بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
شعری زیبا در رثای خامس آل عبا
صلوات الله و سلامه علیه و علیهم
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﯽ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﭘﯿﺮ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﻣﻘﺘﻞ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﺪ ﻫﻤﻪ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺭﻭﺿﻪ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺟﺎﯼ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮد
ﺍﺯ ﺧﻂ ﺑﻪ ﺧﻂّ ﻣﻘﺘﻞ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ
ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺯ ﺍﺳﯿﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﭼﺸﻢ ﺣﺮﺍﻣﯽ ﺑﻪ ﺧﯿﻤﻪ ﻫﺎﺳﺖ
ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﺑﺮ ﺳﺮ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﻮﺵ ﻋﺒﺎ ﺭﺍ ﻭ ﺻﯿﺤﻪ ﺯﺩ
ﺍﺯ ﺭﻭﺿﮥ ﺭﺑﻮﺩﻥ ﻣﻌﺠﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﺭﻭﺿﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺩﺷﺖ ﺑﺮﺩ
ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎً ﺍﺭﺑﺎ ی ﺗﻦ ﺍﮐﺒﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ
ﺍﺯ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﻣﺸﮏ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮔﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﮐﺮﺩ
ﺍﺯ ﻻﯼ ﻻﯼِ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺻﻐﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﺗﯿﺮ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﯼ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
ﻫﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﮑﺮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﻏﺶ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻧﻔﺴﺶ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺭﻓﺖ
ﻣﺪّﺍﺣﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻩ ﻣﻨﺒﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﺍﯼ ﺗﺸﻨﻪ ﻟﺐ ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﺑﯽ ﮐﻔﻦ ﺣﺴﯿﻦ
ﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺿﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﮐﻮﭼﻪ کنید ﺑﺎﺯ ﮐﻪ ﺯﻫﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻣﺪﺍﺡ ﺑﯽ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺣﺮﻡ ﺭﺍ ﺧﺒﺮ ﮐﻨﯿﺪ
ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺁﻭﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ
ﺷﺎﻋﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – حسن لطفی
به حرم تا که تو را از سفرت آورند
پدر پیر تو را پشت سرت آوردند
چقدر در سر راهم پر خونین دیدم
چه بلایی به سر بال و پرت آوردند
چنگها جوشن و خوود و سپرت را بردند
در عوض هرچه که میشد به سرت آوردند
نیزههایی که هنوز از نوکشان میریزد
لخته خونهای گلویت خبرت آوردند
پشت تو تا به حرم پیش رخ نامحرم
شانههای خم زینب، پدرت آوردند
تا در آغوش کشم جسم تو را بار دگر
تکه تکه تنی از دور و برت آوردند
آخرین عضو تو وقتی به حرم آید شکر
مادرت نیست بگویم پسرت آوردند
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی صالحی
حتماً ز. سینه قلب پدر کنده میشود
وقتی که بر زمین پسر افکنده میشود
افتد اگر خراش به یک ناخن پسر
پا تا سر پدر ز. غم آکنده میشود
ای وای از دل پدری که مقابلش
گلبرگهای دسته گلش کنده میشود
بابا اگر که داغ جوان دید،ای خدا
تسلیتش کجای جهان خنده میشود؟
این یوسفِ که بود که اینبار واقعاً
دارد شکار گلهی درنده میشود
ارباب! این مگر که علی اکبر تو نیست
دارد شبیه بسمل پرکنده میشود
دیده ببند تا که نبینی تنش چه طور
پامال تیغ و نیزهی برنده میشود
خون را گرفتی از گلویش تا نفس کشد.
اما مگر عزیز دلت زنده میشود
گریه نکن اگر نشد آبش دهی حسین
ورنه امیر علقمه شرمنده میشود
زینب ز خیمه آمده تا یاری ات کند
دستش نزن حسین…پراکنده میشود
***********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علیرضا لک
در خداحافظی اش سیل، حرم را میبرد
راه میرفت و همه چشم ترم را میبرد
نفسش ارثیهی فاطمه، امّا چه کنم
دست غم نور چراغ سحرم را میبرد
سنگها در تپش آمدنش بی صبرند
زیر باران همهی بال و پرم را میبرد
یک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمش
ماه پیشانی آن تاج سرم را میبرد
سر آن نیزه که از پهلوی او بیرون زد
تا دل کینهی لشگر پسرم را میبرد
تا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیری
قطعهای از قطعات جگرم را میبرد
چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا
باد میآمد و عطر ثمرم را میبرد
*********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – شاعرناشناس
گاهی همه به دور پسر جمع میشوند
گاهی همه به دور پدر جمع میشوند
اینها که دست و پای علی را گرفتهاند
هشتاد و چار فاطمه سرجمع میشوند
وقتی میان خیمه نشسته، نشستهاند
وقتی که میرود، دم در جمع میشوند
دارند این طرف چهقدر میشوند کم
دارند آن طرف چهقدر جمع میشوند
گیسوی خیمهها همه آشفته میشود
دور و برش که چند نفر جمع میشوند
وای از علی عقابش اگر اشتباه رفت
وای از حسین دورش اگر جمع میشوند
یکطور میزنند علی را که بعد از آن
شمشیرهای تیز دگر جمع میشوند
خیلی تلاش میکند آقا چه فایده
این تکه تکه هاش مگر جمع میشوند
یک عدهای به دور پسر گریه میکنند
یک عدهای به دور پدر جمع میشوند
***********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان
انگار بنا نیست سری داشته باشی
سر داشته باشی، جگری داشته باشی
انگار بنا نیست که از میوهی باغت
اندازه کافی ثمری داشته باشی
انگار بنا نیست کهای پیر محاسن
این آخر عمری پسری داشته باشی
ای باد به زلف علیِّ اکبر ِ. لیلا
مدیون حسینی نظری داشته باشی
میمیرم اگر بیش از این ناز بریزی
بگذار که چندی پدری داشته باشی
تو از همهی آینهها پیش ترینی
تکثیر شدی بیشتری داشته باشی
رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است
از من تو نباید خبری داشته باشی؟
بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم
شاید بدن مختصری داشته باشی
چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت
تا پیکر پاشیده تری داشته باشی
با نیم عبا بردن این جسم بعید است
باید که عبای دگری داشته باشی
*********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – مصطفی متولی
تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده
داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده
دارد به عرش میرسد اشراق سینه ات
آهای نبی، زمان عروجت مگر شده؟
وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست
زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده
داری مرا کنار خوت میکُشی پسر
حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده
برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن
با نیشخند حرملهی دربدر شده
اینها برای هرچه علی نقشه داشتند
نامت اسیر بغض هزاران نفر شده
گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن
هرکس که داشت کینهی زهرا خبر شده
تنها تو را نمیشود از خاک جمع کرد
از سنگ ریزهها بدنت ریزتر شده
وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی
معلوم شد چقدر تنت مختصر شده
***********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – حسین رستمی
جاری عبور کردی و نم نم شدی علی
از خاک میخروشی و زمزم شدی علی
چه مادرانه دور تو میگشت خواهرم
با دستهای عمه مُعَمَم شدی علی
بعدش دوباره مثل همان سالهای قبل
آیینهی رسول مُکَرَم شدی علی
پیغمبرانه رفتی و زیر نزول تیغ
مثل شروع سورهی مریم شدی علی
تا از میان معرکه پید
ا کنم تو را
گیسو به باد دادی و پرچم شدی علی
معراج ذوالفقاری و پهلو شکافدار
زهرا، نبی، علی؛ همه با هم شدی علی
زخمی، شکسته، خورد شده، ذره ذره، ریز ریز
یکجا تمام آنچه که گفتم شدی علی
من از تنت هر آنچه که شد جمع کرده ام
ای وای بر دلم! چقدر کم شدی علی
********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – وحید قاسمی
پا بر زمین نکش، جگرم تیر میکشد
ای نور دیده، پلک ترم تیر میکشد
گفتم عصای پیری من میشوی، نشد
یاری رسان مرا، کمرم تیر میکشد
ای میوهی دلم چقدر آه میکشی!
این سینه از غمت پسرم، تیر میکشد
با خود نگفتی آخر از این دست وپا زدن
قلب شکستهی پدرم تیر میکشد؟!
پهلوی تو چه زود مرا تا مدینه برد
زخمی کبود در نظرم تیر میکشد
من خیزران نخورده لبم درد میکند
از بس دهان نوحه گرم تیر میکشد
ای پارهی تنم چقدر پاره پارهای
با دیدنت علی جگرم تیر میکشد
**********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی صالحی
برسان زود جوانان حرم را عباس
که بیارند به خیمه پسرم را عباس
دسترنج ِ. همهی عمر مرا باد تکاند
جمع کن روی عبایم ثمرم را عباس
به زمین میزندم…، داغ جوان سنگین است
پس بگیر از دو طرف زیر پرم را عباس
زخم تیری که قرار است نصیب تو شود
کاش میدوخت به هم چشم ترم را عباس….
…. تا نمیدیدم از این سوی به آن سوی زمین
پخش کردند تمام جگرم را عباس
زانویم تا شده، اما به تو پشتم گرم است
نشکند کاش بلایی کمرم را عباس
اکبرم رفت تو هم گر بروی از دستم
پس به کی بسپرم این اهل حرم را عباس
بعد آن دیر نباشد که ببیند زینب
پنجهای چنگ زده موی سرم را عباس
**********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – احسان محسنی فر
بیا و بال و پر بستۀ مرا واکن
بیا و پر زدنم را کمی تماشا کن
بیا و راهی جبهه نما مرا بابا
بیا و جیرۀ جنگی من مهیا کن
بیا بسیجی خود را به جبهه کن اعزام
بیا و اذن جهاد مرا تو امضا کن
نوشت نام قشنگی به روی سربندم
نظر ز. مهر و محبت به نام زهرا کن
کنار پیکر من، آمدی اگر بابا
به حال خویش نما رحمی و مدارا کن
میان لشگر دشمن، اگر رهم گم شد
میان حلقۀ خنجر مرا تو پیدا کن
ز. بین آن همه زخمی که بر تنم آید
برای بوسۀ خود ای پدر رهی وا کن
برای بردن جسمم به سوی دارالحرب
عبای هاشمی خویش را مهیا کن
*********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – علی اکبر لطیفیان
ای تجلّی صفات همهی برترها
چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای.
چون که مهر پدران نیست کم از مادرها
پسرم! میروی، امّا پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها
سر راهت پسرم تا در_ آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهرها
بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجرها
مادرت نیست اگر، مادر سقّا هم نیست
عمّه ات هست به جای همهی مادرها
حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشترها
زودتر از همه آماده شدی، یعنی که
آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها
آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها
آنچنان کند نگشته است لب خنجرها
چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکرها
آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علی اکبر من شد علی اکبرها
گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگرها
با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها
***********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – مطهره عباسیان
جوان نبود که بود و پسر نبود که بود
عزیز مادر و عشق پدر نبود که بود
عصای پیری آنها و میوهی دلشان
و باغ وصلتشان را ثمر نبود که بود
زمان ِ. آمدنش چشمهای دلواپس
به اشتیاق فراوان به در نبود که بود
و وقتی آمد و وقتی جوان و رعنا شد
به بخت، از همه آمادهتر نبود که بود.
ولی خیال عروسی به سر نداشت علی
حسین را نه! تنها نمیگذاشت علی
علی، علی، علی اکبر چه قدّ و بالایی
میان واقعه، چون شیر نر نبود که بود
شجاع بود… خودش یک تنه در آن صحرا
حریف معرکهی صد نفر نبود که بود
که در دلاوری اش، در رشادتش، در رزم
حماسه ساز وَ مرد خطر نبود که بود
و با همان قد رعنا و قامت برنا
حریم امن پدر را سپر نبود که بود.
ولی لبان عطشناک امان برید از او
حسین، دل که نه! آن لحظه جان برید از او
علی به روی زمین و حسین بر سر او
پدر ز. داغ پسر جان به سر نبود که بود
پدر نه پای گذشتن نه جان ماندن داشت
و مات چهرهی آن رهگذر نبود که بود
همان که عشق پدر بود و با تمام عطش
نگاه آن پدر از غصه،تر نبود که بود
گذشت، رفت پرید و چه روز سختی بود
پدر برای پسر خون جگر نبود که بود
کسی که داغ جوان دیده یار میخواهد
که داغدار جوان غمگسار میخواهد
کجاست مادر اکبر که یار او باشد…
پسر برای همه، چون گهر نبود که بود
پسر، عزیز، پسر، دیدنی، پسر، زیبا
و در میان همه جلوه گ
واژههای بر زبانم کمتر از حد تواند
برکهٔ شعرم به شوق نام تو دریا شده
**********
اشعارهشتم محرم – حضرت علی اکبر علیه السلام – سید محمد جوادی
برای آنکه بخیزد کمی تقلا کرد
نداشت فایده از نو به خاک و خون جا کرد
دو پلک زخمی خود را گشود با زحمت
غریب کرببلا را کمی تماشا کرد
پدر کنار تن او چو ابر میبارید
به اشک و زمزمه آقا عجیب غوغا کرد
گذاشت صورت خود را به صورت اکبر
دوباره مرگ خودش را زحق تمنا کرد
دل امام در عالم به یک نظاره شکست
ببین که زخم قدیمی چگونه سر وا کرد
به یاد پهلوی زخمی مادرش افتاد
همین که پهلوی خونین او تماشا کرد
کسی ز. خیمه رسید و به روی خود میزد
کسی که کار خودش را شبیه زهرا کرد
…بیا برادر پیرم به خیمه بر گردیم
امام مردهی خود را دوباره احیا کرد