eitaa logo
منبرطلاب
18.6هزار دنبال‌کننده
302 عکس
87 ویدیو
112 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ✅منبر در فضای مجازی #ویژه_طلاب_و_مبلغین ✅اخبار استخدامی کانال شخصی است کانون تبلیغاتی پربازده منبر👈 @tabliqho ادمین👈 @tagahve
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام مبارزات فرهنگى امام باقر علیه السلام مناظرات گسترده علمی: 🔰از آنجا که عصر امام باقر علیه‏ السلام، روزگار برخورد اندیشه‏ هاى اسلامى و غیر اسلامى بود، مناظرات زیادى بین دانشمندان ادیان مختلف با امام از سوى دربار سازمان دهى شد و آخرین حکمرانان بنى‏ امیه این سیاست کهنه و شکست خورده را بار دیگر از سر گرفتند. هر چند که تاریخ همواره از شکست دربار در این گونه مناظرات حکایت مى‏ کرد، پافشارى بر پندارهاى خام، سبب آموزه ‏پذیرى آنها از تاریخ و عملکرد ناموفق نیاکان‏شان در این عرصه نشد. آنان همواره در کمین فرصتى بودند تا بتوانند چهره امام را مخدوش سازند. 💠 به عنوان نمونه، امام پیش از بازگشت از شهر دمشق و مسابقه تیراندازى ‏اى که هشام ترتیب داده بود، هنگام بیرون آمدن از قصر هشام، با گروهى که در اطراف میدان مشرِف به قصر تجمع کرده بودند، برخورد کرد. امام پرسید: اینان کیستند؟ پاسخ گفتند: اینها راهبان و کشیشان مسیحى هستند که در مجمع بزرگ سالانه خود گرد هم آمده ‏اند و در این مکان، نشست علمى دارند و در مورد مسائل گوناگون علمى خود بحث و تبادل نظر مى‏ کنند. امام علیه ‏السلام عباى خود را به سر گرفت و به گونه ناشناس در آن مجمع شرکت کرد. امام صادق علیه ‏السلام نیز که همراه پدرش بود، در گوشه‏ اى نشست. جاسوسان حکومتى که امام را زیر نظر داشتند، بى‏ درنگ هشام را آگاه کردند. هشام که مى‏ پنداشت فرصتى مناسب یافته است، به چند نفر از افراد خود دستور داد تا از نزدیک شاهد ماجرا باشند و لحظه به لحظه آن را گزارش کنند. گروهى از مسلمانان که امام را مى‏ شناختند نیز در نشست حاضر شدند و کنار امام نشستند. در این هنگام، اسقف بزرگ مسیحیان وارد جمع شد و همگان به احترام او برخاستند. او بسیار سالخورده بود و لباسى از حریر زرد نیز بر تن داشت. آهسته به سمت جایگاه خود گام برداشت و نشست. نگاهى به حاضرین کرد، نگاهش بر چهره تابنده امام متوقف شد. پرسید: «آیا شما از مایید یا از امت مرحومه؛ امام پاسخ فرمود: از امت مرحومه. پرسید: «از دانشمندان‏شان هستى یا از نادانان؟» فرمود: «از نادانان نیستم.» گونه ‏اى تشویش بر اسقف حاکم شد. پرسید: «[نخست] من از شما سؤال کنم. [یا شما مى‏ پرسید؟]» امام فرمود: «شما بپرسید.» او گفت: «شما مسلمانان از کجا مى‏ گویید که بهشتیان مى‏ خورند و مى‏ آشامند، ولى نیاز به قضاى حاجت ندارند؟ آیا دلیلى یا نمونه ‏اى نظیر آن در این جهان سراغ دارید؟» امام فرمود: «آرى نمونه آن، جنینى است که در رحم مادرش تغذیه مى‏ کند، ولى مدفوعى ندارد و نیاز به قضاى حاجت پیدا نمى‏ کند.» اضطراب اسقف بیشتر شد و گفت: «شگفت ‏انگیز است! شما که گفتید از دانشمندان نیستید؟» امام فرمود: «خیر، من گفتم از نادانان نیستم.» اسقف دوباره پرسید: «شما از کجا ادعا مى‏ کنید که نعمت‌ها و میوه‏ هاى بهشتى کم نمى ‏شوند و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقى مى‏مانند و کاهش نمى‏ یابند؟ آیا نمونه روشنى از پدیده ‏هاى این جهان مى‏ توانید ذکر کنید؟» امام فرمود: «آرى، نمونه بارز آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله شمعى صدها چراغ بیفروزید، از شعله آن کاسته نمى‏ شود.» باز هم بر شگفتى اسقف افزوده شد و پرسش‌هاى دیگرى مطرح کرد و هر بار پاسخى قانع کننده مى‏ شنید. وقتى پرسش‌هایش به پایان رسید، با عصبانیّت از جایش برخاست و به حاضرین گفت: «شما دانشمندى بلند مرتبه‏ تر از مرا آوردید و نزد من [براى مناظره] نشاندید تا مرا رسوا سازید و مسلمانان بدانند که از ما مسیحیان برترند و دانش بیشترى دارند. به خدا سوگند دیگر کلمه‏ اى از من نخواهید شنید و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در بین خود نخواهید یافت. این را گفت و رفت. مجلس به هم خورد و همه پراکنده شدند. خبر به هشام رسید و از شنیدن آن بسیار برآشفت. او که مى‏ پنداشت امام در مناظره با اسقف مسیحى سر افکنده بیرون مى‏ آید، با شنیدن خبر پیروزى امام، بسیار بیمناک و مضطرب شد؛ از این رو، به فکر فرو رفت تا چاره‏اى بیندیشد و به این نتیجه رسید که باید پیروزى امام را با اتهام گرایش به مسیحیت، خدشه‏ دار کند. او با ظاهر سازى، هدیه‏ هایی براى امام فرستاد و از او خواست که دمشق را ترک نکند و در این فرصت به فرماندار خود در شهر «مَدْیَن» که در مسیر حرکت امام به سوى مدینه بود، نگاشت: «محمد بن على علیهماالسلام و فرزندش در آنچه از اسلام اذعان مى‏دارند دروغگو هستند. آن دو نزد من بودند، وقتى من آنان را به قصد مدینه بازگردانیدم نزد کشیشان مسیحى رفتند و آنچه در دل خود از کفر مخفى کرده بودند نمایاندند و از اسلام به دین مسیحیان نزدیک شدند. 👇