپردازیم. اگر بهایش را معلوم نکنید ما به همان آذوقه‌ای که خود داریم، اکتفا می‌کنیم. 📚منابع: ۱. کشف الغمة، ج۱، ص۲۷۹ ۲. الإرشاد، ج۱، ص۳۳۲ ۳. تهذیب الأحکام، ج۶، ص۷۳ ۴. خصائص الأئمة، ص۴۷ ۵. مناقب آل‌أبی‌طالب، ج۲، ص۲۷۱ ۶. وقعة صفّین، ص۱۳۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و سوم ❇️ ورود به صفّین 🔸پرچم های ابوسفیان [ هنگامی که وارد صفین شدم و پرچم‌های لشکر معاویه را مشاهده کردم، به یارانم گفتم: ] اینها همان پرچم‌های ابوسفیان است که زیر سایه آن، با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌جنگیدند. 🔸اسلام ستیزان نمازگزار! [ به یارانم توضیح دادم: ] 🔻سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، آنها از روی درک حقیقت و با اختیار، اسلام را نپذیرفته‌اند. به زبان اظهار گرایش به اسلام می کنند؛ اما در دل کفرشان را پنهان کرده‌اند و چون برای مقابله با اسلام، یاوران و همدستانی یافته‌اند، به دشمنی خویش با ما بازگشته‌اند و البته نماز را نیز ترک نکرده‌اند. 🔸دست نیاز به سوی خدا [ دست به دعا برداشتم و با خداوند این گونه راز و نیاز کردم: ] 🔻ای خدای آسمانِ برافراشته و فضای نگاه‌داشته که آن را زمینه پیدایش شب و روز و جریان گردش ماه و خورشید و مسیر آمدوشد ستارگان قرارداده‌ای و جایگاه گروهی از فرشتگان ساخته‌ای که هیچ‌گاه از پرستش تو خسته نمی‌شوند؛ ای پروردگار زمین که آن‌را جایگاه سکونت انسان‌ها و مکان رفت‌و‌آمد خزندگان و چهارپایان و پدیده‌های دیدنی و نادیدنی شمارش‌ناپذیر قرارداده‌ای؛ ای پروردگار کوه‌های استوار و پابرجا که آن‌ها را برای زمین چونان میخ های محکم و برای مخلوقات تکیه‌گاهی مطمئن ساخته‌ای؛ اگر ما را بر دشمن پیروز ساختی، از اینکه تجاوز و ستم کنیم، برکنارمان دار و در راه حق استوارمان بدار و چنانچه آنها بر ما پیروز شدند، شهادت را نصیب ما کن و ما را از فتنه‌ها در امان بدار. ❇️ مشکل آب 🔸اتمام حجت با معاویه [ قبل از ورود ما به صفّین، لشکر معاویه شریعه آب را در اختیار گرفته بود و اجازه استفاده از آب را به سپاهیان ما نمی داد. "صعصعه‌بن‌صوحان" را خواستم و به وی گفتم: ] 🔻نزد معاویه برو و بگو: ما این راه را تا بدینجا پیموده‌ایم؛ ولی من از جنگ با شما، پیش از اتمام حجت، اکراه دارم. اما تو با لشکریانت بر ما تاخته و پیش از آنکه ما به جنگ با تو بپردازیم، به نبرد برخاسته‌ای و در شروع جنگ برما پیشدستی کرده‌ای. نظر ما این است که از جنگ خودداری کنیم تا تو را به حق دعوت کرده و اتمام حجت کنیم؛ ولی شما ستیزه‌جویی کرده و بین مردم و شریعه آب مانع شده‌اید. پس این مانع را از میان مردم و آب بردار تا به موضوع اصلی که میان ما و شما می‌گذرد، بیندیشیم و درباره آنچه ما و شما انجام داده‌ایم، دقت کنیم. اما اگر تو چنین می‌پسندی که غرض اصلی را که برای آن آمده‌ایم، رها کنیم و اجازه دهیم مردم بر سر آب بجنگند تا هر که پیروز شد از آن بنوشد، ما نیز چنان می‌کنیم. 🔻[ معاویه با نزدیکانش مشاوره کرد و اتفاق نظری در میان آنان ندید. به صَعصَعه پاسخ داد: بعداً تصمیم خود را اعلام خواهم کرد. صعصعه بازگشت و لشکر معاویه به تقویت نیروهایش در شریعه آب اقدام کرد. ] 📚منابع: ۱. شرح الأخبار، ج۲، ص۱۵۵ ۲. وقعة صفّین، ص۲۱۵ ۳. شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۳۱ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۱ ۵. الکامل، ج۳، ص۲۸۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و چهارم ❇️ شمشیرها را با خون سیراب کنید تا از آب سیراب شوید [ در میان یاران خویش خطبه‌ای خواندم و آنان را به بازپس‌گیری شریعه آب تشویق کردم: ] 🔻 این قوم با بستن آب به روی شما، در حقیقت شما را بر سر سفره جنگ میهمان کرده‌اند. اکنون بر سر دوراهی قرار دارید: یا با ذلت و خواری و جای خود بنشینید یا شمشیرها را از خون آنها سیراب کنید تا از آب سیراب شوید. پس اگر شکست‌خورده و مقهور شوید، زنده بودن شما هم به منزله مرگ خواهد بود و اگر پیروز شوید، حتی مرگ شما نیز حیات جاودان است. 🔻بدانید معاویه جماعتی از گمراهان را به همراه خود به میدان جنگ آورده و حقیقت حال را از آنان پوشیده داشته است تا گلوهای خود را آماج تیر و شمشیر‌ها سازند. ❇️ یا از آب بنوشید یا همگی تن به کشتن دهید! [ "اشعث‌بن‌قیس" را که فرماندهی بخشی از لشکر را بر عهده داشت، خواستم و برای بازپس‌گیری شریعه آب به وی دستور دادم: ] 🔻با چهار هزار سوار حرکت کن و به قلب لشکر معاویه حمله ببر. یا از آن آب می‌نوشی و یارانت را نیز سیراب می کنی یا همگی کشته می‌شوید. من نیز مالک اشتر را با سربازان سوار و پیاده پشت سر تو می‌فرستم. ❇️ مقابله به مثل نکنید [ سپاهیان ما حمله کردند و شریعه آب را از لشکریان معاویه بازپس گرفتند و در این حال سوگند یاد کردند که به آنها اجازه نوشیدن از این آب را نخواهند داد. به آنان پیام دادم: ] 🔻به اندازه نیازتان آب بردارید و به لشکر خویش بازگردید و راه را برای رسیدن آنها به آب باز بگذارید که خداوند در مقابل ظلم و ستمی که آنها بر شما روا داشتند، شما را بر آنها پیروز کرد. امروز شما با مردانگی و غیرتی که به خرج دادید، به پیروزی دست یافتید. ❇️ من رفتار جاهلانه نمی‌کنم [ یارانم درخواست کردند که ای امیرالمومنین، حال که شریعه آب را در اختیار گرفته‌ایم، همان‌گونه که آنان اجازه استفاده از آب را به ما ندادند، شما هم اجازه ندهید که آنها از آب استفاده کنند. به آنها گفتم: ] 🔻نه، بین آنها و آب مانع نشوید! من همانند نادانان رفتار نمی‌کنم. به زودی کتاب خدا را بر آنها عرضه کرده و آنها را به راه هدایت دعوت خواهم کرد. اگر پذیرفتند که چه بهتر؛ در غیر این‌صورت، تیزی شمشیر کفایت می‌کند، ان شاءالله. 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، خطبه ۵۱ ۲. مروج الذهب، ج۲، ص۴۱۷ ۳. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۶۹ ۴. الفتوح، ج۱، ص۲۴۰ ۵. الکامل، ج۳، ص۲۸۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و پنجم ❇️ هدایت لشکریان [ قبل از آغاز جنگ فرصت‌هایی برای گفت‌و‌گو با سپاهیان پیش می‌آمد و به اصحاب و یارانم تذکراتی می‌دادم در یکی از این فرصت‌ها به حقوق متقابل امام و امّت پرداختم و به آنان گفتم: ] 🔻اما بعد، به راستی که خداوند متعال برای من به گردن شما حقی قرار داده و از سوی دیگر، شما نیز نظیر همان حق را به گردن من دارید. حقی که من بر شما دارم به دلیل حاکمیت و ولایت من بر شما و همچنین به سبب مقام و منزلتی است که خداوند در میان شما به من بخشیده است... 🔸بزرگ‌ترین حقوق متقابل رهبر و مردم 🔻از دیگر حقوق الهی که خداوند بر مردم واجب کرده، حقوقی است که در ارتباط مردم با یکدیگر قرارداده و این حقوق نیز متقابل است؛ یعنی برای هر کس که حقی قائل شده، در مقابل حقوقی نیز بر عهده وی گذاشته است که باید درباره دیگران رعایت کند و این حقوق در ارتباط با یکدیگر معنا پیدا می‌کند و واجب می‌شود. 🔻یکی از آن حقوق، بلکه بزرگ‌ترین آن، حق ولی و رهبر جامعه بر عهده مردم و حق مردم بر عهده ولی و سرپرست است و این همان واجبی است که خداوند متعال برای حاکمان و مردم مقرر ساخته است تا رعایت آن تضمین کننده نظام‌مندی جامعه و صمیمیت مردم و حاکمان باشد و زمینه عزّت و سربلندی دین و استحکام روابط اجتماعی را فراهم آورد. 🔸ثمرات نصرت ولی حق 🔻پس، مردم و امورشان اصلاح نمی‌شوند مگر زمانی که رهبرشان صالح باشد و ولی جامعه و رهبران نمی‌توانند اصلاح‌گری کنند، مگر اینکه مردم در یاری و اطاعت از او استقامت و ایستادگی داشته باشند. پس هر گاه مردم و جامعه حقّ ولی و رهبر را اداء کردند و ولی حقّ مردم را اداء نمود، حق و حقیقت در میان آنان عزیز و ارزشمند شده، قواعد و راهکارهای دین در جامعه برپا می‌گردد، ساختارهای عدالت و نشانه‌های عدل و درستکاری برپا می‌شود، سنّت‌های اسلام ناب محمدی مانند خون تازه در رگهای جامعه جاری می‌گردد و در اثر آن روزگار اصلاح شده و امیدها برای پایداری حکومت عدل الهی زیاد می‌گردد و دشمنان از نابود کردن آن مأیوس می شوند. 🔸عواقب عدم نصرت ولی حق 🔻اما اگر مردم بر ولی و رهبر جامعه غلبه کرده و از فرمان او سرپیچی کنند یا اگر ولی به مردم فخر فروشد و به آنان ستم کند، اختلاف کلمه پیش می‌آید، طمع‌‌های باطل ظهور و بروز می‌یابد، بدعت‌گذاری در دین فراوان می‌شود، نمادهای والای دین مغفول واقع می‌شود، هوا و هوس بر جامعه سایه می‌افکند، نشانه‌های دین به تعطیلی کشیده می‌شود، بیماری‌های نفسانی رو به ازدیاد می‌گذارد و کار به جایی می‌رسد که کسی از تعطیل شدن حدود الهی احساس نگرانی نمی‌کند، ریشه‌دار شدن باطل‌های بزرگ در جامعه موجب آزردگی خاطر کسی نمی‌شود و نتیجه این می‌شود که خوبانِ جامعه خوار شوند، افراد پست و حقیر ارج و منزلت یابند، شهرها رو به ویرانی بگذارند و مجازات سخت خداوند درباره بندگان قطعی شود. 🔻پس ای مردم، بشتابید برای یاری کردن یکدیگر در مسیر فرمان‌برداری از خداوند بزرگ و قیام برای عدالتی که خواست پروردگار است و وفاداری به پیمانی که با خدا بسته‌اید و انصاف‌ورزیدن درباره همه حقوق الهی که بر عهده شما قرار دارد؛ زیرا بندگان خدا بیش از هر چیزی نیازمند همکاری صمیمی با یکدیگر و خیرخواهی در حق هم در این زمینه‌ها هستند... 🔻از همگان برای برپایی حق استمداد می‌شود؛ حتی از کسانی که موقعیت درخور توجهی ندارند و مردم با دیده حقارت به آنان می‌نگرند و امید به یاری‌رسانی آنها ندارند! و البته از کسانی که وضعیت برتری دارند و از نعمت‌های بیشتری برخوردارند، انتظار بیشتری برای یاری حق می‌رود و همه مردم، از کوچک و بزرگ، در نیازمندی به درگاه خداوند بزرگ، یکسان‌اند. 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و ششم ❇️ پست‌ترین حالت برای زمامداران [ در پاسخ شخصی که از من تعریف و تمجید و مدح و ثنا می‌‌کرد، گفتم: ] 🔻پست‌ترین حالت برای زمامداران این است که مردم صالح گمان برند آنان به فخرفروشی و خودنمایی علاقه‌مند هستند و رفتار آنان حمل بر تکبر شود. من خوش ندارم گمان کنید چاپلوسی و مدح و ثنا را دوست دارم. خدای را شکر که چنین نیستم و اگر هم بودم، به نیت اظهار تواضع در پیشگاه خدای سبحان آن را ترک می‌کردم؛ زیرا که خدا به بزرگی و کبریایی سزاوارتر است. 🔻آری، مردم پس از رفع مشکلی بزرگ و پشت‌سر‌گذاشتن امتحانی سخت، به تعریف و تمجید رو می‌آورند [ ولی اکنون زمان آن نرسیده است]. پس مدح و ثنای من نکنید؛ زیرا هنوز در پیشگاه خداوند و شما، وظایفی باقی مانده است که از انجام آنها فراغت نیافته‌ام و واجباتی هست که باید آنها را انجام دهم. 🔻آن‌گونه که با حاکمان زورگو و مستبد سخن می‌گویند، با من سخن مگویید و آن‌گونه که با پادشاهان، محافظه‌کاری می‌کنند، با من محافظه‌کاری نکنید و با ظاهرسازی و دورویی با من معاشرت ننمایید. گمان مبرید که اگر مطلب حقی به من گفته شود، پذیرش آن بر من سنگین و دشوار آید یا اینکه من به دنبال بزرگی خود هستم. زیرا کسی که شنیدن حق برای او سنگین باشد یا از تذکر بجا و عادلانه ناراحت شود، به طور حتم، عمل به حق و رعایت عدل برای او دشوارتر خواهد بود. 🔸ترغیب لشکریان به گفتن حق و مشورت دادن 🔻از گفتن سخن حق و ارائه مشورت عادلانه کوتاهی نکنید؛ زیرا من خود را برتر از خطا و مصون از آن نمی‌دانم، مگر آنکه خداوند مرا حفظ کند. او که از من تواناتر و بر من، از خودم مسلط‌تر است. و من و شما همگی بندگان مملوک او هستیم و پروردگاری جز او نداریم. او چنان مالکیتی بر ما دارد که ما بر خویشتن خویش نداریم و اوست که ما را از جهالتی که گرفتارش بودیم بیرون آورد و به آنچه صلاح ما بود، رهنمونمان کرد و گمراهی ما را به هدایت مبدّل فرمود و پس از کوری، به ما بصیرت بخشید. 🔻[ همان فرد سپاهی دوباره در پاسخ من، شروع به تمجید از من کرد و من را "امام صالح" خواند و بیان کرد که: آنچه به تو اظهار می‌کنیم و سخنانی که در محضر تو می‌گوییم، همه برای تقرب جستن به درگاه خداوند بزرگ است که این تقرّب را با بیان بزرگواری‌های تو و شکر زمامداری تو جست‌ و‌جو می‌کنیم. اکنون در کار خود و ما بنگر و فرمان خدا را برای خود و ما اجرا کن که ما در مقابل فرمان تو سر تسلیم فرود می‌آوریم و می‌دانیم که فرمان تو به سود همگان است. در پاسخ محبّت‌های وی گفتم: ] 🔻من نیز در پیشگاه خداوند، شما را بر خویشتن گواه می‌گیرم. شما می‌دانید من چگونه بر شما رهبری کردم و به زودی من و شما در روز قیامت، در برابر خداوند گرد هم می‌آییم و از ما سوال می‌شود و آنجاست که درباره یکدیگر گواهی می‌دهیم. پس امروز طوری گواهی ندهید که فردای قیامت برخلاف آن گواهی دهید؛ زیرا چیزی بر خداوند بزرگ پوشیده نمی‌ماند و در درگاه او جز تسلیم در همه امور، روا نیست. 📚منابع: ۱. کافی، ج۸، ص۳۵۲ ۲. نهج البلاغه، خطبه۲۱۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و هفتم ❇️ شواهدی از قران برای اثبات امامت [ در جمع سپاهیان که تعداد زیادی از مهاجر و انصار نیز در آن جمع حضور داشتند، بر فراز منبر جای گرفتم و خطبه‌ای ایراد کردم: ] 🔻ای مردم، الطاف خداوند در حق من بیش از آن است که در شمار آید، فقط به آنچه خداوند در کتابش نازل کرده یا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره من گفته است، اکتفا می‌کنم و از یادآوری سایر فضایل چشم می‌پوشم. 🔻به این ترتیب آیاتی از قرآن را در خصوص اثبات امامت ما اهل بیت، برای آنها قرائت کردم و تفسیر آنها را از زبان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، برای آنها یادآوری کردم. از جمله آن آیات: آیه ۱۰ و ۱۱ سوره واقعه آیه ۵۹ سوره نساء آیه ۵۵ سوره مائده(آیه ولایت) آیه ۱۶ سوره توبه آیه۳ سوره مائده( آیه اِکمال) آیه ۳۳ سوره احزاب( آیه تطهیر) آیه ۱۱۹ سوره توبه( آیه صادقین) و آیه ۷۷ و ۷۸ سوره حج. 🔻همین طور احادیثی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که اشاره به امامت من بعد از ایشان بود، به یاد آنها آوردم و از آنها اقرار و شهادت گرفتم. از جمله آن احادیث: حدیث غدیر حدیث منزلت حدیث ثقلین. 🔻[ بعد از شنیدن شهادتِ اصحاب بر این احادیث، خطابه‌ام را با این جمله به پایان بردم: ] خداوند مرا بس است. ❇️ قدم در راه روشن حقوق 🔻[ خطاب به یارانم، خطبه‌ای دیگر خواندم و راه روشن حقی را که در آن گام نهاده بودند، برایشان تبیین کردم. یارانم گفتند: یا امیرالمومنین، هرگاه اراده کردی به سوی دشمن حمله کن. به خدا سوگند که ما به فرمان غیر تو نخواهیم بود. در رکاب تو از مرگ استقبال می‌کنیم و اگر زنده بمانیم، در کنار تو خواهیم بود. در پاسخ آنان گفتم: ] 🔻سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مرا نظاره می‌کرد آنگاه که من در مقابل رویش شمشیر می‌زدم. حضرت فرمودند: " شمشیری جز ذوالفقار نیست و جوانی همانند علی نیست." سپس خطاب به من فرمودند: " ای علی، جایگاه تو نزد من، همانند جایگاه هارون نزد موسی است؛ فقط بعد از من پیامبری نخواهد بود. ای علی،زندگی تو و همچنین مرگ تو همراه من است." 🔻به خدا سوگند، دروغ نمی‌گویم و به من نیز دروغ گفته نشده است؛ گمراه نیستم و کسی نیز مرا گمراه نکرده است و پیمانی را که با من بسته شده است به بوته فراموشی نسپرده‌ام؛ زیرا که فراموشکار نیستم. من دلیل روشنی از خدایم دارم که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برایم بیان کرده است و بر راه روشن حق گام برمی‌دارم که قدم قدمِ آن را می‌شناسم. 📚منابع: ۱. کتاب سلیم‌بن‌قیس، ج۲، ص۷۵۷، ح۲۵ ۲. شیخ صدوق، الأمالی، مجلس۶۳، ح۱۰، ص۴۰۵ ۳. وقعة صفّین، ص۳۱۳ ۴. شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۴۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل و هشتم 🔸مالک اشتر خلاف رأی من گام بر‌نمی‌دارد [ پس از نوشته‌شدن معاهده، مطرح شد که مالک اشتر به آنچه نوشته شده، راضی نیست و به ادامه جنگ معتقد است. گفتم: ] 🔻نه، چنین نیست. هنگامی که من راضی شدم، مالک اشتر نیز راضی می‌شود و اکنون من و شما همگی به این امر رضایت داده‌ایم و مصلحت نیست پس از رضایت، از پیمان خویش بازگردیم و بعد از آنکه اقرار به پذیرش کرده‌ایم، به دنبال تغییر و تبدیل در آن باشیم؛ مگر آنکه نافرمانی خداوند پیش آید و بر خلاف کتاب خداوند حکمی صادر شود. 🔻اما اینکه می‌گویند مالک اشتر فرمان مرا ترک می‌کند و بر خلاف من موضع می‌گیرد، چنین نیست. او فردی نیست که از فرمان من سرپیچی کند. من از بابت او نگرانی ندارم و آرزو می‌کنم ای کاش در میان شما دو تن همانند او بود! کاش در میان شما حتّی یک تن مانند او بود که مثل او درباره دشمن می‌اندیشید! اگر چنین بود، بار گران مسئولیت شما بر دوش من سبک می‌شد و به اصلاحِ کج‌روی‌های شما امیدوار می‌شدم! درباره این عهدنامه باید بگویم که برای حفظ منافع شما، آن را محکم و استوار کرده‌ایم و امیدوارم که راه را گم نکنید، ان‌شاء‌ الله رب‌العالمین. 🔸پیمان نخواهیم شکست [ سلیمان‌بن صُرَد با صورت مجروحش نزد من آمد. با دیدن وی گفتم: ] «فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند [ و به شهادت رسیدند ] و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند». به راستی که تو از این منتظران هستی و از جمله کسانی به شمار می‌روی که پیمان خویش را دگرگون نکرده‌اند. 🔻[ سلیمان گفت: یا امیرالمؤمنین، اگر یاورانی داشتم، هرگز این عهدنامه نوشته نمی‌شد. به خدا سوگند، به میان مردم رفتم و تلاش کردم آنان را به همان عهد اولیه بازگردانم؛ ولی بسیار اندک یافتم کسانی را که در آنها امیدی به خیر باشد. در این هنگام محرز‌بن‌جریش پرسید: ای امیرالمؤمنین، آیا راهی برای بازگشت از این عهدنامه وجود دارد؟ به خدا سوگند، می‌ترسم عاقبت این کار ذلّت و خواری باشد. به او پاسخ دادم: ] آیا پس از آنکه پیمان را پذیرفته‌ایم، آن را نقض کنیم؟ چنین کاری جایز نیست. 🔸آن‌کس که فرمانش را اجرا نکنند، رأیی نخواهد داشت [ شنیدم که گروهی درباره من گفته‌اند: علی شجاع است، ولی از اسرار جنگ آگاهی ندارد! گفتم: ] 🔻خداوند پدرانشان را رحمت کند. آیا کسی آگاه‌تر و بابصیرت‌تر از من به جنگ وجود دارد؟ هنوز به بیست سالگی نرسیده بودم که وارد میدان نبرد شدم و اکنون از شصت سالگی گذشته‌ام. اما دریغ، آن کس که اطاعتش نکنند، رأیی نخواهد داشت. 📚منابع: ۱. وقعة صفین، ص۵۲۱ ۲. أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۶ ۳. الإرشاد، ج۱، ص۲۶۹ ۴. سوره احزاب، آیه ۲۳ ۵. المعیار و الموازنة، ص۱۸۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و نهم ✳️ تشویق سپاهیان برای نبرد با پیشوایان کفر 🔸کجایند آزاد مردانی که به دفاع برخیزند؟ [ پس از آنکه حجت را بر معاویه و لشکریانش تمام کردم و از هدایت آن‌ها ناامید شدم، به تشویق سپاهیانم برای ایستادگی در مقابل آنان پرداختم و روحیه یارانم را تقویت کردم. به آنها گفتم: ] 🔻ای مومنان، هر کس ببیند که بر مردم ستمی می‌رود یا شاهد باشد که مردم را به منکری فرا می‌خوانند، اگر در دل، آن ستم و منکر را انکار کند، خود را سالم نگه داشته و از گناه مبرا شده است. هر کس با زبان انکار کند، از پاداش بهره‌مند خواهد شد و از کسی که فقط با دلش انکار کرده است برتر خواهد بود و آن‌کس که با شمشیر به انکار برخیزد تا اینکه سخن خدا اعتلا یابد و سخن باطل پست شود، او راه رستگاری را یافته و بر آن قیام کرده و نور یقین بر قلبش تابیده است. کجایند آزادمردانی که به دفاع برخیزند؟ کجایند غیورمردانی که به هنگام نزول حوادث و بلاها مبارزه کنند؟ اکنون ننگ و عار پشت‌سر شما و بهشت در پیش روی شماست! «فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ؛ با پیشوایان کفر پیکار کنید، چرا که آن‌ها پیمانی ندارند؛ باشد که دست بردارند!» به خدای کعبه سوگند که پیشوایان کفر اینان‌اند! 🔻ای مردم، اینجا میدانی است که هرکس در آن گرفتار سستی شده و متزلزل شود، در روز قیامت نیز متزلزل و گرفتار خواهد شد و هر کس در این میدان استقامت ورزد، در روز قیامت نیز رستگار خواهد شد. 🔻با بازماندگان احزاب و دوستان شیطان بجنگید. با کسانی که خدا و رسولش را دروغگو می‌خوانند بجنگید؛ حال‌آنکه ما می‌گوییم خدا و رسولش راست گفتند. آری، آنها بر خلاف آنچه در دل دارند، سخن می‌گویند و به ظاهر، خدا و رسولش را راستگو می‌خوانند. 🔸پرچم را تنها به دست دلاوران لشکر بسپارید 🔻[ گاهی لازم بود تعالیم نظامی را هم به یارانم گوشزد کنم و تذکراتی درباره شیوه‌های جنگ به آنان بدهم. برخی تذکرات من به آنان این بود: ] آن گروه از سپاهیان را که زره بر تن دارند، در پیشاپیش لشکر قرار دهید و آنان را که زره بر تن ندارند، در پشت‌سر قرار دهید. در هنگام نبرد، دندان‌ها را روی هم بفشارید که این کار ضربت شمشیرها را از کاسه سر بیشتر دور می‌کند. در برابر نیزه‌های دشمن با سرعت بپیچید که این کار، شما را از آسیب سرنیزه‌ها در امان می‌دارد. چشم‌ها را فروخوابانید که بر دلیری و شهامت شما می‌افزاید و دل را آرامش می‌بخشد. صداها را آهسته و خاموش سازید که این کار سستی و وحشت را می‌زداید. 🔻پرچم لشکرتان را بالا نگه دارید و به این‌سو و آن‌سو متمایل نکنید و اطراف آن را خالی مگذارید. پرچم را تنها به‌دست دلاوران لشکر بسپارید که سرسختانه از آن دفاع کنند و به هنگام حوادث سخت و بلا، ایستادگی و پایداری ورزند. از پرچم‌های خود بهتر پاسداری کنید و آن را در دل لشکر برافراشته دارید و از پیش و پس و راست و چپ، از آن مراقبت کنید. از آن عقب نمانید تا تسلیم دشمن نشود و از آن پیشی نگیرید تا تنها رها نشود... 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، حکمت۳۷۳ ۲. مشکاة الأنوار، ص۴۸ ۳. روضة الواعظین، ج۲، ص۳۶۴ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۱ ۵. سوره توبه، آیه ۱۲ ۶. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۴ ۷. المناقب، ج۳،ص۱۶۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ام ❇️ رعایت اخلاق در جنگ 🔸اهل دشنام دادن نباشید [ حُجر‌بن‌عدی و عمرو‌بن‌حَمِق بر ضد لشکر شام شعار می‌دادند و سخنان تند و ناشایستی درباره آنان به زبان می‌آوردند. به آنها پیام دادم که از این کار دست بردارند. آن دو نزد من آمدند و درباره این پیام توضیح خواستند. به آنان گفتم: ] 🔻شایسته شما نمی‌دانم که اهل دشنام‌دادن و نفرین‌کردن باشید و سخنان زشت بر زبان آورید و اظهار نفرت کنید. چه بهتر بود که رفتارهای زشت آنان را توصیف می‌کردید و می‌گفتید: عملکرد و کردارشان این‌چنین و آن‌چنان بوده است، که در این صورت سخنی استوار و منطقی رساتر مطرح کرده بودید. بسیار زیبا بود که به جای نفرین و اظهار تنفر از آنها، دست به دعا برمی‌داشتید و این‌چنین می‌گفتید: بارخدایا، از ریخته شدن خون ما و ایشان ممانعت فرما و میان ما و آنان را اصلاح کن و آنان را از گمراهی نجات بده و به راه راست هدایت کن، تا آنان که حق را نمی‌شناسند با آن آشنا شوند و آنان که بر ستم و گردنکشی پافشاری می‌کنند، از آن دست بردارند. اگر این‌چنین می‌گفتید برای من خوش‌تر و برای شما نیکوتر بود. 🔻[ آن‌دو پاسخ دادند: ای امیر‌المومنین، موعظه تو را می‌پذیریم و با ادب تو خود را مؤدب می‌سازیم. عمرو‌بن‌حمق اضافه کرد: ای امیرالمومنین، به خدا سوگند، اگر من دعوت تو را اجابت و با تو بیعت کردم، برای نسبت خویشاوندی بین من و تو نبود و به طمع رسیدن به مال و ثروت یا شهرت و جاه و مقام هم نبود؛ بلکه تو را به دلیل پنج ویژگی دوست دارم: تو پسر عموی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هستی، نخستین کسی هستی که به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ایمان آورده‌ای، افتخار همسری سرور بانوان امت، یعنی فاطمه دختر محمّد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را داری، پدر خاندان پاکی هستی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در میان ما بر جای نهاده است و بزرگ‌ترین مرد از مهاجران هستی که بیشترین سهم جهاد به تو تعلق دارد. 🔻اگر من مأمور جابه‌جا کردن کوه‌های بلند و استوار و کشیدن آب اقیانوس‌های بیکران می‌شدم، تا اینکه کارم به اینجا برسد که در چنین روزی در صف یاران تو به تقویت دوستانت بپردازم و دشمنانت را زبون سازم، باز هم فکر نمی‌کنم اندکی از حق بزرگی را که به گردن من داری ادا کرده باشم! من او را دعا کردم: ] بارالها، قلب او را به نور تقوا روشن ساز و وی را به راه راست هدایت کن. ای کاش در میان سپاه من صد نفر همچون تو بودند. 🔸با آرامش و وقار بر آنان حمله کنید [ گروهی از لشکر شام که ولیدبن‌عقبه نیز در جمع آنان بود، بر ضد من سخن می‌گفتند و فحاشی و بدزبانی می‌کردند. وقتی خبر آن را شنیدم، به یارانم سفارش کردم: ] 🔻به آنان حمله کنید؛ اما آرامش خود را محفوظ بدارید. سیمای شما سیمای صالحان است. با وقار اسلامی برخورد کنید. به خدا سوگند، نزدیک‌ترین قوم به دین نشناسی، قومی است که رهبر و مربی آنان معاویه، عمرو‌بن‌عاص، ابو اَعور سلمی و فرزند ابومعیط شراب‌خوار و حدخورده در اسلام باشند. این‌ها که امروز در برابر من ایستاده‌اند و فحاشی و اهانت می‌کنند، همان کسانی‌اند که در گذشته آنان را به اسلام دعوت می‌کردم و آنان در مقابل، مرا به بت‌پرستی فرا می‌خواندند. 🔻پس سپاس به خدایی اختصاص دارد که جز او خداوندی نیست. فاسقان از گذشته‌های دور با من دشمنی می‌کردند. 🔻آری، حادثه‌ای بس عظیم و مصیبتی سخت است. تبهکارانی که مورد رضای ما نبودند و ما از ناحیه آنان نگران اسلام و مسلمانان بودیم، امروز توانسته‌اند گروهی از این امت را فریب دهند و فتنه‌انگیزی را خوشایند دل‌های آنان کرده و با دروغ و تهمت و بهتان، نظر آنان را جلب کنند و به خود متمایل سازند تا اکنون آنان را آماده جنگ با ما کرده و برای خاموش ساختن نور الهی تلاش کنند. البته: « وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛ خداوند نور خود را کامل می‌کند، هرچند کافران خوش نداشته باشند». 🔻پروردگارا، آنان از حق روی گرداندند، پس چشمشان را متفرق ساز، اختلاف کلمه در میان آنان پدیدآور، با خطاهایشان هلاکشان فرما، که تو دوستدارانت را خوار نمی‌کنی و دشمنانت را عزیز نمی‌داری. 📚منابع: ۱. وقعة صفین، ص۱۰۳ ۲. الأخبار الطوال، ص۱۶۵ ۳. الفتوح، ج۱، ص۲۰۰ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۶ ۵. تذکرة الخواص، ص۱۵۴ ۶. سوره صف، آیه ۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و یکم ❇️ آیا با ظلم به پیروزی دست یابم؟ 🔻[ در یکی از روزهای صفین، جمعی از اصحاب و یارانم که متوجه بذل و بخشش‌های معاویه شده بودند، به سراغ من آمدند و پیشنهاد کردند: شما هم از این اموال استفاده کن و به اشراف و بزرگان سهمی بیشتر اختصاص بده! همچنین به کسانی که نگران مخالفتشان هستی یا ممکن است به دشمن پناهنده شوند، امتیاز بیشتری بده تا هنگامی که کارها طبق مراد سامان یابد و بر اوضاع مسلط شوی! از آن پس دوباره عدالت را سرلوحه کارها قرار بده و اموال را مساوی تقسیم کن! به آنها چنین پاسخ دادم: ] 🔻آیا از من می خواهید برای به‌دست‌آوردن پیروزی، در حق مسلمانان تحت ولایتم ستم روا دارم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم و شب و روز در گردش است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می‌کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد. اگر این اموال متعلق به خودم بود، مساوات را در تقسیم آنها بین مردم رعایت می‌کردم، تا چه رسد که این اموال به خود آنها تعلق دارد! 🔻هر کس که مالی دارد، مراقب باشد مبادا گرفتار فساد شود. بخشیدن مال به کسانی که استحقاقش را ندارند، اسراف و تبذیر است. ممکن است فرد بخشنده با این کار، در میان مردم مقام بخشندگی‌اش بالا رود؛ ولی نزد خدا پست خواهد شد! هر کس که مالش را بیجا خرج کند و در اختیار نااهلان قرار دهد، از قدردانی آنان نیز محروم می‌شود و دیگران از خیر این مال بهره‌مند خواهند شد. اگر کسی هم به آن نااهلان اظهار محبّت و از آنان تشکر کند، چاپلوس و دروغ‌گوست و با این کار درصد دریافت مقدار بیشتری از اموال است؛ حتی اگر روزی همین بخشنده دچار مشکل شده و نیازمند آن نااهلان شود، خواهد فهمید که آنها بدترین و پست‌ترین دوستان بوده‌اند. آری، تا هنگامی که به نادانان می‌بخشد و در راه خدا بخل می‌ورزد، بر سر زبان‌هاست! و کدام سود، ناچیزتر و بی‌ارزش‌تر از این؟! و کدام نیکی و احسان، بی‌فایده‌تر و بیهوده‌تر از این؟! 🔻پس هرکس مالی به دست آورد، باید به نزدیکانش احسان کند، میهمان‌نوازی کند، نیازمندان و گرفتاران را یاری رساند، بدهکاران را دریابد، در راه ماندگان را به مقصد برساند، از بینوایان و آوارگان دستگیری کند، در انجام کارهای خیر استقامت ورزد و در ادای حقوق تلاش کند، تا به شرف دنیا و فضیلت آخرت دست یابد. ❇️ جنگ ما با این قوم برای برپایی نماز است! 🔻[ جنگ با شدت تمام در جریان بود که به ظهر نزدیک شدیم. به آسمان نگاه می‌کردم که وقت نماز را بدانم. ابن عباس پرسید: برای چه به آسمان نگاه می‌کنید؟ پاسخ دادم: ] مراقب رسیدن زوال ظهر و هنگام‌ نماز هستم تا نماز بخوانیم. 🔻[ ابن‌عباس تعجب کرد و گفت: در این ساعت خاص که جنگ فرصتی برای نماز باقی نگذاشته، آیا وقت نماز خواندن است؟ به وی پاسخ دادم: ] برای چه می‌جنگیم؟ جنگ ما با این قوم برای برپایی نماز است! 📚منابع: ۱. تحف العقول، ص۱۸۵ ۲. الغارات، ج۱، ص۴۸ ۳. کافی، ج۴، ص۳۱ ۴. مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۹۵ ۵. ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۱۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و دوم ❇️ دعوت به حمله دسته جمعی [ عادت جنگ بر این بود که هر روز گروهی خاص می‌جنگیدند. سپاهیانم را تشویق کردم که همگی آماده حمله‌ای دسته‌جمعی باشند: ] 🔻سپاس مخصوص خدایی است که هر آنچه بشکند، کسی نتواند آن را استوار سازد و هر آنچه استوار کند، کسی نتواند آن را بشکند. اگر خدا می‌خواست، حتی دو نفر از این امت یا دو تن در میان مخلوقات با هم اختلاف پیدا نمی‌کردند و کسی از امت با شخص دیگری به ستیزه‌جویی و نزاع بر نمی‌خاست و هیچ فرودستی به برتری اهل فضیلت اعتراض نمی‌کرد. 🔻تقدیر الهی، ما و این قوم را به این مکان رسانید تا رو‌در‌روی هم قرار گیریم. ما در معرض نگاه و شنود پروردگار خویش هستیم. اگر او می‌خواست در گرفتن انتقام شتاب می‌کرد یا از جانب او تغییری پدید می‌آمد و در نتیجه دروغ ستمگر آشکار می‌گشت و سرنوشت حق بر همگان نمایان می‌شد؛ ولی خداوند دنیا را سرای اعمال و آخرت را نزد خویش سرای پاداش و محل قرار، ساخته است. « لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى؛ تا بدکاران را به کیفر کارهای بدشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد». 🔻آگاه باشید که به‌خواست خدا، شما فردا با این دشمن روبرو خواهید شد. پس امشب را به عبادت طولانی سپری سازید و قرآن را بسیار تلاوت کنید و از خداوند صبر و پیروزی بخواهید و با جدیت و دقت با دشمن ملاقات کنید و در همه حال راستگو باشید. 🔻[ اول صبح نماز را به‌جا آوردیم و همه لشکر تکبیر‌گویان حمله کردند. زمین به لرزه در آمد و صف‌های لشکر شام از هم پاشید. تا شب جنگ ادامه پیدا کرد. در پایان این جنگ که با موفقیت همراه بود، خطاب به یارانم گفتم: ] 🔻ای مردم، فردا به جنگ برگردید و به سوی دشمن حمله ببرید، چشم‌ها را فرو بندید، صدایتان کوتاه و سخن گفتن شما اندک باشد و پایداری کنید و خدا را فراوان یاد کنید. « وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ و نزاع و کشمکش نکنید تا سست نشوید و قدرت شما از میان نرود و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است». ❇️ برطرف ساختن زمینه‌های سوء‌ظن و تهمت 🔻[ جمعی از مردم خبر آوردند که معاویه با خالدبن‌معمّر‌السدوسی از قبیله "ربیعه" مکاتبه کرده و درصدد جذب وی برآمده است. بزرگان قبیله ربیعه را فرا خواندم و به آنان گفتم: ] 🔻ای گروه ربیعه، شما یاوران من هستید که دعوت مرا اجابت کرده‌اید. در نگاه من، شما مطمئن‌ترین قبیله عرب به شمار می‌آیید‌. به من گزارش داده‌اند که معاویه با بزرگ شما، خالدبن‌معمّر، مکاتبه کرده است. اکنون او را به اینجا خواسته‌ام و شما را نیز گردآورده‌ام تا شما را شاهد بگیرم و سخن من و او را بشنوید. 🔻[ و خطاب به خالدبن‌معمّر نیز گفتم: ] ای خالد‌بن‌معمّر، اگر آنچه به من گزارش داده‌اند درست باشد، خدا و این گروه از مسلمانان را که به دعوت من اینجا گرد آمده‌اند شاهد می‌گیرم که تو در امنیت کامل باشی تا به عراق یا حجاز بروی یا هر سرزمینی که زیر سلطه معاویه نباشد. اما اگر این گزارش صحت ندارد و دروغی به تو نسبت داده شده است، با سوگند خوردن، دل‌های ما را درباره خودت صاف کن تا مطمئن شویم. [ خالد سوگند یاد کرد که چنین مکاتبه‌ای صحت ندارد. پس از آن، برخی یارانم پیشنهاد کردند به وی اعتماد کنم و برای اطمینان خاطر از او، تعهد بر وفاداری بگیرم. من نیز چنین کردم. ] 📚منابع: ۱. سوره نجم، آیه ۳۱ ۲. تاریخ طبری، ج۴، ص۹ ۳. الکامل، ج۳، ص۲۹۵ ۴. سوره انفال، آیه ۴۶ ۵. وقعة صفّین، ص۲۲۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و سوم ❇️ دعوت معاویه به جنگ تن به تن 🔻[ یکی از جنگاوران لشکر شام به نام کُریب به میدان آمد و مبارز طلبید. سه تن از یارانم در جنگ با او کشته شدند و او که سرمست پیروزی بود، فریاد می‌زد: آیا مبارزی باقی نمانده است؟ خودم به میدان آمدم و به وی گفتم: ] 🔻وای بر تو ای کُریب! من تو را از خدا و سختگیری و انتقامش برحذر می‌دارم و به سنت خدا و سنت رسولش دعوتت می‌کنم. وای بر تو! مبادا "فرزند جگر خوار" تو را جهنمی کند! 🔻[ او با غرور و تکبر گفت: چه بسیار از این گفته‌ها که از تو شنیده‌ایم. ما را بدین سخنان نیازی نباشد. اگر خواهی، تو خود پای به میدان بگذار. کیست که شمشیر برّان به جان بخرد؟ من با ذکر "لا حول ولا قوّة الا بالله" به مصاف او رفتم و با یک ضربه او را بر زمین افکندم؛ چنان‌که در خون خویش غلتان شد. پس از او، دو تن دیگر از پهلوانان لشکر شام نیز به میدان آمدند که آن دو را نیز بر زمین افکندم. کسی بعد از آنها به میدان نیامد. معاویه را خطاب کرده و به مبارزه دعوتش کردم: ] 🔻وای بر تو معاویه! خود به میدان بیا و با من نبرد کن، تا در این میان کسانی دیگری کشته نشوند. 🔸کشف عورت عمرو‌بن‌عاص! 🔻[ عمرو‌بن‌عاص در یکی از روزهای صفین قصد غافل‌گیر کردن مرا داشت. به سراغ وی رفتم؛ ولی او خود را از اسب پایین انداخت و برای نجات جان خویش لباسش را کنار زد و عورتش را آشکار کرد. من صورت خویش را برگرداندم و او را به حال خودش رها کردم. یارانم که او را نشناخته بودند گفتند: ای امیرالمومنین، آن مرد را رها کردی؟ گفتم: ] دانستید که او کیست؟ [ آنها گفتند: او را نشناختیم. گفتم: ] او عمرو‌بن‌عاص بود که با کشف عورتش با من روبه‌رو شد و من نیز صورت خویش از او برگرداندم و رهایش ساختم. 🔸فرزندم در میدان [ گروهی از لشکر شام در زیر پرچمی گرد آمده بودند و با تمام توان از موضع خویش دفاع می‌کردند. ایستادگی و مقاومت آنها در برابر مومنان تعجب‌برانگیز بود. به یاران گفتم: ] 🔻این جماعت از موقعیت خویش عقب‌نشینی نمی‌کنند، مگر آنکه با ضربات نیزه روحشان از تن خارج و با ضربات شمشیر سرهایشان شکافته و استخوان‌هایشان متلاشی و بندبند دست‌هایشان قطع شود و پیشانی‌هایشان شکافته شود و ابروانشان بر سینه‌هایشان بریزد! کجایند دلاورمردان پایدار و طالبان خیر؟ کجایند مردانی که جان خویش را به خدای بزرگ بفروشند؟ [ گروهی از مسلمانان اعلام آمادگی کردند. فرزندم، محمّد، را صدا زدم و به وی دستور دادم: ] 🔻با آرامش و وقار به سوی آن پرچم حرکت کن و نیزه‌ات را در مقابل سینه‌های آنان نشانه برو و در همین حال، دست نگاه دار تا نظر و فرمان من به تو برسد. 🔻[ محمّد دستور را اجرا کرد و من مالک اشتر را به همراه گروهی از لشکریان به کمک وی فرستادم. با رسیدن مالک به نزدیک دشمن، دستور حمله را صادر کردم. محمّد با سوارانش حمله کرد و دشمن را از جایگاهش به عقب راند و بسیاری از آنان را از پای درآورد. این جنگ تا پس از مغرب نیز با شدت تمام ادامه یافت و بسیاری از آنان نماز را فقط با اشاره خواندند. ] 📚منابع: ۱. الامامةوالسیاسة، ج۱، ص۱۲۶ وقعة صفین، ص۴۰۷ الفصول المهمة، ص ۸۹ و ۹۰ شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۹۴ کشف الغمة، ج۱، ص۲۴۷ الإرشاد، ج۱، ص۲۶۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @mehmanenahjolbalagheh