eitaa logo
انتظاری مادرانه
19 دنبال‌کننده
22 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مادرانه منتظر روزگار خوشبختی بعد از ظهورم.همان قدر که برای چهار پسرم. راستی مادرها وقتی منتظرند، نمی توانند بنشینند... #ماح @meh2442
مشاهده در ایتا
دانلود
از بعد زمان، ایستاده ام در ورودی ماه مبارک رمضان.... یاد خطبه رسول خدا (ص) در جمعه آخر ماه شعبان می افتم هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللهِ..... دعوتیم به مهمانی خدا... مثل خیلی مهمانی ها از سر ذوق و ظرافت های زنانه ام ، به این فکر میکنم که در این مهمانی چطور باشم.....چه بگویم.... اصلا چه بپوشم؟! زیباترین و دوست داشتنی ترین طرح را در ذهنم متصور میشوم.... یاد دختر رسول خدا (ص) می افتم..... کاش میشد برای این مهمانی لباسی شبیه او بپوشم کمی مثل او شوم اما.... فاصله ام زییییاد است... و وجودم خیلی ناچیز .... توی همین فکرها، با پای دلم... میروم می‌نشینم در صف نماز جمعه مدینه...... جمعه آخر ماه شعبان است رسول خدا (ص) دارند خطبه شعبانیه می خوانند....و ماه مبارک رمضان را توصیف می‌کنند.... . أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللهِ بِالْبَرَكَةِ وَالرَّحْمَة وَالْمَغْفِرَةِ..... رحمت و مغفرت! من که خیلی محتاج تطهیر وجودم در چشمه رحمت الهی ام، و چاره ای ندارم که بروم در پس پرده مغفرت خدا پناه بگیرم.... برای پوشیدن چیزی شبیه آن لباس مطهر... چه خوب است این ماه رحمت و مغفرت را باخودش می آورد.... بارقه امیدی در دلم روشن می‌شود .... خطبه ادامه دارد... مردم آرام نفس می‌کشند... تا صدای رسول خدا (ص) بهتر به همه برسد... أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ، وَنَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ.... نفس کشیدن و خوابم! اگر ذکر و عبادت باشد عالیست.... آنهم برای مادری مثل من، محتاج خواب و خسته... یادم هست در روایتی خوانده ام که تسبیح حضرت زهرا س مصداق ذکر کثیر است.... ذکرهایم که تند و تند و کم خاصیتند ، اما نفس را مطمئنم زیاد میکشم! اگر اینهم تسبیح باشد عالیست.... خطبه شوق انگیز است... باز ادامه می دهند .... وَعَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ، وَدُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ.... با خودم فکر میکنم راستگو تر از رسول خدا (ص) که نداریم... خودشان دارند می‌گویند اعمالمان مقبول است در این ماه و دعایمان مستجاب.... فکرش هم آدم را به وجد می آورد... و طمع رسیدن به آرزوهای بزرگ را در دلم می نشاند آخر هرجور حساب میکنم من که لیاقت ندارم اما این ماه، ماه عجیبی است..... شاید از این زمان بتوانم بعنوان شتاب‌دهنده ای استفاده کنم که وجودم را لحظاتی به آن الگوی دوست داشتنی ام نزدیک کنم.... از ته قلبم.... آرزو میکنم، امسال لباسی شبیه لباس دختر رسول خدا (ص) را در این مهمانی بزرگ بپوشم.... باید با خودم خلوت کنم... اوصاف او را یکبار دیگر برای خودم در لیستی بنویسم فرصت عالی ای در پیش رو دارم کمی فقط کمی! شبیه تر.... همین می‌تواند ره توشه یک سال آینده من از این مهمانی بزرگ باشد.... باید لیستی بنویسم از شیوه او در... مادری... همسری..... عبادت..... رفتار اجتماعی..... دختری..... و..... خطبه هنوز ادامه دارد..... سر من پر از شوق شده مثل دخترکی که چادر گل گلی سر می‌کند و کفش‌های تق تقی مادرش را میپوشد و خیال می‌کند شبیه مادرش شده.....حتی خیالش هم شیرین است.... https://ble.ir/mehmother https://eitaa.com/mehmother
دلم میخواست این روزها منهم دست بچه هایم یک کاسه شیر میدادم باهم میرفتیم پشت در خانه مولایم علی ع در صف می ایستادیم .... آخر طبیب گفته شیر برای ایشان خوب است... بلکه سم را بشوید و ببرد.... اما نه...... این صف فایده ای ندارد...... فقط دلخوش کُنَک است..... زخم.... عمیق... تر از اینهاست..... باید قبل از آن کاری میکردم.... مثلا آن شب با بچه ها میرفتیم مسجد، مسجد را شلوغ میکردیم، بچه های کوچک موقعی که ما در سجده بودیم می‌دیدند و فریاد می‌زدند..... آن ملعون نتواند کارش را بکند.... چه میدانم..... یک جوری.... یک کاری میکردیم..... اما..... نه آنهم فایده نداشت.... مسجد که خالی نبوده.... آدم ها بودند..... اما..... اما مشکل از جامعه بوده.... علی ع را خووووب نمی‌شناختند.... خیلی ها تحت تاثیر بنگاه دروغ پراکنی معاویه حتی باور نداشتند علی ع سر نماز شهید شده و نماز می‌خوانده..... شاید بهتر بود قبل تر.... با زنان شهر، یک شبکه رسانه ای فعال درست میکردیم و از فضایل مولا مرتب می‌گفتیم.... برای بچه های کوچکمان لالایی اش را می‌خواندیم و برای بزرگترها قصه اش را می‌گفتیم..... بعد هم دورهم از فضایل او مقاله و شب نامه می‌نوشتیم و منتشر میکردیم..... بلکه جامعه علی ع شناس تر شود...... . بعد با گروهی از مادرها میرفتیم خدمت مولا و از ایشان در مورد کارگزاران مورد نیازشان برای امر حکومت می‌پرسیدم.... لیستی می نوشتیم برای تربیت صحیح فرزندانمان که در آینده، به درد حکومت مولا بخورند.... شاید یک چیزی شبیه همون ویژگی هایی که در بیانیه گام دوم برای جوانان سی سال آینده، رهبرم نوشتند.... بعد بر اساس همان لیست شروع میکردم بچه هایمان را تربیت میکردیم اصلا شاید اگر مولایمان کارگزاران قوی و جامعه آگاه و با بصیرت داشتند.... کار به این صف و کاسه شیر نمی‌رسید....... . آن روزها که که نبودیم اما..... هیچ دور از ذهن نیست.... روزهای حکومت فرزند مولا را ببینیم..... مثلا برای بیست، سی سال آینده..... کارگزارانی تربیت کنیم.... ما زن ها.... نباید بگذاریم دوباره کار به صف و کاسه شیر برسد.... باید از این روزها فکرش را بکنیم..... باید آستین همت را بالا بزنیم باید از قبل تدبیر کنیم ... از همین کنج خانه هایمان می‌توانیم دنیا را متحول کنیم...... ما مادرانه و فعال.... منتظریم.... https://ble.ir/mehmother https://eitaa.com/mehmother
روز قدس امسال با دسته گلهای پر پر در تابوتی از نور و مقاومت..... با بغضی در گلو..... و دلهایی سرشار از امید به تعجیل در فرج خواهیم آمد..... ما این روزها با اشک وضو گرفته ایم..... با مهری از تربت سیدالشهدا ع در قلب هایمان..... آماده نماز در قدسیم.....
سالهاست خوراکی خارجی نمی‌خورم.... برای بچه هایم که هرگز نخریدم.... هرچند، مادرانه.... بهترین های عالم را برای‌شان میخواهم... حتی اگر هدیه بوده هم نخوردیم.... نه که ندانم خوشمزه هستند..... نه.... مطمئنم خوشمزه اند.... یعنی قبلا که بوده اند... چه کسی است که نداند نوتلا ، کیندر و توبلرون واقعا خوشمزه اند! اما..... دلم نمی خواست هیچ وقت به اندازه لذت بردن از طعم یک شکلات هم.... وابسته خارجی ها شوم.... روح ما باید آزاده بماند.... امروز اگر از طعم شکلاتشان خوشم بیاید.... فردا از بوی عطرشان،پس فردا عاشق نرمی لباسهایشان می شوم.... و چندی بعد حس رفاه و راحتی ماشین هایشان، روحم را قلقلک می‌دهد..... بعدتر اگر یک روزی بگویند همین ها فلان ظلم را در جایی از دنیا کردند.... اولش ناراحت میشوم و لب میگزم..... بعد می‌گویند خوب بلندشو اعتراض کن ،فریاد بزن... نه اصلا یک چَک در صورتشان بزن.... یک دفعه مزه آن شکلات می آید در دهانم و می‌گویم نه اگر الان زیادی شلوغش کنم ممکن است باما قهر کنند!.... اصلا فکر کن در حد عطر و شکلات و لباس دیگر قدرت بیخیال شدن داشته باشم و آنقدرها هم داغون نباشم.... اما امکانات و رفاه و تکنولوژی شان چه! اپل آیدی ام چه می‌شود... اگر فردا پاسپورتم خدشه دار شود یا برندهای مهمشان تحریمم کنند.... همین مزایای دنیای بی ارزش بخواهد دلبسته ام کند نگذارند بلند شوم و سیلی ام را محکم بزنم چه....... خوب که فکر میکنم آزادگی را بیشتر از طعم شکلاتهایشان دوست دارم.... شکلات ها ارزشی ندارند.... اما دلبستگی ها همینقدر ریز ریز ایجاد می‌شود.... اصلا خود آدم نمی فهمد کِی اینقدر وابسته شد! شاید برای این است که خداوند در قرآن می‌گوید وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا  به كسانى كه ستم كرده‏ اند متمايل مشويد (113 هود) باید مواظب خودم و بچه هایم باشم هیچ جوری حتی ته ذهنمان آزادگی و دفاع از مظلوم را با دنیا و رفاه خودمان معامله نکنیم... بعد برای توجیه دل خودمان بنشینیم و بگوییم اصلا تقصیر خودشان بوده چرا چوب در لانه زنبور کردند.... یا مثلا چرا غزه بدون امکانات، طوفان الاقصی را شروع کرده.... حتی خودمان هم سر خودمان را کلاه بگذاریم و هفتاد سال تجاوز دشمن را نبینیم.... مگر دنیا و زندگی آن چقدر ارزش دارد.... خود خداوند در قرآن گفته در قیامت که بپرسیم چقدر در دنیا زندگی کردید می گویند لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ یک روز یا نیمی از روز! (113 مؤمنون) واقعا چه ارزشی دارد این نیمه روز! آزادگی شیرین ترین، خوش بو ترین و زیباترین حس انسانیست روز عاشورا امام حسین ع به دشمنان فرمودند : وَيلَكُم إنْ لمْ يَكنْ لَكُم دِينٌ فَكُونُوا أحرارا في الدُّنيا  واى بر شما! اگر دين نداريد ، در دنيا آزاده باشيد..... ما هم با همین جزئیات ریز زندگی تمرین میکنیم که امام زمانمان و دفاع از مظلوم را به گندم ری نفروشیم.... https://ble.ir/mehmother https://eitaa.com/mehmother
روز میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها در پیش است..... روزی که چندسالی هست حسابی صورتی شده و رنگ و بوی دخترانه گرفته است ..... از جهت حس و حال دخترها، قشنگ است اما در این بین حس می کنم شخصیت والای ایشان خلاصه شده در دختر بودنشان! . قطعا دختر، خواهر و عمه امام بودن امتیازی زیباست.... اما آنچه این بانوی نورانی را عظمت بخشیده و حرمشان را حرم اهل بیت کرده، حتما ابعاد وجودی دیگری راهم در بر می گیرد .... فکرش را بکنید.... دختری که به خاطر دیدار برادر عزیز خود، سختی و مشقت سفر در آن زمان، آن هم با اسب و استر را به دوش بکشد با طی بیش از هزار کیلومتر راه از مدینه راهی طوس شود..... دختری حدودا 28 ساله! به عشق دیدار ولی خود و حمایت از ولایت امام در غربت، شهر به شهر... قریه به قریه...رفتند و چهره به چهره با مردم ارتباط گرفتند.....شاید در راه از امام در غربت و ظلم عباسیان هم گفتند و یک رسالت زینب (س) گونه را به دوش کشیدند.... اقوال مختلف است اما می‌گویند روشنگری این حرکت چنان بود که در نهایت در ساوه تلاش کردند ایشان را از حرکت بازدارند..... درست نمی‌دانیم از مسمومیت تا درگیری فیزیکی..... هر چه بوده خواستند، مانع این آفتاب روشنگر شوند.... چنانچه از مسیر ساوه تا قم چندین امام زاده از همراهان ایشان به شهادت رسیده و مدفون شدند وجود مبارک این دخترِ بیمار به قم رسیده..... و بعد از مدتی همانجا به شهادت رسیدند..... روز میلاد این بانوی نورانی روز همه زنان و دخترانی است که مردانه تر از هزاران مرد روشنگری و تبیین می‌کنند و حامی ولایتند .... چقدر دوست داشتم ما هم همراه کاروان این بانوی نورانی می‌شدیم.... شهر به شهر می رفتیم... در جلسات زنانه شان می نشستیم با خانم ها چایی می‌خوردیم و حدیث کسایی می‌خواندیم... بعد ذکر مناقب اهل بیت علیهم السلام می کردیم و از رویای شیرین ظهور با هم حرف می زدیم و قند در دلمان آب می شد.... با هم نقش زنانه مان را دوره می کردیم بعد از ماچ و بغل های خواهرانه راهی شهر بعدی می‌شدیم..... بهتر که فکر می کنم کاروان تبیین زنانه حضرت معصومه سلام الله علیها به وسعت تاریخ در حرکت است.... مهم این است که ما زن ها چادر به سر کنیم و ولو یک شهر، یک روستا، یک جلسه یا یک دورهمی..... آن را همراهی کنیم.... چقدر دلم هوای زیارت حرم مطهرشان در قم را کرد. بروم... دست ادب به سینه بگذارم... در حالیکه فرزندانم کنارم ایستادند.... بگویم....  یَا فاطِمَهُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّهِ فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ https://ble.ir/mehmother https://eitaa.com/mehmother
روزهایی آخریست که در وجودم میزبان یک بنده معصوم خدا هستم...... دیشب خواب دیدم که از پنجره خانه سرم را بیرون کردم..... انتهای شمال شرقی نقشه ایران را می بینم و از همینجا سلام مي دهم به امام رضا (علیه السلام) جانمان..... انگار راهی بین من تا حرمشان نبود..... صبح زیارت نامه شان را خواندم..... ولی دلم همش در حرم است.... عصری پسر کلاس اولی ام آمد و گفت فردا جشن کوچک کلاسی برای امام رضا علیه السلام داریم.... معلم گفته اند خوراکی خانگی بیاورید.... مامان میدونم سختته..... ولی کیک بپزیم!؟ گفتم حتما..... خودش طفلی کلی کمک کرد.... با ذکر و توسل درحالیکه اخبار را دائم گوش میکردم و نگران بودیم .....کیک را درست کردیم نماز مغرب و عشا را خوانده بودم بوی کیک در خانه پیچیده بود.... مادرم زنگ زدند.... سریع بیا پایین با بچه ها.... پرچم حرم امام رضا جانمان دارد میایید خانه تان! دویدیم همگی باهم..... تا ما رسیدیم... ماشین خدام حامل پرچم هم رسید.... ما مات و مبهوت بودیم.... به خادم بزرگوار گفتم من دیشب خواب دیده بودم از خانه ام سلام دادم و رسیده..... باور نمیکردم😭 گفتند ما عجله داشتیم چندجا باید برویم سه بار آمدیم حرکت کنیم نشد مادرتان رسیدند گفتند شما پابه ماه فرزند پنجمید.....گفتیم خودمان بیاییم خدمتتان..... دست کردند در کیسه ای یک پنجاه تومانی هم دادند گفتند این هم اولین هدیه فرزندتان از جانب امام رضا جانمان...... و بسرعت سوار شدند و رفتند.... امشب...... عطر آن پرچم و مستی این زیارت خواب را از چشمم ربوده
فرزند اولم را به عشق جوادالائمه، محمدجواد نامگذاری کردیم...... فرزند دومم دقیقا روز میلاد جواد الائمه دنیا آمد.... وقتی متوجه وجود فرزند سومم در وجودم شدم دقیقا ایام شهادت جوادالائمه بود...... پسر چهارمم دقیقا دو روز بعد از میلاد جواد الائمه بدنیا آمد.... و حالا فرزند پنجمم در شب شهادت جوادالائمه پنج روزه شد..... این که قشنگترین روزهای زندگی ام بوی جوادالائمه علیه الاسلام را می‌دهد، دلم را پر از عشق و محبت به امامی می‌کند.... که بدون هیچ استحقاقی.... میهمان سفره جود و کرمشان شدیم..... پرسیدند: فرق کریم با جواد در چیست؟ فرمودند: «از شخص "کریم" همینکه درخواست کنید به شما عنایت می‌کند ولی شخص "جواد"، خود به دنبال سائل می‌گردد تا به او عطا کند»...... https://ble.ir/mehmother https://eitaa.com/mehmother
گروه ایرنا زندگی؛ روایت مادرانه - مریم ابن الدین: می‌گویند میهن مثل مادر است. اکنون با مادری کردن هایم بیشتر حال میهن را درک میکنم. شاید چون تعداد بچه هایم بیشتر شده یا اینکه مادری حدود چهل ساله شدم. همسن انقلابمان. این روزها وقتی به نوجوانم نگاه میکنم به میهن فکر میکنم و نگران آینده نزدیک او هستم. برای او نیاز به تحصیلات عالی، شغل و زندگی آینده به چشمم ملموس ترشده است.   بزودی او  از دامن مادر به جامعه  خواهد پیوست جاییکه که خودم در ساختنش شریک بودم .برای تربیت موثر نوجوانم. این روزها با او مناظره میبینم و  گفتگو میکنم. باید به فرزندم بیاموزم که خوب بشنود، فکر کند، تحقیق کند و تصمیم بگیرد. شیوه تصمیم گیری برای سرنوشت را باید از رفتار سیاسی امروز من بیاموزد. او باید یاد بگیرند که فعالانه در میدان اجتماع  باشد و از حق شهروندی خودش در میهن به نحو مطلوب استفاده کند.  این روزها حال میهن را بیشتر درک میکنم وقتی به کودکم نگاه میکنم. من با کودکم رشد می کنم و تکامل پیدا می کنم باید این تغیرات و تکامل خودم را به جامعه ای که کودکم در آینده در آن خواهد زیست منتقل کنم.نمی شود کنار بنشینم و فقط نظاره گر باشم.دست اورا میگیریم به بهانه پارک رفتن، به میان مادرهای دیگر می روم و با آنها دوستانه گفتگو میکنم. از دغدغه هایمان میگوییم. در مورد  مشکلات موجود همدردی می کنم، کودکم را تاب می دهم  و همدلانه راه برون رفت از این شرایط را بررسی می‌کنیم. به مادرهای نا امید از تاثیر رای هایشان می‌گویم که چقدر همین رای های ساده ما برای حل مشکلات موثرند. رئیس جمهوری که با پشتوانه رای مردمی بالا انتخاب شود چقدر مقتدرانه تر می‌توانند کار کند. چه داخل و چه در خارج کشور... به آنها می‌گویم لازم است که امروز برای  ساختن گام به گام آینده  کودکمان  شریک شویم و باهم  تاب ها  را هل می دهیم و  امیدوارتر می‌شویم به آینده.   این روزها حال میهن را بیشتر درک می کنم وقتی نوزادم را در آغوش می گیریم.او متعلق به سال های بعد و شاید آینده دورتر میهنم است. برای سالهای جوانی او هم باید از امروز در میدان باشم. باید ایران قوی و رشد یافته، سهم او از آینده میهن باشد. اگر آمار مشارکت امروز در انتخابات کم باشد خیلی از دشمنان به دخالت در امور کشور طمع خواهند کرد  و جمهوریت میهن مان در دنیا زیر سوال می‌رود.حکومتی با پشتوانه قوی مردمی، استقلال و امنیت ارزشمندی دارد که زمینه ساز رشد و تعالی اش می‌شود. ما مادرها این روزها دغدغه داریم. برای آینده فرزندانمان باید ایرانی را بسازیم که بستر رشد و بالندگی ثمره زندگیمان باشد. ما فرزندانمان را با عشق بزرگ میکنم و به هرکس و هرجایی که در آینده او موثر است دل بسته و متعهدیم. میهن برای فرزندانمان همانطور که روزی گهواره و زمین بازی و دبستان و دبیرستان بوده، روزی هم عرصه زندگی خواهد بود و ما مادرها مسئولانه برای فردای این میهن در میدانیم هم خودمان در انتخابات مسئولانه شرکت میکنیم هم جامعه را دعوت به مشارکت همدلانه میکنیم . تک تک رای های ما برای ساختن آینده مثل آجرهای یک دیوار بلند موثر است خالی ماندن جای هر آجر از قدرت و استحکام دیوار میکاهد.تاریخ نشان داده مادرها همیشه موثرند ما مادرها این روزها حال میهن را بیشتر درک می کنیم... سبک زندگی مهارت‌ و آموزش https://life.irna.ir/news/85519515/نگران-میهنم-چون-میهن-مثل-مادر-است https://ble.ir/mehmother https://eitaa.com/mehmother