#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
برای شرکت در مراسم عروسی یکی از آشنایان به تهران دعوت شده بودیم.
بعدها صاحب مجلس برای ما تعریف کرد:
"مراسم بزن و بکوب و شادی در حیاط برپا بود. در حال پذیرایی بودم که متوجه شدم درب یکی از اتاق های خانه بسته است.
در را که باز کردم از چیزی که دیدم جا خوردم و انگشت حیرت به دندان گرفتم.
مجتبی بالای اتاق نشسته و بچه های کوچک اقوام هم دورش حلقه زده بودند؛ و با زبانی کودکانه به آنها احکام آموزش می داد."
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺠﺘﺒﻲ_قطبی
@merajshohadaa