باعبداللهِ مکتب اباعبدالله
نشستهایم و صبح تا شب جعبههای گیلاس را آماده میکنیم. حقیقتا کار سختیست. عبدالله که یک عمر کار کرده است هر یک ساعت یکبار ناله میزند که آی کمرم!
من هم که بدنم کار نکرده است بدتر از او...
عهد کردیم گیلاسهای خراب را دانه دانه جدا کنیم و فقط روی سبدها را تمیز نکنیم. کارمان چند برابر شده اما میگوییم حتما آنکسی که میخرد میگوید خدا پدرشان را بیامرزد!
یک وعده غذا (نان و پنیر یا نان و حلوا) میخورند و تا بعد از ظهر کار میکنند "تا قدری هزینهشان کمتر شود".
از ظهر مشغول تلفن زدن بود به همسرش که برو ۳۰ تا ران مرغ بگیر و موسی هم برنج میآورد و امشب روضه بگیرید.
ذهنم دچار تناقض شده بود!
قاعدتا باید زنگ میزد به همسرش که این ایام در خانه غذا نخورید و به هیاتها بروید "تا قدری هزینهمان کمتر شود" اما انگار دو دوتا چهارتای ما با حساب و کتاب این کریمان مکتب اباعبدالله یکی نیست.
خدایا ما را اباعبداللهِ عبداللهها محشور کن...
#اقتصاد_فرهنگی
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠 @h_abasifar