بسمالله الرحمن الرحیم
#جلسه_هجدهم
#بخش_اول
✍ادامه بحث....
۳. یاس و ناامیدی:
وقتی آدم فکر کند که کس دیگری هست که در این معارف میخواهد قرار بگیرد ؛ ناامید می شود از آن وجهه هایی که می تواند برای خودش هم به وجود بیاید ؛ به خاطر اینکه آن محبت به دنیا ؛حرص ؛طمع و فرو رفتن در باطل در درونش کاملاً برطرف نشده است و به آنها آغشته شده است ؛ اینها باعث می شود که یک ناامیدی در درون آدم باشد .
وقتی آدم یک معرفتی را کسب میکند ؛ اگر دیگری هم کسب کند ؛ چون هدفش هدف های دنیایی هست یک ناامیدی به او دست می دهد آدم باید یک چنین چیزی را مد نظر قرار بدهد.
۴. ضعف نفس:
آدم نگاه می کند می بیند اگر دیگری معارفی را کسب کند ؛ چون محبت به دنیا دارد و رذایل قوه شهوت در درونش تجلی دارد ؛ آن موقع وجودش و نفسش ضعیف میشود و آن کارهایی که در این مسیر میخواهد انجام بگیرد باعث میشود که آدم از آن ها عقب نشینی بکند چون می بیند که دیگران هم، هم ردیف او شده اند و یا حتی از او جلوتر رفته اند و این باعث می شود که نقص های گوناگونش یعنی آن قوه غضب، شهوت و وهم و خیال و عقل و مراتب گوناگونش در یک ظرفی قرار بگیرند و دیگر تمایل به ادامه کار نداشته باشد و این در درون آدم یک جوری جلوه پیدا میکند و به بیرون هم بروز نمی دهد ؛ ولی در درونش آدم را به سمت سستی می کشاند.
۵. دون همتی:
وقتی می بیند که دیگران هم هستند که دارند این معارف را کسب میکنند و شرایطشان دارد به شرایط او می رسد ؛
آن موقع چون آن محبت دنیا و رذایل قوه شهوت در وجودش تجلی دارد ؛ او را از یک حالت انفعالی به حالت رکود می کشد و آدم همتش را از دست می دهد و دیگر تمایل به بحث ها پیدا نمیکند .
الان می بینیم بعضی از افرادی که خیلی دوست داشتند در معارف قرار بگیرند و معنویات در وجودشان تجلی پیدا کند ؛ ولی وقتی مدتی رفتند دیدند همه دارند میآیند و مثل او دارند میشوند و شاید حتی کسانی بودند که دیرتر از او شروع کردند و از او جلو زدند ؛ یواش یواش او را از آن همتی که کرده بود تا در این مسیر قرار بگیرد به سمت آن رذیله می برد که در درونش به آن شکل ظهور که پیدا کرده است .
و آدم دون همت می شود ؛ دیگر نمی خواهد دنبال بحث برود.
خیلیها این مسیر را رفتند و در وسط راه این رذایل مثل رذیله قوه شهوت و جهل مرکب که برایشان بوده، از آن مسیر منصرف می شوند.
۶. بی غیرتی:
اگر آدم ببیند که دیگران می آیند و در این شرایط قرار میگیرند و در این معارف گوناگون که او هم بوده قرار میگیرند و از او جلو می زنند یا نمی زنند ؛ یا در شرایطی قرار میگیرند که نمیخواهند ادامه بدهند .
یعنی در شرایط مختلف نسبت به هم ردیف های خودش بی تفاوت میشود .
یا عدهای که در یک مسیر دارند حرکت می کنند ؛ اگر یک یا چند تن از دوستان ضعیف باشند و بخواهند حرکت نداشته باشند ؛ اگر آدم برای آنها دعا نداشته باشد و احساس مسئولیت نکنند ؛ یک حالت بی غیرتی به آدم دست میدهد ؛ یعنی نسبت به آنهایی که هم کیش او هستند بیتفاوت است.
علتش هم آن است که همه چیزها را برای خودش میخواهد و فکر میکند که معارف فقط در او ظهور دارد و این باعث میشود که یک چنین صفتی در درون آدم ظهور پیدا کند.
۷. سوء ظن به خدا وخلق :
وقتی که دیگران هم می آیند تا این معارفی را که آدم کسب میکند برایشان کسب شود و همه به یک شکوفایی های گوناگونی می رسند ؛ یک سوء ظنی در آدم به وجود میآید ؛ چون رذایل مثل قوه شهوت و جهل مرکب در وجودش بوده ؛ باعث میشود که نسبت به رحمت خداوند و نسبت به اسماء خداوند و نسبت به افرادی که در این مسیر هستند ؛ یک سوءظن خاصی پیدا کند ؛ چون دوست ندارد دیگری از آنها جلو بزند ؛ فکر میکند که فقط و فقط این معارف در او این طور ظهور دارد دیگران از او دور هستند.
اینها میتواند به این شکل در درون آدم تجلی داشته باشد.
✍ادامه دارد .........
#جهاد_تبیین
#شرح_معراج_السعاده
🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم
#جلسه_هجدهم
#بخش_اول
✍ادامه بحث.........
۸. کتمان حق:
وقتی که می بیند کسانی که با او هستند و دارند حرکت میکنند در این شرایط قرار میگیرند و این حقایقی را که میخواهند بیان کنند و آدم می بیند حقیقت این است که همه در این معارف قرار گرفتند و آن معارف به این شکل دارد تجلی پیدا میکند .
برای اینکه دیگران خوب استفاده نکنند ؛ حق را می پوشاند و ان را بیان نمی کند و این رذیله به این صورت در درون او تجلی پیدا میکند .
چون فکر میکند که این معارف فقط متعلق به خودش است .
البته این حالت را باید توجه داشته باشیم که آدم هر حقیقتی را هم نمی تواند بیان کند و این یک نکته ظریفی است که آدم باید به آن توجه داشته باشد که بنا بر فرمان باید یک چنین کاری را انجام بدهد ؛ این یک تفاوت ظریفی است که آدم باید تشخیص بدهد و کسانی هم که در این مسیر هستند و با آنها سر و کار دارند ؛ باید بدانند که چه موقع آن حقیقت باید آشکار بشود ؟ و آن کسانی که با او هستند ظرفیتشان چقدر است ؟آیا قابلیت پذیرش دارند یا ندارند ؟
چه بسا یک حقیقتی بیان شود و آن مسیری که دارد طی میشود ؛ کاملاً از بین برود. به خاطر اینکه با یک دیدهای دیگری به آن توجه کنند و آن موقع آن چیزی که دارد اتفاق میافتد قطع شود .
پس باید آدم به این نکته ظریف توجه داشته باشد که چه موقعی نباید حقیقت کتمان شود.
آن موقعی که کسانی که در این مسیر هستند ظرفیت پذیرش این حقیقت را داشته باشند ؛ در آن زمان باید حقیقت را بیان کند و دیگران هم استفاده کنند.
اگر این کار را نکند یعنی آن جهل مرکب و رذایل دیگر در وجودش است و باعث می شود که آن حقیقت را بیان نکند .
این تعدادی که گفته شده آن موقعی است که آدم در حالت نزول است ؛ مثلاً به نوعی آدم در وجودش احساس میکند که نسبت به دیگران کم می آورد و دیگرانی که در معارف آمدند از او جلو زدند؛ در یک چنین حالتی آدم در حالت نزولی قرار دارد .
و دو تا رذیله دیگر مثل عجب و قساوت و سنگدلی اینها موقعی است که آدم در حالت صعود است.
۹. عجب: موقعی است که آدم فکر کند این معارف فقط و فقط برای او تجلی دارد و درون خودش احساس بزرگی کند نه اینکه با دیگران خودش را مقایسه کند ؛ ولی در درون خودش چنین حالتی دست می دهد .
وقتی که چنین حالتی باشد ؛ آن موقع معارفی که برای آدم به هر اندازه جاری شده ؛
چون در وجودش رذیله هایی مثل جهل مرکب و آن قوه شهویه دارد ! و به این دنیا تمایل دارد ؛ جلوههای مختلف این رذایل دنیایی برای او تجلی پیدا میکند.
و حالت عجب در درون آدم نسبت به معارفی که در وجودش تجلی پیدا کرده به این صورت ظهور پیدا میکند.
۱۰. قساوت و سنگدلی:
وقتی یک چنین معارفی در وجود آدم تجلی پیدا میکند و او در حالت عالی قرار میگیرد ؛ آن موقع نگاه میکند و میبیند دیگرانی که در این حالت قرار نمی گیرند و در سطح پایین تر هستند ؛ از کنار آنها بی تفاوت رد می شود .
در چنین حالتی آن قساوت و سنگدلی خودش را نشان میدهد منتها اینجا یک نکته ظریفی است که آن افرادی که با آدم حشر و نشر دارند؛ باید طالب حقیقت باشند تا آدم بتواند به همان اندازه که برای خودش تجلی پیدا کرده ؛ آن معارف را برای آنها بازگو کند ولی اگر کسی طالب نباشد ؛ قساوت و سنگدلی اینجا معنی پیدا نمی کند.
قساوت و سنگدلی زمانی اتفاق می افتد که آن کسانی که طالب هستند و ظرفیت دارند آدم نسبت به آنها بی تفاوت باشد.
این دو رذیله در حالت صعود است(عجب. و قساوت وسنگدلی) که به این صورت برای آدم تجلی پیدا میکند ؛ اینها رذایلی هستند که به صورت ظهور نیافته است.
یعنی از رذایل قوه غضب ؛ به صورتی که فقط در درون آدم تجلی پیدا میکند.
#جهاد_تبیین
#شرح_معراج_السعاده
🇮🇷@merajosaade786
بسم الله الرحمن الرحیم
#شرح_معراج_السعاده
#جلسه_هجدهم
#بخش_دوم
معنای ظهوریافته
آنهایی که بهصورت ظهور یافته اتفاق میافتد ؛ یعنی وقتی آدم نگاه می کند می بیند در این معارف کسانی هستند که در میان این مسیر قرار میگیرند ؛ بنا بر جهل مرکب و قوه شهوت که در وجودشان جاری است.
اولین فقره عجله و شتابزدگی است
عجله وشتابزدگی:
یعنی سریع تا یک اتفاق میافتد زود بازگو می کنند و برخورد میکنند و یا چیز های گوناگون را دانسته و ندانسته بیان میکنند و این حسد خودشان را با شتاب و با ظهور نشان می دهند. چون صفت حسد درونشان تجلی دارد به این شکل به ظهور می رسد.
غضب:
وقتی آدم با کسی حشر و نشر دارد و در معارف قرار میگیرد ؛ چون رذایل گوناگون در آدم وجود دارد ؛ به صورت غضب با آن برخورد می کند و می خواهد هر چیزی را بهانه کند و برخوردهای فیزیکی به شکلهای گوناگون با آن طرف مقابل به ظهور برساند.
برای اینکه او را در حالت نزول قرار بدهد ؛ چون خودش در حالت نزولی است و فکر میکند دیگران در حالت خوبی هستند و میخواهد کاری بکند که با کارهایی که انجام می دهد آنان را به نوعی از آن حالت خارج کند و اینگونه حسدش به ظهور می رسد.
انتقام: در این شرایطی که برای آدم به وجود می آید با هر اتفاق یا دلیل کوچک میخواهد انتقام بگیرد به خاطر اینکه میبیند دیگری معارفش نسبت به او بیشتر است و او در حالت پایین است و نمیتواند اورا تحمل بکند و با هر اتفاقی که میافتد ؛ می خواهد اگر ظهوری نسبت به او دارد؛ مقابل آن را با او انجام بدهد.
و این انتقام جویی در درونش وجود دارد .
به خاطر اینکه آن صفت حسد در وجود او نسبت به معارف او هست و اینطور می خواهد خودش را تخلیه بکند.
غلظت و درشتی:
وقتی که چنین حالتی است میخواهد با کلمات و گفتار گوناگون با او برخورد کند ؛ به خاطر اینکه خودش در حالت پایین تری است و دیگری در حالت بالاتری است و با این گفتار میخواهد اورا از آن حالت در بیاورد و حسدش به این شکل به ظهور برسد.
کج خلقی:
در این شرایط که قرار میگیرد ؛ به هر بهانه ای می خواهد با کسانی که در این معارف هستند؛ مخالفت بکند. چون میبیند که معارف او نسبت به خودش بیشتر است و به نوع های مختلف می خواهد با عقاید او مخالفت کند و اگر او حقیقت را بیان کند با آن حقیقت مخالفت میکند و حسادتش را به این شکل نشان میدهد.
عداوت:
عداوت و دشمنی وقتی یک چنین حالتی است می خواهد به شکلهای گوناگون دشمنی اش را نشان بدهد ؛ هر اتفاقی میافتد خودش را در مقابل او دشمن میداند و برخوردهای فیزیکی به نحو های گوناگونی که در این عالم دارد به ظهور می رسد، را به ظهور می رساند و حسدش را اینطور نشان میدهد.
سرکشی:
چون در این مسیر هستند و معارف به این صورت جاری میشود ؛ اگر نصیحتی از طرف مقابل صورت بگیرد ؛ او در برابر آن سرکشی می کند و آن را قبول نمیکند ؛ چون میبیند که معارف شخص مقابل در حد بالاتر است و چون آدم مبتلا به رذایل است به این شکل به ظهور می رسد.
عصبیت:
چون با شخصی که در این مسیر هست و دارند معارف را با هم کسب میکنند ؛ هر اتفاقی خواسته یا ناخواسته تصورات گوناگونی راکه رد و بدل می شود باعث عصبیت او میشود ؛ به خاطر اینکه میخواهد حسدش را به واسطه عصبانیت تخلیه بکند .و این حسد به حد اشباعی در درونش رسیده که نمیتواند طرفش را تحمل کند .
اینها وقتی است که آدم در حالت نزول است ؛ یعنی طرف مقابل نسبت به آدم در حد بالاتری قرار دارد و میخواهد با رذایلی که در درونش است او را از حالت بلندی و اوج پایین بیاورد و اینها به صورت ظهور یافته است . و به وسیله این رذایل عجله و شتاب زدگی و غیره می خواهد او را از حالت بلندی پایین بیاورد ؛ چون خودش نسبت به آن طرف در حالت نزول است و چنین برخوردهایی در درونش می خواهد به وجود آید.
سه رذیله دیگر هست که خودش در حالت صعود است ؛ یعنی خودش در حالت مرتبه بالا است وقتی در مرتبه بالا بود میخواهد اینها در مقابل او اینجوری تجلی پیدا کنند که یکی « کبر » است که میخواهد به نوع های مختلف به صورت زبان و رفتار نشان بدهد که نسبت به دیگری بالاتر است و این حسدش را میخواهد به این شکل نشان بدهد.
تفاخر:
یعنی میخواهد فخرفروشی داشته باشد به نوع های مختلف ؛ چون خودش دارای یک سری معارف است.
آدم می بیند یک چنین رذایلی در بعضی افراد شایع است البته خودشان خبر ندارند .
و اگر بنا بر خواست خدا یک بیداری برایشان حاصل شود و متوجه شوند می بینند با رفتارها و کردارها و کارهایی که انجام میدهند دارند فخرفروشی میکنند و آن معارف خودشان را به رخ دیگران میکشند.
✍ادامه دارد......