سالها پیش ، یک آینه قدی
برای کنار در خروجی خانه مان، با قاب چوبی فندقی باریک و ساده سفارش دادم.
تا هربار موقع خارج شدن از خانه یکبار خودمان را نگاه کنم.....
به بچه ها گفته ام.... هر روز با این فکر بروید بیرون که،شاید در خیابان
امام زمانم عج ما را دیدند....
دقت کنیم که آیا، سر و وضعمان خوب است؟.....
اصلا مگر می شود امام از ما بیخبر باشند؟..
میگویند امام که بیایند، برایمان آشنا هستند.....
حتما ماهم ایشان را میبینیم....
اما نمیشناسیمشان .....
اما امام که مارا میشناسند ....
باطن را نمیدانم....
اما حداقل ظاهر..... ظاهرمان، امام پسند هست؟ ....
یک دور نگاه کنیم خودمان را .....
در راه فرصت هست فکر کنیم به آن....
حالا امام از ما چه می ببیند!؟
در مورد باطن باید عمیق تر فکر کنیم....
اما خوب است که دغدغه مان شود...
اصلا
قرآن خودش گفته که ما را می بینند :
«وَ قُلِ اعْمَلُوافَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»
به بچه ها گفته ام امام زمانمان زنده است...
بین ما زندگی می کنند....
ما باید همین را حقیقتا باور کنیم....
این آینه را گذاشتم تا هر روز خانوادگی باورهایمان را تقویت کنیم....
باید این باورها را زندگی کنیم....
ما یقین داریم که امام مان ما را می بینند....
اصلا
شاید اگر شیخ عباس قمی الان بود، یک آدابی هم برای آینه دم در خانه ما در مفاتیح مینوشت... مثلا، اول یک سلام به امام زمان عج ،چند بار استغفار برای طلب پوشش خداوند از خطاهای باطنی مان.... لابد آخرش هم چندتایی صلوات بر محمد و آلش علیهم السلام برای کمی نورانی تر شدنمان.... که در چشمِ ولیِ خدا زیباتر باشیم.....
آینه قدی کنار در خانه مان را دوست دارم
چون یاد ولیِ خدا را در خانه ما زنده میکند.....
ما باید انتظار را زندگی کنیم....
#امام_زمان_عج
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#آینه
#تربیت_نسل_ظهور
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother
از بعد زمان، ایستاده ام در ورودی ماه مبارک رمضان....
یاد خطبه رسول خدا (ص) در جمعه آخر ماه شعبان می افتم
هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللهِ.....
دعوتیم به مهمانی خدا...
مثل خیلی مهمانی ها از سر ذوق و ظرافت های زنانه ام ، به این فکر میکنم که در این مهمانی چطور باشم.....چه بگویم.... اصلا چه بپوشم؟!
زیباترین و دوست داشتنی ترین طرح را در ذهنم متصور میشوم....
یاد دختر رسول خدا (ص) می افتم.....
کاش میشد برای این مهمانی لباسی شبیه او بپوشم
کمی مثل او شوم اما....
فاصله ام زییییاد است...
و وجودم خیلی ناچیز ....
توی همین فکرها، با پای دلم... میروم مینشینم در صف نماز جمعه مدینه...... جمعه آخر ماه شعبان است
رسول خدا (ص) دارند خطبه شعبانیه می خوانند....و ماه مبارک رمضان را توصیف میکنند.... .
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللهِ بِالْبَرَكَةِ وَالرَّحْمَة وَالْمَغْفِرَةِ.....
رحمت و مغفرت!
من که خیلی محتاج تطهیر وجودم در چشمه رحمت الهی ام،
و چاره ای ندارم که بروم در پس پرده مغفرت خدا پناه بگیرم....
برای پوشیدن چیزی شبیه آن لباس مطهر...
چه خوب است این ماه رحمت و مغفرت را باخودش می آورد....
بارقه امیدی در دلم روشن میشود ....
خطبه ادامه دارد...
مردم آرام نفس میکشند... تا صدای رسول خدا (ص) بهتر به همه برسد...
أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ، وَنَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ....
نفس کشیدن و خوابم!
اگر ذکر و عبادت باشد عالیست.... آنهم برای مادری مثل من، محتاج خواب و خسته...
یادم هست در روایتی خوانده ام که تسبیح حضرت زهرا س مصداق ذکر کثیر است....
ذکرهایم که تند و تند و کم خاصیتند ، اما نفس را مطمئنم زیاد میکشم!
اگر اینهم تسبیح باشد عالیست....
خطبه شوق انگیز است...
باز ادامه می دهند ....
وَعَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ، وَدُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ....
با خودم فکر میکنم
راستگو تر از رسول خدا (ص) که نداریم...
خودشان دارند میگویند
اعمالمان مقبول است در این ماه و دعایمان مستجاب....
فکرش هم آدم را به وجد می آورد... و طمع رسیدن به آرزوهای بزرگ را در دلم می نشاند
آخر هرجور حساب میکنم من که لیاقت ندارم
اما این ماه، ماه عجیبی است.....
شاید از این زمان بتوانم بعنوان شتابدهنده ای استفاده کنم که وجودم را لحظاتی به آن الگوی دوست داشتنی ام نزدیک کنم....
از ته قلبم.... آرزو میکنم، امسال لباسی شبیه لباس دختر رسول خدا (ص) را در این مهمانی بزرگ بپوشم....
باید با خودم خلوت کنم...
اوصاف او را یکبار دیگر برای خودم در لیستی بنویسم
فرصت عالی ای در پیش رو دارم
کمی فقط کمی! شبیه تر....
همین میتواند ره توشه یک سال آینده من از این مهمانی بزرگ باشد....
باید لیستی بنویسم
از شیوه او در...
مادری...
همسری.....
عبادت.....
رفتار اجتماعی.....
دختری.....
و.....
خطبه هنوز ادامه دارد.....
سر من پر از شوق شده
مثل دخترکی که چادر گل گلی سر میکند و کفشهای تق تقی مادرش را میپوشد و خیال میکند شبیه مادرش شده.....حتی خیالش هم شیرین است....
#ماه_مبارک_رمضان
#بهترین_الگو
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother
دلم میخواست این روزها منهم دست بچه هایم یک کاسه شیر میدادم
باهم میرفتیم پشت در خانه مولایم علی ع
در صف می ایستادیم ....
آخر طبیب گفته شیر برای ایشان خوب است...
بلکه سم را بشوید و ببرد....
اما نه...... این صف فایده ای ندارد......
فقط دلخوش کُنَک است.....
زخم.... عمیق... تر از اینهاست.....
باید قبل از آن کاری میکردم....
مثلا آن شب با بچه ها میرفتیم مسجد، مسجد را شلوغ میکردیم،
بچه های کوچک موقعی که ما در سجده بودیم میدیدند و فریاد میزدند.....
آن ملعون نتواند کارش را بکند....
چه میدانم..... یک جوری.... یک کاری میکردیم.....
اما..... نه آنهم فایده نداشت....
مسجد که خالی نبوده....
آدم ها بودند..... اما.....
اما مشکل از جامعه بوده.... علی ع را خووووب نمیشناختند....
خیلی ها تحت تاثیر بنگاه دروغ پراکنی معاویه
حتی باور نداشتند علی ع سر نماز شهید شده و نماز میخوانده.....
شاید بهتر بود قبل تر.... با زنان شهر، یک شبکه رسانه ای فعال درست میکردیم و از فضایل مولا مرتب میگفتیم....
برای بچه های کوچکمان لالایی اش را میخواندیم و برای بزرگترها قصه اش را میگفتیم.....
بعد هم دورهم از فضایل او مقاله و شب نامه مینوشتیم و منتشر میکردیم..... بلکه جامعه علی ع شناس تر شود......
.
بعد با گروهی از مادرها میرفتیم خدمت مولا
و از ایشان در مورد کارگزاران مورد نیازشان برای امر حکومت میپرسیدم.... لیستی می نوشتیم برای تربیت صحیح فرزندانمان که در آینده، به درد حکومت مولا بخورند....
شاید یک چیزی شبیه همون ویژگی هایی که در بیانیه گام دوم برای جوانان سی سال آینده، رهبرم نوشتند....
بعد بر اساس همان لیست شروع میکردم بچه هایمان را تربیت میکردیم
اصلا شاید اگر مولایمان کارگزاران قوی و جامعه آگاه و با بصیرت داشتند.... کار به این صف و کاسه شیر نمیرسید.......
.
آن روزها که که نبودیم اما.....
هیچ دور از ذهن نیست.... روزهای حکومت فرزند مولا را ببینیم..... مثلا برای بیست، سی سال آینده..... کارگزارانی تربیت کنیم....
ما زن ها.... نباید بگذاریم دوباره کار به صف و کاسه شیر برسد.... باید از این روزها فکرش را بکنیم..... باید آستین همت را بالا بزنیم باید از قبل تدبیر کنیم ...
از همین کنج خانه هایمان میتوانیم دنیا را متحول کنیم......
ما مادرانه و فعال.... منتظریم....
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#تربیت_کارگزاران
#مولا_علی_ع
#صلی_الله_علیک_یا_صاحب_الزمان_عج
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother
سالهاست خوراکی خارجی نمیخورم.... برای بچه هایم که هرگز نخریدم....
هرچند، مادرانه.... بهترین های عالم را برایشان میخواهم...
حتی اگر هدیه بوده هم نخوردیم....
نه که ندانم خوشمزه هستند.....
نه....
مطمئنم خوشمزه اند....
یعنی قبلا که بوده اند...
چه کسی است که نداند نوتلا ، کیندر و توبلرون واقعا خوشمزه اند!
اما..... دلم نمی خواست هیچ وقت به اندازه لذت بردن از طعم یک شکلات هم.... وابسته خارجی ها شوم....
روح ما باید آزاده بماند....
امروز اگر از طعم شکلاتشان خوشم بیاید....
فردا از بوی عطرشان،پس فردا عاشق نرمی لباسهایشان می شوم.... و چندی بعد حس رفاه و راحتی ماشین هایشان، روحم را قلقلک میدهد.....
بعدتر اگر یک روزی بگویند همین ها فلان ظلم را در جایی از دنیا کردند.... اولش ناراحت میشوم و لب میگزم.....
بعد میگویند خوب بلندشو اعتراض کن ،فریاد بزن...
نه اصلا یک چَک در صورتشان بزن....
یک دفعه مزه آن شکلات می آید در دهانم و میگویم نه اگر الان زیادی شلوغش کنم
ممکن است باما قهر کنند!....
اصلا فکر کن در حد عطر و شکلات و لباس دیگر قدرت بیخیال شدن داشته باشم و آنقدرها هم داغون نباشم....
اما امکانات و رفاه و تکنولوژی شان چه! اپل آیدی ام چه میشود...
اگر فردا پاسپورتم خدشه دار شود یا برندهای مهمشان تحریمم کنند....
همین مزایای دنیای بی ارزش بخواهد دلبسته ام کند نگذارند بلند شوم و سیلی ام را محکم بزنم چه.......
خوب که فکر میکنم آزادگی را بیشتر از طعم شکلاتهایشان دوست دارم....
شکلات ها ارزشی ندارند....
اما دلبستگی ها همینقدر ریز ریز ایجاد میشود....
اصلا خود آدم نمی فهمد کِی اینقدر وابسته شد!
شاید برای این است که خداوند در قرآن میگوید
وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا
به كسانى كه ستم كرده اند متمايل مشويد
(113 هود)
باید مواظب خودم و بچه هایم باشم
هیچ جوری حتی ته ذهنمان آزادگی و دفاع از مظلوم را با دنیا و رفاه خودمان معامله نکنیم...
بعد برای توجیه دل خودمان بنشینیم و بگوییم
اصلا تقصیر خودشان بوده
چرا چوب در لانه زنبور کردند....
یا مثلا چرا غزه بدون امکانات، طوفان الاقصی را شروع کرده....
حتی خودمان هم سر خودمان را کلاه بگذاریم و هفتاد سال تجاوز دشمن را نبینیم....
مگر دنیا و زندگی آن چقدر ارزش دارد....
خود خداوند در قرآن گفته
در قیامت که بپرسیم چقدر در دنیا زندگی کردید
می گویند
لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ
یک روز یا نیمی از روز!
(113 مؤمنون)
واقعا چه ارزشی دارد این نیمه روز!
آزادگی شیرین ترین، خوش بو ترین و زیباترین حس انسانیست
روز عاشورا امام حسین ع به دشمنان فرمودند :
وَيلَكُم إنْ لمْ يَكنْ لَكُم دِينٌ فَكُونُوا أحرارا في الدُّنيا
واى بر شما! اگر دين نداريد ، در دنيا آزاده باشيد.....
ما هم با همین جزئیات ریز زندگی تمرین میکنیم که امام زمانمان و دفاع از مظلوم را به گندم ری نفروشیم....
#وعده_صادق
#طوفان_الاقصی
#آزادگی
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother
روز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها در پیش است.....
روزی که چندسالی هست حسابی صورتی شده و رنگ و بوی دخترانه گرفته است .....
از جهت حس و حال دخترها، قشنگ است
اما در این بین حس می کنم شخصیت والای ایشان خلاصه شده در دختر بودنشان!
.
قطعا دختر، خواهر و عمه امام بودن امتیازی زیباست....
اما آنچه این بانوی نورانی را عظمت بخشیده و حرمشان را حرم اهل بیت کرده، حتما ابعاد وجودی دیگری راهم در بر می گیرد ....
فکرش را بکنید.... دختری که به خاطر دیدار برادر عزیز خود، سختی و مشقت سفر در آن زمان، آن هم با اسب و استر را به دوش بکشد با طی بیش از هزار کیلومتر راه
از مدینه راهی طوس شود.....
دختری حدودا 28 ساله!
به عشق دیدار ولی خود و حمایت از ولایت امام در غربت، شهر به شهر... قریه به قریه...رفتند و چهره به چهره با مردم ارتباط گرفتند.....شاید در راه از امام در غربت و ظلم عباسیان هم گفتند و یک رسالت زینب (س) گونه را به دوش کشیدند....
اقوال مختلف است اما میگویند روشنگری این حرکت چنان بود که در نهایت در ساوه تلاش کردند ایشان را از حرکت بازدارند..... درست نمیدانیم از مسمومیت تا درگیری فیزیکی..... هر چه بوده خواستند، مانع این آفتاب روشنگر شوند.... چنانچه از مسیر ساوه تا قم چندین امام زاده از همراهان ایشان به شهادت رسیده و مدفون شدند
وجود مبارک این دخترِ بیمار به قم رسیده..... و بعد از مدتی همانجا به شهادت رسیدند.....
روز میلاد این بانوی نورانی روز همه زنان و دخترانی است که مردانه تر از هزاران مرد روشنگری و تبیین میکنند و حامی ولایتند ....
چقدر دوست داشتم ما هم همراه کاروان این بانوی نورانی میشدیم.... شهر به شهر می رفتیم... در جلسات زنانه شان می نشستیم با خانم ها چایی میخوردیم و حدیث کسایی میخواندیم... بعد ذکر مناقب اهل بیت علیهم السلام می کردیم و از رویای شیرین ظهور با هم حرف می زدیم و قند در دلمان آب می شد.... با هم نقش زنانه مان را دوره می کردیم
بعد از ماچ و بغل های خواهرانه راهی شهر بعدی میشدیم.....
بهتر که فکر می کنم کاروان تبیین زنانه حضرت معصومه سلام الله علیها به وسعت تاریخ در حرکت است.... مهم این است که ما زن ها چادر به سر کنیم و ولو یک شهر، یک روستا، یک جلسه یا یک دورهمی..... آن را همراهی کنیم....
چقدر دلم هوای زیارت حرم مطهرشان در قم را کرد.
بروم... دست ادب به سینه بگذارم... در حالیکه فرزندانم کنارم ایستادند.... بگویم.... یَا فاطِمَهُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّهِ فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ
#حضرت_معصومه_س
#بانوی_تبینگر
#روز_دختر
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother
فرزند اولم را به عشق جوادالائمه، محمدجواد نامگذاری کردیم......
فرزند دومم دقیقا روز میلاد جواد الائمه دنیا آمد....
وقتی متوجه وجود فرزند سومم در وجودم شدم دقیقا ایام شهادت جوادالائمه بود......
پسر چهارمم دقیقا دو روز بعد از میلاد جواد الائمه بدنیا آمد....
و حالا فرزند پنجمم در شب شهادت جوادالائمه پنج روزه شد.....
این که قشنگترین روزهای زندگی ام بوی جوادالائمه علیه الاسلام را میدهد، دلم را پر از عشق و محبت به امامی میکند.... که بدون هیچ استحقاقی.... میهمان سفره جود و کرمشان شدیم.....
پرسیدند: فرق کریم با جواد در چیست؟
فرمودند:
«از شخص "کریم" همینکه درخواست کنید به شما عنایت میکند ولی شخص "جواد"، خود به دنبال سائل میگردد تا به او عطا کند»......
#یا_جوادالائمه_ادرکنی
#بابرکت_ترین_مولود_برای_شیعه
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother
گروه ایرنا زندگی؛ روایت مادرانه - مریم ابن الدین: میگویند میهن مثل مادر است. اکنون با مادری کردن هایم بیشتر حال میهن را درک میکنم. شاید چون تعداد بچه هایم بیشتر شده یا اینکه مادری حدود چهل ساله شدم. همسن انقلابمان. این روزها وقتی به نوجوانم نگاه میکنم به میهن فکر میکنم و نگران آینده نزدیک او هستم. برای او نیاز به تحصیلات عالی، شغل و زندگی آینده به چشمم ملموس ترشده است.
بزودی او از دامن مادر به جامعه خواهد پیوست جاییکه که خودم در ساختنش شریک بودم .برای تربیت موثر نوجوانم. این روزها با او مناظره میبینم و گفتگو میکنم. باید به فرزندم بیاموزم که خوب بشنود، فکر کند، تحقیق کند و تصمیم بگیرد. شیوه تصمیم گیری برای سرنوشت را باید از رفتار سیاسی امروز من بیاموزد. او باید یاد بگیرند که فعالانه در میدان اجتماع باشد و از حق شهروندی خودش در میهن به نحو مطلوب استفاده کند.
این روزها حال میهن را بیشتر درک میکنم وقتی به کودکم نگاه میکنم. من با کودکم رشد می کنم و تکامل پیدا می کنم باید این تغیرات و تکامل خودم را به جامعه ای که کودکم در آینده در آن خواهد زیست منتقل کنم.نمی شود کنار بنشینم و فقط نظاره گر باشم.دست اورا میگیریم به بهانه پارک رفتن، به میان مادرهای دیگر می روم و با آنها دوستانه گفتگو میکنم. از دغدغه هایمان میگوییم. در مورد مشکلات موجود همدردی می کنم، کودکم را تاب می دهم و همدلانه راه برون رفت از این شرایط را بررسی میکنیم. به مادرهای نا امید از تاثیر رای هایشان میگویم که چقدر همین رای های ساده ما برای حل مشکلات موثرند. رئیس جمهوری که با پشتوانه رای مردمی بالا انتخاب شود چقدر مقتدرانه تر میتوانند کار کند. چه داخل و چه در خارج کشور... به آنها میگویم لازم است که امروز برای ساختن گام به گام آینده کودکمان شریک شویم و باهم تاب ها را هل می دهیم و امیدوارتر میشویم به آینده.

این روزها حال میهن را بیشتر درک می کنم وقتی نوزادم را در آغوش می گیریم.او متعلق به سال های بعد و شاید آینده دورتر میهنم است. برای سالهای جوانی او هم باید از امروز در میدان باشم. باید ایران قوی و رشد یافته، سهم او از آینده میهن باشد. اگر آمار مشارکت امروز در انتخابات کم باشد خیلی از دشمنان به دخالت در امور کشور طمع خواهند کرد و جمهوریت میهن مان در دنیا زیر سوال میرود.حکومتی با پشتوانه قوی مردمی، استقلال و امنیت ارزشمندی دارد که زمینه ساز رشد و تعالی اش میشود.
ما مادرها این روزها دغدغه داریم. برای آینده فرزندانمان باید ایرانی را بسازیم که بستر رشد و بالندگی ثمره زندگیمان باشد. ما فرزندانمان را با عشق بزرگ میکنم و به هرکس و هرجایی که در آینده او موثر است دل بسته و متعهدیم. میهن برای فرزندانمان همانطور که روزی گهواره و زمین بازی و دبستان و دبیرستان بوده، روزی هم عرصه زندگی خواهد بود و ما مادرها مسئولانه برای فردای این میهن در میدانیم هم خودمان در انتخابات مسئولانه شرکت میکنیم هم جامعه را دعوت به مشارکت همدلانه میکنیم . تک تک رای های ما برای ساختن آینده مثل آجرهای یک دیوار بلند موثر است خالی ماندن جای هر آجر از قدرت و استحکام دیوار میکاهد.تاریخ نشان داده مادرها همیشه موثرند
ما مادرها این روزها حال میهن را بیشتر درک می کنیم...
سبک زندگی
مهارت و آموزش
https://life.irna.ir/news/85519515/نگران-میهنم-چون-میهن-مثل-مادر-است
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother
*به امام صادق علیه السلام* عرض شد: آقای من! بفدایتان شوم..
وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او میگیرند.
ولی من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا میکنید.
حضرت فرمودند: این چه حرفی است!
هنگامی که هلال ماه محرم دمیده میشود ملائکه پیراهن امام حسین علیه السلام را آویزان می کنند در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است…
ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت و نه بصر می بینیم پس اشک های ما سرازیر میشود…
ثمرات الاعواد: ج۱ ص ٣٧
#حی_علی_العزا
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother
نزدیک ظهر روز عید است ....
چقدر دلم میخواست این روز عید میلاد رسول الله صلوات الله علیه
در مدینه بودیم و من دست بچه ها را میگرفتم و با
یک جعبه شیرینی میرفتیم حرم .....
نگاه به گنبد سبز رسول الله ص میکردیم و دست ادب به سینه میگذاشتیم
و سلام میکردیم ....
جواب سلام هم که واجب است...حتما رسول الله ص جواب مان را میدهند
گوشهای من که نالایق اند اما شاید بچه های پاک و معصومی که در حیاط حرم میخندند صدای جواب سلام را میشنوند ......
همیشه حسم این است که وقتی
سلام به ائمه می دهم
آن لحظه که قطره اشکی در چشمهایم میدود و تصویر گنبد را جلوی چشمم
تار میکند
جواب سلامم را گرفته ام ....
انگار آن قطره از چشمه قلبم جوشیده و علتش، آمدن جواب سلام امامم به قلبم هست
من یقین دارم که امام جواب سلامم را خواهد داد .....
و چقدر آن قطرات اشک برایم دوست داشتنی اند....
اما
حالا در خانه ام نشسته ام سر سجاده و فقط آرزوی زیارت دارم
ناهار را بارگذاشته ام
مفاتیح را باز میکنم
بچه ها دور و برم مشغول بازی اند
زیارت رسول الله ص از بعید ....(یعنی از دور) را میخوانم
بعد از حمد و ثنای خدا و رسولش میرسد به فراز دوست داشتنی ام
که میگوید
اللّهُمَّ إِنَّک قُلْتَ لِنَبِیک مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیماً»* وَلَمْ أَحْضُرْ زَمانَ رَسُولِک عَلَیهِ وَآلِهِ السَّلامُ
خدایا خودت در قرآن گفتی
که«اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند نزد تو می آمدند و از خداوند درخواست آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آنان خواستار آمرزش می شد مسلّماً خداوند را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند»
یعنی انسانهای خطاکار وقتی می آمدند نزد پیامبر ودر خواست دعا میکردند، ایشون براشون طلب مغفرت میکرد....خدا میبخشیدون ....
خدایا حالا ما که زمان ایشون نبودیم
اما
اللّهُمَّ وَقَدْ زُرْتُهُ راغِباً تائِباً مِنْ سَیءِ عَمَلِی، وَمُسْتَغْفِراً لَک مِنْ ذُنُوبِی، وَمُقِرَّاً لَک بِها وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِها مِنِّی، وَمُتَوَجِّهاً إِلَیک بِنَبِیک نَبِی الرَّحْمَةِ صَلَواتُک عَلَیهِ وَآلِهِ فَاجْعَلْنِی اللَّهُمَّ بِمُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیتِهِ عِنْدَک وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ
خدایا از همین جا در بعد زمان و مکان
زیارت میکنیم
ما راهم شامل دعای رسول کن.....
و باز همان اشکها....صفحه مفاتیح را در جلوی چشمم تار میکنند...
رسول الله رحمه للعالمین اند ... و ما امیدواریم به این رحمت.....
چقدر حسرت انگیز است وقتی فکر میکنم
در زمان رسول الله ص مردم کوچه و بازار ایشان را می دیدند ....و رسول هم برایشان طلب استغفار میکردند....
ما که محصوریم در زمان و مکان
اما رسول الله (ص) نه ...
و امیدم به همین است در زیارت ایشان ....
زیارت تمام میشود
بوی عطر برنج در حال جوشیدن و صدای خنده بچه ها در خانه پیچیده....
بلند میشوم برنج را دم کنم با صلوات بر رسول الله ص و دلی پر از امید به رحمت ایشان ...
خدایا همین زیارت های مادرانه ما را از کنج خانه هایمان از ما بپذیر .....
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ
*آیه ۶۴ وره مبارکه نسا
#رحمه_للعالمین
#زیارت
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother
حس نماز مسلم ابن عقیل در مسجد کوفه را، به نماز جمعه فردا دارم ......
انگار
مسلم آمده نماز
ببیند مردم چقدر آماده هستند....
تا امام زمانی که برای آمدنش دعا کردند و نامه نوشتند ،بیایند!
چی می دانیم ....شاید ،امام در راهند .....
مبادا اهل کوفه شویم .....
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#ماح
جمعیت عالی بود با اینکه زود رفتیم اما
در مسیرهای انتهایی مصلی ،نزدیک در نشسته بودیم ....
و چقدر زیبایی دیدیم ....
رهبر پشت تریبون که رفتند ،همه به احترامشان ، برخاستند .....هرچند که آقا آنها را نمی دیدند ....
تا رهبر سلام کردند .....بلند جواب سلامشان را دادند ....هرچند که صدایشان به آقا نمیرسید...
شعار که میدادند ،مشت های گره کرده و مصمم شان بلند میشد، هرچند که دوربینی آنجا نبود ......
این عشق از درون می جوشید
قلب ها متصل بود ......
میدانی!
این ملت به امام غایب عادت دارند...
و هر جمعه در ندبه های دلتنگی میخوانند
مَتى تَرانا وَ نَراكَ....
ولی این روزها و از پس این شتاب حوادث امیدشان به تعجیل ظهور بیشتر شده ...
انگار آغاز نصر الله را حس میکنند....
#جمعه_نصر
#تعجیل_ظهور
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother
بچه که بودم برایم عجیب بود که چقدر مادرم عاشق زیارت است. حالا خودم هم شدم شبیه همان روزهای مادرم ،در حرم به هر بهانه ای ماندنم را کش می دهم و شبیه بچه های مامانی ، که از مادرشان فاصله نمی گیرند دلم میخواهد در نزدیکترین نقاط به ضریح مبارک بنشینم .
می دانم که امام همه جا هستند اما گیرنده های من ضعیفند باید بروم نزدیک ترها...
در یکی از روزهای شلوغ مشهد ،هرچه گشتم جای مناسبی نزدیک ضریح پیدا نکردم ،ناگزیر زیارت نامه را ایستاده خواندم و به رواق های کنارتر رفتم ،جلوی یکی از دربهای کوچک پنجره داری که رو به صحن آزادی بود نشستم ،منظره رفت و آمد و سلام دادن زائران هم زیبایی های خاص خوش را داشت .
جانماز قشنگ کوچکم را جلویم باز کردم و شروع به نماز کردم .
نماز امام جواد ع با هفتاد قل هوالله را به توصیه عزیزی شروع کردم در این مدت از پهلو سایه چند نفری را دیدم که کنارم نشستند و دو رکعت نمازی خواندند و رفتند .اواخر نماز، دستهای گندمگون و حنا بسته زنی که بعد از نمازش نشسته بود و با تومانینه ذکر میگفت توجه من را جلب کرده بود .
با سلام آخر نماز سرم را به راست که چرخاندم چشم در چشم او شدم انگار اوهم حواسش به من بود .سلام کردم و او گرم و زیبا با زبان عربی سلامم را کاملتر جواب داد .در حالی که انگار دلش پر از ذوق و شوق زیارت شده بود با همان زبان عربی اش به من فهماند که چقدر خوشحال است که به زیارت امام هشتم ع آمده و ما ایرانی ها چقدر خوشبختیم که اینجا راحت می آییم .بعد با نگاهی ملتمسانه از من خواهش کرد که هربار به حرم می آیم از جانب او هم سلام بدهم و
قبل از اینکه من کلامی بگویم خودش
گقت من هم ساکن کربلا هستم ،در عوض هربار به زیارت سیدالشهدای عزیزم بروم یادت میکنم .ذوق زده شدم و گفتم عالیست چه معامله قشنگی ...
دلم از مشهد پر کشید به کربلا ،پرده نازک اشک تصویر زن را در چشمم مات کرد ،لحظاتی سکوت کردیم من چشمان او را واضح نمیدیدیم ، شاید اوهم اشکی شده بود .با همان دست های حنا بسته دستم را گرفت و گفت: راستی اسمت چیست ....
گفتم: مریم هستم...
با تعجب نگاهم کرد و تکرار کرد ...مریم ....مریم ....
انگار دنبال ادامه اسمم یا فامیلی بود ...
فوری پرسید: پسر داری ....
اسم پسر اولت چیست ....
گفتم محمدجواد
لبخندی کاشفانه زد و گفت :مریم ام جواد !
و چند بار تکرار کرد
چقدر شیرین بود این نحوه صدا زدنم ...
دیگر پرده اشک به جریان ظریف و باریکی در کناره های صورتم تبدیل شده بود ...
مریم ام جواد....
زن نگاهی به ساعت بزرگ روی دیوار رواق کرد ...با عجله بلند شد انگار دیرش شده بود
به احترامش بلند شدم رویش را بوسیدم و محکم بغلش کردم او هدیه زیبایی به من داده بود یک اسم قشنگ
یک قول زیبا
و یک معامله پرسود ....
"ام جواد" اسم قشنگی بود که انگار من را به نحوی به عزیز دل امام رضا ع متصل میکرد ...
سالها از این ماجرا میگذرد
اسم آن زن را فراموش کردم
اما هربار مشهده بروم به امام رضاع سلامش را میرسانم
مطمئنم امام میدانند منظورم کیست ...
#یا_جواد_الایمه_ع
#ام_جواد
#انتظاری_به_سبک_مادرانه
#ماح
https://ble.ir/mehmother
https://eitaa.com/mehmother