و انوار محبت و ولایت را به ما می دهند و الا خدای متعال ولایت را در ظرف پر از گناه نمی ریزد، چنانکه هیچ کس عسل را در ظرف آلوده نمی ریزد، حضرت فرمودند که اگر می خواهید برسید شما باید یک قدم بردارید «و لا یشرک بعبادة ربه احدا؛ ای لا یتخذ مع ولایة آل محمد ولایة غیره» اگر می خواهید به لقاء الله شما را برسانم من آمده ام برای شما امام هم با خودم آوردم راه را برایتان باز کرده ام شما از محیط ولایت ائمه که همان ولایت خود من است خارج نشوید؛ شما شریک نگیرید که اگر این کار را کردید خودتان دستتان را در دست دیگران می دهید؛ شما دیگران را شریک نکنید، نگویید پیامبر خوب است ولی معاویه هم بد نیست، برای چنین کسی دیگر نمی شود کار زیادی کرد، اگر شما با تمام وجود در وادی ولایت امیرالمومنین آمدید، ایشان صراط است و شما را می برد؛ و راه دیگری نیست، مثل اینکه ما الان در جاذبه منظومه شمسی هستیم و داریم سیر می کنیم اگر بخشی از وجود ما در جاذبه نباشد آن بخش متلاشی و تجزیه می شود؛ اگر از محیط ولایت حضرت امیر خارج شدید آن سهم مال جهنم است و مال وادی نور و توحید نیست.
مراحل سیر با امام
البته این گمان نشود که اگر دستمان را به دست حضرت بدهیم رسیده ایم؛ بله هم رسیدیم و هم نرسیدیم «هدی من إعتصم بکم» کسی متمسک به امام شد راه یافته است، ولی اول راه است آخر راه که نیست و سیر با امام سیر پر دامنه ای است؛ این که در دوره رجعت که ائمه علیهم السلام یک ظهور مجددی در عالم دارند می آیند و با یک منزلت دیگری این عالم را نورانی می کنند و بعد از رجعت، انبیا از سماوات به عالم دنیا می آیند و مومنینی مثل سلمان از عوالم سرازیر می شوند به تعبیر من کفن هایشان را پاره می کنند و سراسیمه می آیند، چرا؟ چون می بینند یک فیضی از امام در این عالم نازل شده که اگر نیایند باخته اند و هیچ کجای دیگر هم دستشان را نمی گیرد؛ سلمان راه را با امیرالمومنین رفته و آن را را طی کرده و الان هم در برزخ در عوالم بالا «عند ربهم یرزقون» است، از این مقام بر می گردد در این عالم دنیا چه کند؟ این رجعت کملین برای این است که یک فیضی از امام زمان و امیرالمومنین در این عالم جاری خواهد شد که اگر نیایند باخته اند و هیچ کجای دیگر به این فیض نمی رسند؛ چنانکه همه انبیا و اوصیائشان و ملائکه در شب جمعه از سماوات به کربلا نازل می شوند، چرا اینها که آسمانی هستند و همه شان راه را رفته اند، می آیند؟ هر خیری هست در سماوات است؛ چرا از آسمان پنجم و چهارم، 124 هزار پیامبر سرازیر می شوند؟ فرمود چون خدای متعال هبوط به کربلا می کند، (البته هبوط جسمانی نیست)، انبیا می بینند اگر نیایند باخته اند. صفوان جمال به امام صادق عرض کرد پس شما «تزرون للقاء ربی» یک ملاقاتی با خدا دارید امام فرمود بله همین طور است؛ ولی شما به زیارت سید الشهدا بروید و هوس بیخودی نکنید، مقامات معصومین سر جای خود ولی ما با سید الشهدا من ورای حجاب سید الشهدا خدا را می توانیم تا فوق عرش زیارت کنیم «کمن زار الله فوق عرشه»
ابتدا تا انتهای سیر، تنها با امام
فرمود اگر می خواهید به مقام لقاء الله برسید شما دستتان را به دست امیرالمومنین بدهید ولایتش ولایت من است، من با خودم چنین چیزی را آوردم، اصلاً معنی «انی تارک فیکم الثقلین» همین است این دو امر را من با خودم آوردم و باقی هم می گذارم، «تارک» یعنی با من آمده و اگر من نمی آمدم نه قرآن می آمد و نه اهل بیت، من آورده ام و ادامه وجودی من همین است، شما در این محیط بیایید و به معرفت الامام برسید که وادی توحید است حالا سیرتان در این وادی به وسیله نبی اکرم ادامه پیدا می کند تا به مقام لقاء برسید؛ بنابراین سیر ما در وادی توحید با امام است درجاتمان در توحید درجات ولایت امام است، محیط ولایت امام محیطی است که از آن عالم بالا تا عالم پایین را می پوشاند «هم و الله نور الله فی السماوات و فی الارض» هر کجا بروید بیرون از این وادی نیستید هیچ موحدی نباید خیال کند من به یک جایی می رسم که دیگر نور نبی اکرم در آنجا نیست، با خدا خلوت می کنم؛ جبرئیل هم می رسد به جایی که هیج بشری تا حالا این جا قدم نگذاشته و هیچ ملکی هم نرفته «لو دنوت انمله لأحترقت» اما این حرف را نمیتواند بزند که نبی اکرم را می تواند پشت سر بگذارد این سیر الی الابد با امام است و هیچ وقت انسان از امامش جلو نمی افتد امام البته هیچ چیز از خودش ندارد، امام ید الله، عین الله و اذن الله واعیه است؛ در آن روایت نورانی آمده که فرمودند اسما من در قرآن این است « انا المؤذن انا الاذان انا الاذن الواعیة انا المحسن» حضرت چیزی از خودشان ندارند «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» (انفال/17) «ما ینطق عن الهوی إن هو الا وحی یوحی»(نجم/4) این پیامبر است؛ بنابراین اگر کسی دست به پیامبر داد تا آخر سیرش با نبی اکرم است و هیچ کس نمی تواند بگوید من به جایی می رسم که نبی اکرم را پشت سر می گذرام
و با خدا خلوت می کنم، شیطان همین هوس را کرده بود و گفت خدایا خودت بدون امیرالمومنین فرمودند از بهشت برو بیرون؛ زیرا بهشت محیط ولایت امیرالمومنین است، ببینید آیا بیرون از بهشت هم توحید هست، اگر کسی هوس هم بکند هبوط می کند یعنی یک جاهایی هوسش هم جرم است تأخیر در پذیرش هم جرم است «و لم نجد له عزماً»(طه/115) فرمود وقتی مقامات اهل بیت عرضه شد پیامبران اولوالعزم بی درنگ اقرار کردند، یعنی قبول کردند و قرار گرفت در وجودشان و به این مقامات متعهد شدند و بیعت کردند ذیل آن مقامات حرکت کنند.
تفویض دین به امام
چنانکه گفته شد، تمام سرمایه ما در این دنیا معرفت الامام است که خیر کثیر است و سیر ما تا لقاءالله نیز با امام است، لکن معرفت الامام هم یک عرض عریضی دارد و حداقلش این است که امام مفترض الطاعه است کسی که امام رضا را زیارت کند با معرفت یعنی مفترض الطاعه دانستن امام؛ در روایات متعددی هست، از جمله فرمود که خدای متعال این پیامبر خودش را ادب کرد؛ مراحل را روایت طی می کند تا می رسد به اینجا که «انک لعلی خلق عظیم»(قلم/4) صاحب خلق عظیم شد بعد به او دینش را تفویض کردند «ما اتاکم رسول فخدوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»(حشر/7) این چه مقامی است؟ کمی این مقام را ترجمه کنم: در روایتی در کافی، از حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام پرسیدند شما می فرمایید هرچه پیامبران دیگر داشتند پیامبر ما هم داشتند حضرت فرمود بلکه پیامبر ما بالاتر از آنها داشت گفتند حضرت عیسی مرده زنده می کرد؛ سلیمان ملکی داشت که «لا ینبغی لأحد من بعدی»(ص/35) فرمود سلیمان اجنه برایش کار می کردند و شیاطین کار می کردند و باد و مورچگان همه برای او کار می کردند؛ اما همین سلیمان وقتی دید هدهد نیست گفت ذبحش می کنم الا اینکه حجت بیاورد چرا در این صحنه ما را رها کرده؛ می دانید چرا دنبال هدهد می گشت؟ چون نمی دانست آب کجاست؛ محیط آب را نمی شناخت؛ هدهد او را راهنمایی می کرد؛ بعد حضرت این آیه را خواندند « وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى»(رعد/31) فرمود خدا آن قرآنی را به ما داده که می شود کوه ها را با آن جابجا کرد؛ زمین را می شود با آن طی کرد - که این آیه برای طی الارض است - مرده را می شود با آن زنده کرد؛ این قرآن را خدا به ما داده است؛ و نیز در روایتی موسی بن اشیم می گوید من از شام از نزد استادم ابی قتاده آمدم دیدم آوازه امام صادق همه دنیای اسلام را پر کرده آمدم در مدینه ببینم امام صادق کیست؛ مجلس عمومی ایشان رفتم یک کسی آیه ای از قرآن را سوال کرد حضرت جواب دادند؛ نفر دوم آیه را سوال کرد حضرت جور دیگری جواب داد من از درون مضطرب شدم گفتم من ابی قتاده را رها کردم و آمدم نزد آقایی که در یک مجلس یک آیه را دو جور معنا می کند؛ نفر سوم هم سوال کرد حضرت جور دیگری جواب داد؛ متوجه شدم سری در کار است. مجلس که تمام شد حضرت فرمود موسی بن اشیم خدای متعال به سلیمان ملک داد فرمود «هذا عطائنا فامنن او امسک بغیر حساب»(ص/39) به سلیمان داده آیا می شود به وجود مقدس نبی اکرم نداده باشد؟ فرمود ملکی که به حضرت داده این است «ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا»(حشر/7) یک کسی به جایی برسد که امرش بشود امر خدا، این ملک است؛ لذا در قرآن از این مقام تعبیر به ملک عظیم شده، در روایات ذیل این آیه هم آمده که فرمود فرمانش، فرمان خدا می شود.
وحدت ولایت خدا و امام
گاهی گمان می شود که این مقام ملک عظیم، مقامی اعتباری است و خدا فرموده است که پیامبرش اینگونه شود، لکن اینگونه نیست، روایتی است از امام صادق «تبارک الله تعالی انما احب أن یُعرف بالرجال و یطاع بطاعتهم فجعلهم سبیله و الوجهه الذی یؤتی منه» خدای متعال دوست داشت که از طریق معرفت رجال «رجال لا تلهیهم»(نور/37)؛ «علی الاعراف رجال»(اعراف/46) از طریق معرفت آن رجال شناخته بشود و از طریق طاعت آن رجال طاعت بشود؛ پس دستور اعتباری نداد بلکه آنها را سبیل خودش و وجه قرار داد، این طور نیست که قراردادی باشد؛ در روایت دیگری به حضرت عرض شد که این آیه یعنی چه «و ما ظلمونا و لکن کانوا انفسهم یظلمون»(بقره/57) به ما ظلم نکردند به خودشان ظلم کردند مگر به خدا کسی می تواند ظلم کند؛ حضرت فرمودند «ان الله اعز و اجل و امنع من أن یُظلم ولکنه خلطنا بنفسه فجعل ظلمنا ظلمه و ولایتنا ولایته» چند تا صفت دیگر هم فرمودند خدای متعال بسیار بزرگتر و جلیل تر از آن است که دست کسی به او برسد و خیال ظلم کند؛ اما ما را با خودش یکی کرد «خلطنا بنفسه» و ولایت ما را با خودش یکی کرده است بعد حضرت این را فرمود «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(مائده/55)
انما یعنی فقط، ولی شما فقط خدا هست و رسول و آن مومنی که در حال رکوع انگشتر می دهد که هر دوازده امام هستند؛ این، سه ولایت نیست؛ اگر خدا بگویید ولایت من را داشته باشید و ولایت دیگر هم داشته باشید، اینکه دعوت به شرک است؛ بگوید ولایت امیرالمومنین را هم داشته باشید این که دعوت به شرک دوم است، ما فقط مکلف به توحید هستیم نه مکلف به نبوت و لذا در ذیل آیه فطرت فرمود «فطرة الله التی فطر الناس»(روم/30) این توحیدی که در فطرت شماست تا کجاست روایت می گوید فطرت الله یعنی التوحید؛ روایت دیگری فرمود آن چیزی که در فطرت شماست این است «لا إله إلا الله محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله)، علي أمير المؤمنين ولي الله، إلى هاهنا التوحيد» نگویید توحید و نبوت و ولایت بگویید توحید و توحید و توحید «ولایتنا ولایت الله التی لم یبعث نبیا قط الا بها» ولایت ما ولایت خداست حضرت فرمود «خلطنا بنفسه و جعل ولایتنا ولایته» یک ولایت است والا باید بفرمایید انما ولیکم الله و السلام؛ این بی عقل هایی که می گویند شما مشرک هستید متوجه نیستند و همین لطایف را نمی فهمند و می گویند شیعه مشرک است؛ آیا خدای متعال دعوت به شرک کرده «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ»(مائده/55) آیا این سه ولایت است و ما مشرک هستیم؟ یا نه اصلاً همان ولایت الله است «و جعل ولایتنا ولایته» این جعل، واقعی است و نه جعل تشریعی و این معنی «ما آتاکم الرسول فخذوا و ما نهاکم عنه فانتهوا» این حداقل معرفت است؛ امام مفترض طاعه یعنی امامی که امرش امر خداست و این مقام بزرگی است و چه ربطی دارد به ملک سلیمان که جن تحت فرمانش هست؛ این ملک نیست، ملک یعنی کسی در مقامی باشد که امرش بشود امر خدا و نهیش بشود نهی خداوند عزوجل، این حداقل معرفت است.
مومن و درک حضور امام در عالم
این سیر باید شروع بشود تا جایی که برسد به کنه معرفة بنورانیه «لا یستکمل ایمان المومن حتی یعرفنی کنه معرفتی بنورانیة» برسیم به حدی که همه جا امام خودمان را با خودمان ببینیم، روایت داریم فرمود «اعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فهو یراک» یک جوری خدا بپرستید گویا خدا را می بینید؛ دیدن، دیدن ظاهری نیست؛ به حضرت امیرالمومنین عرض شد آقا جان شما خدا را دیده اید فرمود «انی لم أعبد رب لم أره» ربی را که نبینم عبادت نمیکنم؛ عرض کرد چطوری دیده اید فرمود «لا تدرکه العیون بالمشاهدة الابصار ولکن راته القلوب بحقایق الایمان» چشم نمی تواند خدا را ببیند اگر حقیقت ایمان در قلبتان پیدا شد با آن رویت ایمانی پیدا می کنید، اجمالش همین است و تفسیرش را ما نمی فهمیم؛ فرمود خدایی را بپرستید که می بینید لااقل «فان لم تکن تراه فهو یراک» اگر تو نمی بینی معتقد باش او تو را می بیند، اگر به اینجا هم نرسیدید پس چه کسی را می پرستید، خدایی که نه تو او را ببینی و نه او تو را پس چطور پرستش می کنی؛ و این در مورد امام نیز هست، نسان باید به جایی برسد که امامش را پیش روی خودش ببنید و دائم با امام باشد؛ امام در همه عالم است «و بهم ملاة سمائک و ارضک حتی ظهر ان لا اله الا انت» همه سماوات و ارض پر است از امیرالمومنین؛ اشاره کنم «و بعظمتک التی ملات کل شی» البته می دانید ائمه مخلوق هستند «لا فرق بینک و بینهم الا أنهم عبادک و خلقک» این تمام فرق است بنده و عبد هستند، عبد مطلق هستند و اصلاً جز آنها کسی عبد نیست؛ ما باید به یک جایی برسیم که همیشه امام خودمان را ببینیم والا امامی که نه تو او را و نه او تو را ببیند دیگر چیست؛ ما باید امام را در همه احوال حاضر ببینیم عبدالله بن ابان زیات به امام رضا گفت آقا ما را دعا کنید؛ حضرت فرمود ما شما را می بینینم و دعا می کنیم عرض کرد واقعاً شما ما را می بینید و خانواده ام و به یاد تک تک ما هستید، فرمود قرآن نخوانده اید «قل اعملوا فسیری الله و الرسول و المومنون»(توبه/105) فرمود مومنون ما هستیم؛ اگر انسان خودش را در محضر امام نمی بیند این چه امامی و چه امامتی است؛ یک بابی در کافی است که روایت متعددی آنجا هست؛ یک روایتی هست فرمود امام موت خودش را می داند روایت از امام صادق است که فرمود امامی که نداند مسیرش چیست آینده اش چیست اینکه حجت نیست؛ روایتی از موسی بن جعفر علیه السلام است که فرمود «ان الله غضب علی الشیعه فخیرنی نفسی او هم فوقیتهم والله بنفسی خدای متعال بر شیعه هم غضب کرد و فرمود یا شما بار را بکش یا آنها باید عذاب بشوند، من با بلای خودم سپر آنها شدم. غرضم این است ببینید امامی که نمی داند کجا می رود که امام نیست، امامی که من را نبیند من او را نبینم، امامی که مثل من نمی داند چه خبر است، این چه امامی است؛ روایتی دیگر در کافی است که از شخصی نقل شده در مجلسی بودم موسی بن جعفر علیه السلام به یکی از اصحاب فرمود برو آماده مرگ بشو؛ من گفتم مگر امام مرگ و میر انسانها را هم می داند؛
حضرت یک نگاه غضب آلود به من کرد و گفت رُشید هجری که از اصحاب امیرالمومنین بود هم این چیزها را می دانست؛ این چیزها برای ما که مهم نیست و بعد فرمود حالا که این طور شد خودت هم آماده شو دو سال بیشتر از عمرت نمانده است. یک بابی در بصائر الدرجات دارد که ائمه، مرگ اصحابشان را می دانند غیر از این که خودشان و اعقابشان را می شناسند.
امیرالمومنین؛ کلمه توحید
معرفت اینهاست تا برسد به معرفت بالنورانیة که نور امام را در عالم ببیند، آنوقت اگر دید می فهمد آن کلمه جامعی که همه عالم را جمع می کند و همه عالم را ذیل الوهیت می تواند ببیند، کلمه امیرالمومنین است والا همیشه کثرات می بینید؛ اگر به نور امیرالمومنین رسیدید آنوقت وحدت اله را می فهمید والا وحدت اله فهم نمی شود اگر کسی نتواند سماوات و ارض را پر از امیرالمومنین ببنیند، ظهور توحید در عالم را نمی فهمد؛ عالم را کثرات می بیند؛ امیرالمومنین آیه مکنونه هستند «و الآیة المخزونه» در خزانه غیب الهی است باید این پرده ها کنار برود به حضرت امیر راه پیدا کنیم آنوقت می بینید حضرت امیر نماز می خوانند کل عالم به تبع ایشان «یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض»(جمعه/1) اگر داوود به کوه ها ذکر می داد و یا «و سخرنا مع داوود الجبال»(انبیاء/79) امیرالمومنین به کل عالم [ذکر می دهد] «یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض» انشاءالله خدای متعال کمک کند این ایام، ایام معرفت افزایی ما باشد انوار ائمه را با خودمان ببینیم؛ در احوال یکی از عرفا می دیدم که می گفت وقتی رفتم حرم امام رضا علیه اسلام در یک زیارتی انوار چهارده معصوم را زیارت کردم این چهارده نور همیشه با من هستند. در قلب مومن حضور دارند «و هم والله ینورون قلوب المومنین» البته هر کسی به اندازه خودش، سلمان به اندازه خودش و انشالله ما هم متنعم هستیم.
حجت الاسلام و المسلمین میرباقری
📯 با منتشرڪردن پیامها با لینک درثواب آنها شریڪ شوید 📯
💠 کانال صهبای منبر 👇👇
╭┅┅┅┅┅❀🔻❀┅┅┅┅┅╮
https://eitaa.com/joinchat/333316178Cae344a215d
╰┅┅┅┅┅❀🔺️❀┅┅┅┅┅╯
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
روضه باب الحوائج موسی ابن جعفر علیه السلام
💠 سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم
دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر است
سوختم ، سوختم از آتش هجران چه کنم
عاشقان موسی بن جعفر ،یه عمری منتظر بودی کاظمین عرض ادب کنیم ، دو نفر مرگ خودشان را از طلب کردند ، یکی مادرش فاطمه بود ، هی می گفت : خدا دیگر مرگ زهرا را برسان . یکی هم میوۀ دلش موسی بن جعفر ، آخر هر روز وقتی غروب می شد آنقدر سندی بن شاهک ، آقا را تازیانه و سیلی می زد دیگر روزهای آخر لحن مناجات امام تغییر کرد هی صدا می زد : خدا دیگر مرگ موسی بن جعفر را برسان . دعای امام مستجاب شد . اما آی دلهای آماده ، اما وقتی که بدنش را زندان غریبانه بیرون آوردند خواهرش نبود ببیند ، دخترش نبود ببیند ، کربلائی ها ، من بمیرم ، کربلا تو گودی قتلگاه زینب بدن بی سر برادر را دید ، سکینه بدن بی سر را دید ، بجای دلداری و تسلیت هم دختر را زدند ، کاری کردند که سکینه صدا می زند : بابا پاشو ببین عمه ام را دارند می زنند
📯 با منتشرڪردن پیامها با لینک درثواب آنها شریڪ شوید 📯
💠 کانال صهبای منبر 👇👇
╭┅┅┅┅┅❀🔻❀┅┅┅┅┅╮
https://eitaa.com/joinchat/333316178Cae344a215d
╰┅┅┅┅┅❀🔺️❀┅┅┅┅┅╯
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
💠 حرز کبیر امام جواد علیه السلام
🔮 روی پوست آهو
🔮 داخل استوانه نقره
🔮 همراه بازوبند و یا گردن آویز چرم
🔮 و تربت کربلا
✅ خواص این حرز: رفع چشم زخم ، باطل السحر ، زبان بند ، جلب محبت ، دفع شر جن و انس، جلب روزی و ....
جهت سفارش این حرز ، به آیدی زیر پیام دهید. 👇👇👇👇
@mihman
داستانهای کوتاه و شنیدنی از کرامات امام
موسی ابن جعفر علیه السلام
💠 باز شدن غل و زنجیر از دست و پا احمد البزاز نقل کرده است: هارون الرشید، امام کاظم علیه السلام را به زندان بغداد برد و تصمیم گرفت که ایشان را به شهادت برساند. دو شب پیش از شهادت امام کاظم علیه السلام، مسیب که از یاران وفادار حضرت بود، نگهبانی زندان را بر عهده داشت.
راوی می گوید: شبی امام به مسیب فرمود: امشب می خواهم از زندان بیرون بروم و باید به جانشین پس از خود وصیت کنم و ارث و میراث امامت را به ایشان تحویل دهم، سپس به زندان باز خواهم گشت.
مسیب عرض کرد: سرورم چگونه در را برای شما باز کنم در حالی که نگهبانان نزدیک در ایستاده اند؟ امام فرمود: نترس، سپس با انگشت خویش به دیوارها و قصرها اشاره کرد و به اذن خداوند تمام آنها با زمین یکسان شدند. سپس به مسیب فرمود در این جا بمان تا زمانی که من بازگردم.
مسیب عرض کرد سرورم چگونه این غل و زنجیرها را از شما باز کنم؟
ناگهان دید که امام علیه السلام برخاست و تمام غل و زنجیرها از ایشان باز شد و یک قدم برداشت و از نظرم پنهان شد.
مسیب می گوید من همچنان ایستاده بودم؛ ساعتی نگذشته بود که ناگهان قصرها و دیوارها روی زمین سجده کردند. همان وقت سرورم به زندان بازگشت و آن غل و زنجیرها را روی گردن و دست و پای خویش قرار داد...
عرض کردم: ای سرورم در این ساعت به کجا رفتید؟
فرمود: از تمام فرشتگان، انسان ها و اجنه که از دوستان شیعیان ما هستند دیدن کردم و در مورد حجت خدا پس از خودم به آنها سفارش کردم و بازگشتم. (بحرانی، 1389: 49 ـ 50)
محافظت دو شیر از موسی بن جعفر
حمید طوسی نقل می کند: هارون الرشید مرا احضار کرد و دستور داد که به زندان بروم و موسی بن جعفر را به قتل برسانم. هنگامی که به زندان رسیدم وقت نماز بود و موسی بن جعفر به نماز مشغول بود و یک شیر در جانب راست و شیری دیگر در جانب چپ او ایستاده بود، با دیدن این صحنه وحشت کردم و بازگشتم. و آنچه را که دیده بودم برای هارون بازگفتم. هارون چند نفر از معتمدان را همراه من فرستاد تا صحت گفته من به وی ثابت شود. چون به زندان واردی شدیم، دوباره همان شیرها را دیدیم. بازگشتیم و به هارون خبر دادیم. هارون الرشید سوگند یاد کدر که اگر آنچه را که مشاهده کرده ایم برای کسی بازگو کنیم ما را به قتل می رساند. به همین دلیل تا زمانی که هارون زنده بود کسی را از ین واقعه خبردار نکردیم. (اکبرپور، 1381: 61)
نیکی به پسرعمو در لباس قهر از او
امام کاظم علیه السلام سوگند یاد کرده بود که با محمد بن عبدالله (پسرعموی خویش) سخن نگوید. ابراهیم بن مفضل نقل کرده است: خدمت امام کاظم علیه السلام رفتیم و به ایشان گفتم شما مردم را به نیکی و صله رحم تشویق می کنید؛ در حالی که خودتان سوگند خورده اید با پسرعموی خویش سخن نگویید.
حضرت فرمود: اینکه من با او سخن نمی گویم به سبب نیکی به اوست؛ زیرا او مرتب درباره من سخن می گوید و از من غیبت می کند. زمانی که مردم متوجه شوند من با او سخن نمی گویم حرف او را درباره من نمی پذیرند و او مجبور می شود از غیبت من صرف نظر کند و این کار، نیکی در حق اوست. (زمانی، 1378: 63)
فروتنی
امام کاظم علیه السلام به مردی سیاه پوست و زشت رو رسید. بر او سلام کرد و نزدش فرود آمد و مدتی با وی گفت وگو کرد. سپس فرمود که اگر حاجتی برای وی پیش بیاید آن را برآورده می کند. در این هنگام شخصی گفت: سرورم
شما با منزلتی که دارید نزد این مرد می آیید و از نیازهایش سؤال می کنید؛ در حالی که او به شما محتاج تر است؟ امام فرمود: او بنده ای از بندگان خداست که بنابر حکم قرآن، برادر ماست و در زمین حرکت می کند. با او از یک پدر هستیم. شاید روزگار ما را نیازمند او کند و پس از آنکه بر او بالیدیم، ما را در برابر خود متواضع ببیند. (صالحی، 1381: 36)
باخبر بودن موسی بن جعفر از ضمیر اشخاص
شفیق بلخی نقل می کند: در سال صد و چهل و نُه، عزم رفتن به مکه کردم. هنگامی که به قادسیه رسیدم، جوانی خوش سیما دیدم که از قافله کناره گیری کرده بود. با خود اندیشیدم: حتماً این جوان از فرقه صوفیه است و می خواهد از توشه قافله استفاده کند و سپس بگریزد. می روم و او را سرزنش می کنم؛ شاید که پشیمان شود. هنگامی که به او نزدیک شدم نگاهی به من کرد و گفت: ای شفیق، نشنیده ای که خدا فرموده است: «اجتناب کنید از بسیاری از گمان ها که گناه است؟»این سخن را گفت و از نظر
ناپدید شد. با خود گفتم: این شخص نام مرا گفت و به آنچه در خاطر من گذشته بود آگاه بود؛ حتماً از صالحان است. هرچه جست وجو کردم او را نیافتم. در منزلی به نام «واقصه» دیدم به نماز ایستاده است؛ در حالی که اشک از چشمانش فرو می ریزد. با خود گفتم می روم و از او طلب عفو می کنم. پس از آنکه صحبتی کرده باشم، رو به من کرد و گفت: ای شفیق، خداوند فرموده است: «من بخشنده ام کسی را که توبه کند و ایمان آورد و عمل نیکو انجام دهد.» سپس برخاست و من را تنها گذاشت. با خود گفتم او از اَبدال است؛ به سبب آنکه دو بار از آنچه در ذهن من گذشت خبر داد. به منزل «زباله» که رسیدیم دیدم که در کنار چاهی ایستاده است و ظرفی در دست دارد و می خواهد از چاه آب بردارد. ناگهان ظرفی که در دستش بود به چاه افتاد. در آن هنگام رو به سوی آسمان کرد و گفت: تویی سیرابی من هرگاه تشنه شوم و تویی سیری طعام من هرگاه گرسنه شوم بارالها جز این ظرف ندارم.
ناگهان دیدم که آب چاه آن قدر بالا آمد که او دستش را دراز کرد و ظرف را برداشت و از آب پر کرد و مشغول گرفتن وضو شد. سپس چهار رکعت نماز به جای آورد. هنگامی که از نماز فارغ شد از ریگ هایی که در صحرا بود مشتی برداشت و در ظرف ریخت و از آن آشامید. پیش رفتم و سلام کردم و گفتم از نعمتی که حق تعالی به تو عطا کرده به من نیز بچشان. فرمود نعمت الهی ظاهر و باطن ما را فراگرفته است و انعام او همیشگی است و تنها با نیت و اخلاص پاک می توان از آن بهره مند شد سپس کوزه را به من داد. هنگامی که نوشیدم هرگز شربتی به آن گوارایی ننوشیده بودم. دیگر تا مکه ایشان را ندیدم. در مکه هنگام طواف آن جوان را دیدم که مشغول انجام دادن طواف است در حالی که افراد بسیاری پیرامون او جمع شده بودند از شخصی پرسیدم این فرد چه کسی است؟ گفت او موسی بن جعفر است. (اکبرپور، 1381: 18 ـ 20)
سخن گفتن امام علی علیه السلام به تمام زبان ها
ابوبصیر نقل کرده است: روزی به امام کاظم عرض کردم که امام زمان را چگونه می توان شناخت؟ امام فرمود: امام زمان را به چند چیز می توان شناخت. یکی از آنها سخن گفتن امام به هر زبانی است. در حال صحبت بودیم که مردی از جانب خراسان آمد و پس از سلام شروع به صحبت کردن به زبان عربی کرد. و حضرت پاسخ او را به زبان خراسانی داد. مرد خراسانی گفت به خدا سوگند من به این جهت با شما به زبان عربی صحبت کردم که تصور می کردم شما زبان خراسانی نمی دانید. اکنون می بینم که شما فصیح تر از من به زبان خراسانی صحبت می کنید. حضرت فرمود: اگر من این زبان را بهتر از تو ندانم پس فضیلت و علم من بر تو چگونه است و چگونه مستحق خلافت و امامت هستم؟ سپس امام فرمود: کلام و زبان هیچ قبیله ای بر ما پوشیده نیست. (اکبرپور، 1381: 41)
عطا و دعای امام کاظم
محمد بن مغیث از کشاورزان مدینه بود. وی نقل می کند: یک سال محصولات زیادی در زمین کشاوری خود کاشتم. آن سال زراعت خوب بود؛ اما هنگام فرا رسیدن محصول، ملخ های بسیار آمدند و تمام زراعت مرا خوردند. در مجموع 120 دینار خسارت دیدم. پس از این حادثه در جایی نشسته بودم ناگهان امام کاظم علیه السلام را دیدم که نزدیک آمدند و پس از سلام از من پرسیدند: از زراعت چه خبر؟ گفتم تمام زراعتم درو شده و ملخ ها ریختند و همه را نابود کردند. امام فرمود: چقدر خسارت دیده ای؟ عرض کردم یک صد و بیست دینار خسارت دیده ام. اما به غلامش فرمود: یکصد و پنجاه دینار همراه دو شتر جدا کن و به او تحویل بده. آن گاه به من فرمود: سی دینار با دو شتر اضافه بر خسارت تو داده ام. عرض کردم مبارک باشد. سپس به امام گفتم به داخل زمین تشریف بیاورید و برای بنده دعایی بفرمایید. امام وارد زمین شدند و در حق من دعا کردند. به برکت دعای امام، آن دو شتر بر اثر زاد و ولد زیاد شدند و آنها را به ده هزار دینار فروختم و زندگی ام پربرکت شد. (محمدی اشتهاردی، 1377: 143 و 144)
منابع
محمدی اشتهاردی، محمد. 1377. داستان های شنیدنی از چهارده معصوم علیهم السلام. قم: انتشارات نبوی.
سلیمان بحرانی، هاشم. 1389. فضایل و کرامات امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام. ترجمه: سید غریب عاکره مجد، تهران: نشر ارمغان.
اکبرپور، حبیب الله، 1381. معجزات امام کاظم علیه السلام. مشهد: نشر دقت.
زمانی، مصطفی. 1378: زندگانی امام کاظم علیه السلام. مشهد: نشر ولایت.
📯 با منتشرڪردن پیامها با لینک درثواب آنها شریڪ شوید 📯
💠 کانال صهبای منبر
╭┅┅┅┅┅❀🔻❀┅┅┅┅┅╮
https://eitaa.com/joinchat/333316178Cae344a215d
╰┅┅┅┅┅❀🔺️❀┅┅┅┅┅╯
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
مقتل امام کاظم علیهالسلام
💠 كَانَ اَلَّذِي تَوَلَّى بِهِ اَلسِّنْدِيُّ قَتْلَهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ سَمّاً جَعَلَهُ فِي طَعَامٍ قَدَّمَهُ إِلَيْهِ وَ يُقَالُ إِنَّهُ جَعَلَهُ فِي رُطَبٍ أَكَلَ مِنْهُ فَأَحَسَّ بِالسَّمِّ وَ لَبِثَ ثَلاَثاً بَعْدَهُ مَوْعُوكاً مِنْهُ ثُمَّ مَاتَ فِي اَلْيَوْمِ اَلثَّالِثِ . وَ لَمَّا مَاتَ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَدْخَلَ اَلسِّنْدِيُّ بْنُ شَاهَكَ عَلَيْهِ اَلْفُقَهَاءَ وَ وُجُوهَ أَهْلِ بَغْدَادَ وَ فِيهِمُ اَلْهَيْثَمُ بْنُ عَدِيٍّ وَ غَيْرُهُ فَنَظَرُوا إِلَيْهِ لاَ أَثَرَ بِهِ مِنْ جَرَاحٍ وَ لاَ خَنْقٍ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنَّهُ مَاتَ حَتْفَ أَنْفِهِ فَشَهِدُوا عَلَى ذَلِكَ. وَ أُخْرِجَ وَ وُضِعَ عَلَى اَلْجِسْرِ بِبَغْدَادَ وَ نُودِيَ هَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَدْ مَاتَ فَانْظُرُوا إِلَيْهِ فَجَعَلَ اَلنَّاسُ يَتَفَرَّسُونَ فِي وَجْهِهِ وَ هُوَ مَيِّتٌ
🔅 سندى بن شاهك زهرى در غذاى آن بزرگوار ريخته و به نزد امام کاظم علیه السلام آورد،
و برخى گفتهاند:آن زهر را در رطب قرار داد پس حضرت از آن(غذا يا رطب مسموم)ميل فرموده
اثر زهر را در بدن خويش احساس فرمود،و پس از آن سه روز آن بزرگوار بهبيمارى سختى مبتلا شد و در روز سيم از دنيا رفت.
و چون حضرت از دنيا رفت سندى بن شاهك فقهاء و بزرگان اهل بغداد را بهنزد آن بزرگوار گرد آورده و در ميان ايشان بود هيثم بن عدى و ديگران،پس همگى جنازۀ موسى بن جعفر عليهما السّلام را نگريستند و ديدند اثرى از زخم يا خفگى در بدن آن بزرگوار نيست،و همه را گواه گرفت كه او بهمرگ طبيعى از دنيا رفته و آنان همگى بهاين مطلب گواهى دادند،پس جنازۀ آن حضرت را از زندان بيرون آورده كنار جسر بغداد گذاردند،و جار زدند اين موسى بن جعفر است كه مرده است او را بنگريد، مردم مىآمدند و چهرۀ آن جناب را بهدقت مىنگريستند و ميرفتند
📚 الإرشاد ج۲ ص۲۳۷
📯 با منتشرڪردن پیامها با لینک درثواب آنها شریڪ شوید 📯
💠 کانال صهبای منبر
╭┅┅┅┅┅❀🔻❀┅┅┅┅┅╮
https://eitaa.com/joinchat/333316178Cae344a215d
╰┅┅┅┅┅❀🔺️❀┅┅┅┅┅╯
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•