eitaa logo
معراج الشهداء استان قزوین
537 دنبال‌کننده
564 عکس
166 ویدیو
0 فایل
🥀﷽🥀 🌐کانال رسمی کنگره ملی شهدا،ارائه اخباریادواره ها مراسمات و بزرگداشت ۳۰۰۰ شهید استان قزوین 🔰مرجعی برای دستیابی به محتوای رسانه ای شهدایی 🔰ترویج فرهنگ ایثاروشهادت درجامعه 🌐#میعادگاه_مجازی_شهدا 💬ارتباط با ادمین کانال @MohsenShabani1
مشاهده در ایتا
دانلود
📌دوم تیر ۱۳۴۲، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش شعبانعلی، کشاورز بود و مادرش زبیده نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، با سمت فرمانده گروهان در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🆔️ @meraj_shohada_qazvin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌آب نبود غذایی هم نبود ڪہ بخورن؛ مهمات هم دیگہ آخراش بود. پنج روز زیر آتیش سنگین بعثی ها مقاومت ڪردن. هیچکس از این ڪانال لفت نداد. هیچکس ... 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🆔️ @meraj_shohada_qazvin
📌باید تصمیم بگیریم که فقط نگاهشون کنیم و حسرت بخوریم یا حرکت کنیم و بهشون ملحق بشیم. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🆔️ @meraj_shohada_qazvin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌دختر شهید مدافع حرم محمد رضایی: دلتنگ بابام هستم. میتونید منو ببرید پیش بابام؟!😭 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🆔️ @meraj_shohada_qazvin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌حضور راویان فتح استان قزوین در دوره سراسری تربیت راوی مکتب حاج قاسم در دانشگاه صنعتی تحصیلات تکمیلی ماهان کرمان. ۱۶ تا ۲۱ مرداد ماه مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه صاحب الامر(عج) استان قزوین 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🆔️ @meraj_shohada_qazvin
📌همیشہ‌مےگفـت: براےاینکہ‌گره‌محبت‌مامحکم‌تربشہ" بایددرحـق‌همدیگـہ‌دعاڪنیم. .✋🏻🤍"! 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🆔️ @meraj_shohada_qazvin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌سخت تر از سخت دیدار بعدی ما در معراج الشهدای قزوین، سخت تر از سخت بود… در تمام لحظات قبل از این دیدار به خودم می گفتم چیزی نشده، رفتن حمید دروغ است، حمیدم که سه روز پیش با او تلفنی صحبت کردم، اتفاقی برای او نیفتاده است. بعد از نوشتن، آن را به من داد و سخت ترین کار ممکن را از من خواست. گفت بخوان… با گریه خواندم. گفت نه بار دیگر بخوان، باید قوی و باشهامت و پر از صلابت به مانند همسران شهدا آن را بخوانی…تمرین کن تا هنگام شهادت بتوانی آن را راحت برای همه بخوانی… حتی وقتی از پله های معراج بالا رفتم و پیکرش را دیدم با خود می گفتم الآن دست می زنم و می بینم که تمام این لحظات که عمری بر من گذشت خواب است؛ اما وقتی دیدم و لمسش کردم بدن و صورت سردش را یاد افتادم که همیشه دست های سردش را به من می داد و می گفت فرزانه جان با دست هایت گرمم کن؛ و من در آن لحظه تصمیم گرفتم با دست هایم گرمش کنم. به یاد گریه شب آخر افتادم که حمید به من گفت «فرزانه دلم را لرزاندی اما ایمانم را نمی توانی بلرزانی». برای همین سرم را کنار صورتش بردم و گفتم مرا ببخش که در شب آخر دلت را لرزاندم… پیکرش را می بوسیدم و با گریه می گفتم دوستت دارم عزیزم؛ یادت هست همیشه وقتی از مأموریت به خانه برمی گشتی برای من گل می خریدی، حالا ازاین پس من باید برای تو گل بیاورم 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🆔️ @meraj_shohada_qazvin