eitaa logo
«مهرنیک»
26 دنبال‌کننده
135 عکس
87 ویدیو
0 فایل
🍃نشر مهرورزی و نیکی🍃 جای برای به اشتراک گذاشتن کارِ خوب و حالِ خوب😌🤝🏻 #حال_خوب_کن_باش❤️🩹
مشاهده در ایتا
دانلود
23.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قصه‌ی یه خونه‌ست، که مهربونی صاحبانش زندگی چندتا خانواده رو تغییر داده...🏡❤️ 🌿 🆔@mehrneek | ما رو دنبال کنید
ای شقایق های آتش گرفته، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد ◾️ایران تسلیت @mehrneek
مهربان باش! خدا مهربانی را..... در صندوق مهرش برات ذخیره میکنه🍃🌻 ! @mehrneek
به قدری فقیر بود که اغلب اوقات لباس او از زیادی وصله به رنگ های مختلف خودنمایی می کرد و فقر خود را پنهان می کرد. روزی پول کمی به دستش رسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید، در مسیر بازگشت چشمش به سگ بی رمق و لاغر مُردنی افتاد که در حال شیر دادن به بچه هایش بود. با دیدن وضعیت سگ به خودش تَشری زد که اگر از روی جوانمردی بخواهی نگاه کنی، این سگ محتاج تر از توست. بی درنگ جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت. خودش می گوید وقتی که جگر را برای سگ انداختم دیدم که سر به آسمان بلند کرد و صدائی از خودش درآورد، من فهمیدم که درحق من دعا می کند. بعد از مدتی، مبلغ پولی به دستم رسید، فرستنده پول پیغام داده بود که پول را به تاجری بده تا با آن تجارت کند و سود تجارت را خرج کن. همین کار را کردم، بعد از مدتی به قدری وضع مالی من خوب شد که از سود تجارتی آن پول، هزار مغازه، و کاروانسرا و یک روستا به نام گروند به طور دربست خریدم، از اجاره کشاورز آن نزدیک صد نفر در خانه من نان می خوردند، تمام این ثروت بر اثر ترحمی بود که من به آن سگ گرسنه کردم. روایتی از زندگی آیت الله شفتی 🔻متن کامل را از اینجا بخوانید: 🔗B2n.ir/p31136 ! @mehrneek
🦋ای مهربان! پروانه‌های مهربانی را در آسمان قلب‌هایمان پرواز بده تا غمخوار و یاری‌گری دلسوز باشیم ! 🆔️@mehrneek
💫هرازگاهی زلال دلمون رو، بی بهانه به دعا برای کسی که خبر نداره به ریسمان آسمان پیوند بزنیم و براش یه دعای خیر کنیم. مهربوونی مرز نمیشناسه بخصوص غروب های جمعه @mehrneek
🌻 | رستورانی در شهرری تهران با توجه به شرایط اقتصادی کباب برای خانم های باردار 👈 رایگان است 🌟 شما هم روای مهر باشید و قصه مهربوونی و خوبی آدم های اطرافتون رو با ما به اشتراک بزارید @mehrneek 🌟حلقه‌های مهر رو به هم وصل کن و یه حلقه از زنجیره مهرباش! "حال خوب کن باش!" 👈ما رو در کانال بله، ایتا، روبیکا، تلگرام و صفحه اینستاگرام دنبال کنید 🆔️@mehrneek
🌻هر کس با هر توانی که داره می تونه گره گشا باشه. کافیه سرانگشتان گره گشایی داشته بشه. 💫این راننده یه حلقه ای از‌ زنجیره مهربوونیه. @mehrneek
| پسری به سفر دوری رفته بود و مادرش از او بی‌خبری بود. مادر هر روز یک نان می‌پخت و پشت پنجره می‌گذاشت تا گرسنه‌ای که از آنجا می‌گذشت نان را بر دارد. هر روز مردی گوژپشت نان را بر می‌داشت و به جای آنکه از او تشکر کند می‌گفت: "کار پلیدی که بکنید با شما می‌ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می‌گردد". یک روز که زن کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود. نان او را زهر آلود کرد و آن را پشت پنجره گذاشت، اما پشیمان شد‌ و نان دیگری برایش پخت. مرد آمد و نان را برداشت و حرف‌های خود را تکرار کرد. آن شب در خانه پیرزن به صدا در آمد. وقتی که در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباس‌هایی پاره، گرسنه، تشنه و خسته پشت در ایستاده بود. در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت: مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی اینجا از فرط گرسنگی و ضعف به حالت مرگ افتادم. ناگهان گوژپشتی را دیدم که به سراغم آمد. یک نان به من داد و گفت: این تنها چیزی است که من هر روز میخورم امروز آن را به تو می‌دهم. وقتی که مادر این ماجرا را شنید معنای سخنان روزانه گوژپشت را فهمید. @mehrneek
🌻 | یه سمینار دعوت شدم، ۵۰۰ نفر بودیم به هر کدوممون یک بادکنک دادند که اسمون رو روش بنویسیم و توی اتاق بندازیم. بعد ازمون خواستن طی ۵دقیقه، بادکنکمون رو پیدا کنیم، هرج و مرجی شد و همدیگه رو له میکردیم، اما با تایم اضافه هم نتونستیم پیداش کنه. اینبار سخنران خواست هر کس بادکنکی بردارد به صاحبش بدهد که کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خودشون رسیدند. ننیجه این‌بود که‌ما دیوانه وار در جستجوی سعادت خود به این‌ سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است است و قانون زندگی قانون داد و ستد است. 🍃مهربوونی کردن و با چاشنی خلاقیت جذاب کن و حال خوب کن باش! @mehrneek
🌻آنان که به زندگی دیگران نور می‌بخشند روزی خورشید خواهند شد حال خوب کن باش!    @mehrneek
🌻 : یکشنبه 6خرداد 1403- تهران خط تاکسی آزادی به... دل آسمون گرفته بود، از مترو که اومدم بیرون به سرعت تاخت یک عده اسب خودم رو به یه تاکسی رسوندم و پریدم تو تاکسی، کنار دستم یک پسر جوونی نشسته بود، شلوار مشکی جین با پاره پاره هایی از ریش ریش نخ ها، طوری لم داده بود که انکار روی مبل راحتی توی خونشون بود. یهووی دل آسمون ترکید و با ترکیدن اون زنگ تلفن های مداوم پسر هم شروع شد. سلام خواهر فدات بشم... نه قربونت برم... مواظب به خودت باش... بابا جون قربونت برم سفارش چوبا ..اینجوری شد...دارم میام خونه فدات بشم... بعد از درنگی چند ثانیه ای تماس با نامزد: سلام عزیزم چطوری؟ فدات بشم... نه قربونت برم...دارم میرم خونه گفتم یه حالی ازت بپرسم...امروز چطور بود؟.... اگه شام خونتون رو دوس نداری برات همین الان یک غذا سفارش بدم...تعارف نکن... مطمئن باشم تعارف نمیکنی... بازم اگه دیدی باب میلت نیست بهم خبر بده... نه فدات بشم مواظب با خودت باش... محو این همه مهربوونی توی رفتار و کلماتش شده بود، دلم میخواست صدای این همه مهربوونی رو ضبط کنم و برای همه بفرستم. جادوی مهربوونی توی کلماتش اینقدر جذاب بود که هیچ کس به صدای بلندش اعتراض نمی کرد. خیلی هامون مهربوونی رو بلدیم اما بعضی هامون هنرمندند و با جادوی کلمات به مهروبونیش چاشنی دیگه ای می دهند.    @mehrneek