بخش دوم
کنکور و بازتولید نابرابری
اگر با نگاه بوردیویی به مسئله کنکور ایران بنگریم، این آزمون نه یک سازوکار صرفاً علمی و بیطرف، بلکه نهادی است که به نحو آشکاری در بازتولید شکافهای اجتماعی و طبقاتی عمل میکند. دادههای آماری اخیر نشان میدهد که رتبههای برتر کنکور عمدتاً در اختیار دانشآموزانی است که از مدارس سمپاد، غیرانتفاعی یا نمونه دولتی برخوردار میآیند، در حالیکه سهم مدارس عادی دولتی از این موفقیتها تقریباً صفر است. همین نکته نشان میدهد که سرمایه اقتصادی و فرهنگی خانوادهها در تعیین موقعیت آموزشی فرزندان نقش تعیینکننده دارد و شانس دسترسی به رشتهها و دانشگاههای برتر، به شدت تحت تأثیر این سرمایههای پیشینی است.
از منظر بوردیو، آنچه در ظاهر به عنوان «شایستگی فردی» معرفی میشود، در واقع بازتابی از برخورداری پیشین از سرمایه فرهنگی و اقتصادی است. در ایران، این فرآیند حتی آشکارتر از بسیاری از جوامع دیگر رخ میدهد. خانوادههای طبقات مرفه با سرمایهگذاری مستقیم مالی ـ از طریق مدارس خاص، کلاسهای کنکور، مشاورههای حرفهای و منابع کمکآموزشی ـ سرمایه اقتصادی خود را به سرمایه آموزشی و در نهایت به سرمایه فرهنگی نهادینهشده تبدیل میکنند. در مقابل، خانوادههای محروم که توانایی تأمین چنین هزینههایی را ندارند، عملاً از همان آغاز مسیر رقابت حذف میشوند.
کنکور در ظاهر بهمثابه یک مکانیزم «عادلانه» طراحی شده است؛ همه داوطلبان در یک روز و با یک آزمون سنجیده میشوند. اما بوردیو بهخوبی نشان میدهد که عدالت صوری، پوششی برای نابرابری واقعی است. موفقیت در کنکور وابسته به توانایی تستزنی، دسترسی به تکنیکهای آموزشی خاص و بهرهگیری از منابع انبوه آموزشی است؛ عناصری که همگی محصول سرمایههای اقتصادی و فرهنگی پیشینیاند، نه استعداد ذاتی. از این منظر، کنکور در ایران به ابزاری برای مشروعیتبخشی به سلسلهمراتب طبقاتی تبدیل میشود؛ به گونهای که رتبههای برتر به عنوان «باهوشترین» و «شایستهترین» معرفی میشوند، در حالیکه در عمل، آنها بیش از دیگران از امکانات و سرمایههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بهرهمند بودهاند.
به این ترتیب، میتوان گفت کنکور در ایران نمادی از آن چیزی است که بوردیو آن را «اسطوره شایستهسالاری» مینامد: آزمونی که به ظاهر بیطرف و عادلانه است، اما در عمل به سازوکاری قدرتمند برای بازتولید نابرابریهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تبدیل شده است. فهم این واقعیت، نخستین گام برای نقد و اصلاح سیاستهای آموزشی است؛ سیاستهایی که اگر همچنان بر محور کنکور و نظام گزینش صوری باقی بمانند، نه تنها عدالت آموزشی را محقق نمیکنند، بلکه به بازتولید و تثبیت ساختارهای نابرابر موجود نیز یاری میرسانند.
✍ به قلم دکتر مهرداد مطلب زاده
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
🌐 ایتا | بله | اینستاگرام
📃اندیشکده مرآت برگزار می کند:
♻️ جلسه ۴۱ نشست خوانش
# فصل_پنجم سلسله نشست های دورهمی #خوانش
🌱گفتاری پیرامون سیاستگذاری تربیتی
📑با موضوع:تربیت در استعمار مفهومی
👤با ارائه: دکتر محمد رحمانی
⏰️زمان:دوشنبه ۱۷ شهریورماه ۱۴۰۴
از ساعت ۱۷ الی ۱۸/۳۰
🏢مکان:
[کارستان بهارستان]
جهت ثبت نام از طریق: [لینک ثبت نام]👉
🌱ورود عموم آزاد است.
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
🌐 ایتا | بله | اینستاگرام
📖 مَباحــثِ مَعــرفَتـــی یِـک اَندیـــشه حَرِکـت ساز
واژه هایی عمیق در مطالعات تعلیم و تربیت
بخشهایی خواندنی از کتاب “خوانشی بر دلالتهای تربیتی طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن”
#گزیده #کتاب
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
🌐 ایتا | بله | اینستاگرام
#یادداشت
#بخش_اول
عروسک لبوبو، در قواره صنایع فرهنگی
در ادبیات معاصر روابط بینالملل و مطالعات فرهنگی، صنایع فرهنگی بهعنوان یکی از کارآمدترین ابزارهای قدرت نرم شناخته میشوند. تجربه دهههای اخیر نشان داده است که تولیدات فرهنگی، از انیمیشن و فیلم سینمایی گرفته تا اسباببازی و کالاهای جانبی (Merchandise)، صرفاً کارکرد سرگرمی ندارند؛ بلکه حامل معنا، سبک زندگی و روایتهای تمدنیاند. از همین رو، بسیاری از اندیشمندان معتقدند که نبرد تمدنی امروز بیش از آنکه در میدان نظامی و اقتصادی جریان داشته باشد، در عرصه فرهنگ و تصویرسازی از آینده رقم میخورد.
مطالعه موردی چین در این زمینه شواهد روشنی به دست میدهد. دو نمونه برجسته، عروسک «لبوبو» و انیمیشن «نژا۲»، طی سالهای اخیر به پدیدههای جهانی بدل شدهاند. عروسک لبوبو با ظاهر آشفته و رویکرد «ضدکمالگرایی»، در سال ۲۰۲۴ به فروش جهانی بیش از ۱.۸ میلیارد دلار دست یافت و تنها در نیمه نخست ۲۰۲۵، شرکت تولیدکننده آن (پاپمارت) بیش از ۶۷۰ میلیون دلار فروش ثبت کرد. این محصول امروز در بیش از ۳۰ کشور از جمله ایالات متحده، انگلیس و استرالیا توزیع میشود. در مقابل، انیمیشن نژا۲ با الهام از اساطیر بومی چین به فروشی معادل ۲.۲ میلیارد دلار دست یافته است، در حالیکه هزینه تولید آن تنها ۸۰ میلیون دلار برآورد شده بود. مجموع فروش این دو محصول تاکنون نزدیک به ۴ میلیارد دلار بوده است؛ رقمی معادل ۸.۶ برابر کل بودجه فرهنگ و هنر ایران در دو سال اخیر (حدود ۴۶۵ میلیون دلار). این مقایسه نشان میدهد که صنایع فرهنگی در جهان معاصر نه یک فعالیت حاشیهای، بلکه صنعتی راهبردی با آثار مستقیم اقتصادی و تمدنیاند.
نکته قابل تأمل آن است که دستاوردهای یادشده تنها به بُعد اقتصادی محدود نمیشوند. لبوبو با طراحی خاص خود به نمادی از بیان صادقانه احساسات انسانی تبدیل شده و هر نسخه آن یکی از حالات عاطفی همچون شادی، غم یا امید را بازنمایی میکند. این ویژگی موجب شده است که میلیونها مصرفکننده در سطح جهانی آن را نه صرفاً یک اسباببازی، بلکه نوعی «دوست عاطفی» تلقی کنند. از منظر تربیتی، این امر اهمیت ویژهای دارد: وقتی کودکان با عروسکی ارتباط برقرار میکنند که حامل پیامهای خاصی درباره شادی، غم یا حتی تنهایی است، عملاً بخشی از فرایند یادگیری هیجانی و اجتماعی آنها در دل یک محصول خارجی شکل میگیرد. بهعبارت دیگر، کالاهای فرهنگی میتوانند بهطور نامحسوس در تربیت عاطفی و هویتی نسل جدید اثرگذار باشند. اگر این کالاها حامل ارزشها و نمادهای بومی نباشند، طبیعی است که ذائقه و عاطفه کودک بهسوی الگوهای بیگانه جهت پیدا کند.
پیوند این محصول با سازوکارهای تبلیغاتی و رسانهای، بهویژه بهرهگیری از سلبریتیهایی مانند ریحانا، کیم کارداشیان و اعضای گروه بلکپینک، و نیز بازنمایی در شبکههای اجتماعی، نقشی تعیینکننده در تبدیل آن به یک «پدیده جهانی» داشته است. بازاریابی هوشمندانه، لبوبو را از سطح یک عروسک ساده فراتر برده و آن را به بخشی از سبک زندگی جوانان در شرق و غرب جهان بدل کرده است.
بازار ایران نیز از این موج بینصیب نمانده است. براساس دادههای میدانی، تنها در چند ماه نخست ورود لبوبو به کشور بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رسیده و گردش مالی این فروش حداقل ۷۰۰ میلیارد تومان برآورد شده است. این ارقام از یکسو نشاندهنده تأثیرپذیری مستقیم جامعه ایرانی از روندهای فرهنگی جهانی است و از سوی دیگر ظرفیت بالقوه کشور در بهرهگیری از صنایع فرهنگی را برجسته میسازد. با این وجود، باید اذعان کرد که ایران تاکنون در حوزه مرچندایز دچار غفلت ساختاری بوده است. در حالیکه در سطح جهانی بخش اعظم درآمد یک محصول فرهنگی از کالاهای جانبی تأمین میشود، در ایران حتی آثار موفق سینمایی یا انیمیشنی به ندرت به توسعه چنین زنجیرهای منجر شدهاند. فقدان سیاستگذاری یکپارچه، نبود شرکتهای تخصصی و نگاه صرفاً هنری به محصولات فرهنگی، موجب از دست رفتن فرصتهای اقتصادی، هویتی و تربیتی فراوان شده است.
✍ به قلم دکتر مهرداد مطلب زاده
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
🌐 ایتا | بله | اینستاگرام
#یادداشت #بخش دوم
مِرچَندایز در قواره تمدن سازی
از منظر تمدنی، این کاستیها پیامدهای عمیقتری دارند. اگر تمدن نوین اسلامی قرار است بهعنوان الگویی بدیل در جهان معاصر مطرح شود، تحقق آن بدون صنایع فرهنگی نخواهد بود. همانگونه که ایالات متحده با دیزنی و باربی ارزشهای فرهنگی خود را جهانی کرد و امروز چین با لبوبو و نژا۲ تصویری متفاوت از آینده ارائه میدهد، تمدن اسلامی نیز نیازمند قهرمانان بومی، روایتهای اسطورهای جذاب و محصولات جانبی تأثیرگذار است.
اما نکته کلیدی اینجاست که زنجیره مرچندایز (Merchandise) حلقه مفقوده سیاست فرهنگی ایران است. در واقع، اثر فرهنگی وقتی ماندگار میشود که از قاب سینما یا صفحات تلویزیون فراتر رفته و به بخشی از زیست روزمره مردم تبدیل شود. این همان کاری است که باربی برای فرهنگ آمریکایی کرد و امروز لبوبو برای فرهنگ چینی انجام میدهد. وقتی کودکی عروسک، لباس یا کیف مدرسهای با تصویر یک شخصیت خاص دارد، آن شخصیت فقط «محبوب» نیست، بلکه آرامآرام به بخشی از جهان ذهنی و نظام تربیتی او بدل میشود.
از این منظر، مرچندایز فقط یک فعالیت اقتصادی نیست؛ بلکه ابزاری برای تثبیت تربیتی و هویتی است. شخصیتهای کارتونی و قهرمانان داستانی از طریق محصولات جانبی وارد اتاق خواب، میز تحریر، وسایل مدرسه و حتی خیالپردازیهای کودک میشوند. به همین دلیل است که غفلت از این حوزه، فقط به معنای از دست دادن میلیاردها تومان درآمد نیست؛ بلکه به معنای واگذاری میدان تربیت نسل آینده به محصولات بیگانه است.
در ایران، حتی آثار پرمخاطب و محبوب مانند برخی سریالهای تلویزیونی یا انیمیشنهای موفق، عملاً فاقد زنجیره مرچندایز بودهاند. این در حالی است که براساس آمار، تنها فروش عروسک لبوبو در ایران طی چند ماه به بیش از ۷۰۰ میلیارد تومان رسیده است؛ پولی که میتوانست صرف تولید و گسترش شخصیتهای بومی شود. این خلأ نشان میدهد که سیاستگذاری فرهنگی ما هنوز نگاه پروژهای دارد، نه اکوسیستمی. در حالیکه در جهان امروز، هر اثر فرهنگی موفق، یک «اکوسیستم اقتصادی–فرهنگی» میسازد که هم درآمدزاست، هم تربیتکننده، و هم حامل ارزشهای تمدنی.
بنابراین، توجه به مرچندایز در ایران باید بهعنوان یک راهبرد کلان مورد بازنگری قرار گیرد. این حوزه نیازمند سرمایهگذاری جدی، نهادهای تخصصی، حمایت حقوقی (برای جلوگیری از قاچاق و تقلب)، و از همه مهمتر نگاه فرهنگی–تمدنی است. اگر این اتفاق نیفتد، حتی بهترین آثار سینمایی و انیمیشنی ما بهسرعت فراموش میشوند و میدان تربیت و ذائقهسازی نسل جدید را عروسکها و کاراکترهای بیگانه اشغال خواهند کرد.
به بیان دیگر، مرچندایز پلی است میان اقتصاد، فرهنگ و تربیت و حتی سیاست. کشوری که این پل را بسازد، میتواند از یک فیلم یا عروسک، میلیاردها دلار ثروت، میلیونها هوادار و نسلی تربیتشده با ارزشهای بومی به دست آورد. و کشوری که آن را نادیده بگیرد، ناچار به مصرف بیپایان روایتها و محصولات دیگران خواهد بود. آینده تمدنی ایران دقیقاً در گرو این انتخاب راهبردی است.
✍* به قلم دکتر مهرداد مطلب زاده*
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
🌐 ایتا | بله | اینستاگرام
📖 کــارخانهِ اِنــــسان ســازی به مثابهٔ دویِ ماراتُن
واژه هایی عمیق در مطالعات تعلیم و تربیت
بخشهایی خواندنی از کتاب “خوانشی بر دلالتهای تربیتی طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن”
#گزیده #کتاب
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
🌐 ایتا | بله | اینستاگرام
#یادداشت
هوش مصنوعی، عاملیت انسان و تربیت رسانهای: تأملی فلسفی و تربیتی
در مواجهه با ابزارهای نوین فناوری، از جمله هوش مصنوعی، لازم است ابتدا نگاهی فلسفی و انسانشناختی به آن داشته باشیم تا بتوانیم ابعاد تربیتی و اجتماعی آن را دقیقتر تحلیل کنیم. این نگاه، اگرچه در ابتدا ممکن است انتزاعی یا تخصصی به نظر برسد، اما در فهم درست جایگاه انسان در مواجهه با هوش مصنوعی نقش کلیدی دارد.
در فلسفه اسلامی، مفهوم عاملیت انسان بر بنیانهایی چون عقل، اراده، اختیار و مسئولیت اخلاقی استوار است. انسان، از منظر این دستگاه فکری، فاعل مختار است؛ کسی که ادراک میکند، انتخاب میکند و در نهایت، مسئول عمل خویش است. اما پرسش اساسی اینجاست: در تعامل با سامانههای هوش مصنوعی، این ارکان بنیادین عاملیت انسانی در چه جایگاهی قرار دارند؟
هوش مصنوعی، بهویژه در شکلهای نوین آن، گاه بهگونهای عمل میکند که گویی از عقلانیتی مستقل برخوردار است. اما واقعیت این است که این سیستمها فاقد آگاهی، اراده مستقل، اختیار اخلاقی و تعهد به حقیقت هستند. آنچه به ظاهر «فهم» یا «تحلیل» به نظر میرسد، محصول پردازشهای دادهمحور بر پایه الگوریتمهایی است که انسانها طراحی کردهاند. به تعبیر دیگر، هوش مصنوعی یک عقل منفعل است، نه عقل فعال؛ و نمیتوان آن را بهمثابه فاعل مختار تلقی کرد.
با این حال، هوش مصنوعی ابزاری صرفاً خنثی هم نیست. این فناوری میتواند در شکلدهی نگرشها، سوگیریها و حتی سبک زندگی افراد تأثیرگذار باشد. در بسیاری از موارد، کاربران بدون ارزیابی نقادانه، به دادههای تولیدشده اعتماد میکنند، حتی اگر این دادهها دچار تحریف علمی یا محتوایی باشند. برای نمونه، تجربه شخصی نگارنده و گزارشهایی که از برخی دانشجویان دریافت شده، نشان میدهد که برخی از مراجع و استنادات ارائهشده توسط هوش مصنوعی فاقد پشتوانه واقعی هستند یا حتی ساختگیاند. در حوزههایی چون دین، این مسئله میتواند به تحریف باورها و مفاهیم منجر شود، بهویژه هنگامی که آیات یا روایاتی به نادرستی نقل میشوند.
از این منظر، عاملیت انسان در تعامل با هوش مصنوعی میتواند هم تقویت شود و هم تضعیف. اگر انسان از این ابزار برای ارتقاء فهم، تحلیل و بهبود مهارتهای خود استفاده کند، عاملیت او تقویت خواهد شد. اما اگر به مصرفکنندهای منفعل تبدیل شود که بدون تأمل، دادههای دریافتی را میپذیرد، قدرت عقل، انتخاب و فهم خود را واگذار کرده است. به بیان دیگر، همان ابزار میتواند هم فرصتساز باشد و هم تهدیدآفرین، بسته به اینکه چگونه مورد استفاده قرار گیرد.
یکی از مثالهای روشن این دوگانه، استفاده از هوش مصنوعی در ویرایش و ارتقاء متون علمی است که میتواند یک تجربه مثبت و کمککننده باشد. در مقابل، زمانی که از آن برای تولید منابع و ارجاعهای غیرموثق استفاده میشود، جنبهای منفی و آسیبزا پیدا میکند.
از این رو، در مواجهه تربیتی با هوش مصنوعی، تنها به آموزشهای فناورانه و فنی نباید بسنده کرد. وظیفه مهمتری بر عهده والدین، معلمان و نظامهای آموزشی است و آن، پایهریزی سواد انتقادی-فلسفی در نسل جدید است. این نوع سواد رسانهای، افراد را از یک مصرفکننده صرف به یک ناظر فعال و نقاد تبدیل میکند؛ کسی که درک عمیقتری از ابزار دارد، نسبت آن را با هویت انسانی درک میکند و اجازه نمیدهد ماشین جای انسان را بگیرد.
در این مسیر، نقش تربیت رسانهای بسیار مهم است. ما باید به نوجوانان کمک کنیم تا با حفظ و تقویت مهارتهایی چون تفکر انتقادی، خلاقیت اصیل، همدلی، اخلاق و عقل جمعی، جایگاه خود را در جهان مبتنی بر هوش مصنوعی بازتعریف کنند. این مهارتها دقیقاً همان ویژگیهایی هستند که ماشین فاقد آنهاست و انسان را از فناوری متمایز میکند.
شاید انیمیشن WALL-E تصویری آیندهنگر از این وضعیت را بهخوبی ترسیم کرده باشد. در آنجا، انسانها در سفینهای فضایی، تمامی اختیار، تحرک و حتی اراده خود را به ماشینها سپردهاند و به مصرفکنندگانی صرف بدل شدهاند. این تصویر هشداریست که در تربیت رسانهای باید جدی گرفته شود تا فرزندان ما به چنین سرنوشتی دچار نشوند.
در نهایت، هوش مصنوعی، در کنار همه پیچیدگیهای فنی، ما را به یک تحول جدی در فهم از «انسان بودن» فرا میخواند. ما دیگر با نسلی مواجه هستیم که باید از جستوجوگر پاسخ به مطرحکننده پرسشهای اصیل تبدیل شود. نسل آینده باید یاد بگیرد که اگر پرسش دقیق، هوشمندانه و اصیلی مطرح کند، پاسخهای دقیقتری نیز دریافت خواهد کرد؛ و این هنر انسان است، نه ماشین.
✍به قلم دکتر زینب نادری
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
🌐 ایتا | بله | اینستاگرام
📖 ولایَـــتِ طولـــی تــَـلَقیِ اَولیهِ عُمومـــی مَفهـــومِ وِلایـــت
واژه هایی عمیق در مطالعات تعلیم و تربیت
بخشهایی خواندنی از کتاب “خوانشی بر دلالتهای تربیتی طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن”
خرید کتاب از طریق سایت 👇👇👇👇
#گزیده #کتاب
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
🌐 ایتا | بله | اینستاگرام
#یادداشت
راهبردها و روش های حاکم بر مسوولیت پذیری شخصی فرزندان در نظام تربیتی اسلام
انسان موجودی اجتماعی است که رشد و تکاملش در سایه حضور در اجتماع و ارتباط با دیگر انسان ها رقم می خورد. از این رو، در مکتب تربیتی اسلام، یکی از ساحت های زندگی انسانی، موقعیت او در جامعه در میان انسان های دیگر است که در قالب حقوق و تکالیف متقابل افراد انسانی معنا پیدا می کند. ساحت تربیت اجتماعی بخشی از مقوله تربیت است که ناظر به شایستگی هایی می باشد که فرزندان را قادر می سازد تا آگاهانه و به طور فعال در فعالیت های اجتماعی مشارکت کنند و مسوولیت اعمال و رفتار خود را بپذیرند.
یکی از سازه های موثر روانشناختی – اجتماعی که از جمله مهارت های نرم تلقی می شود و نقش بنیادینی در کیفیت مطلوب زندگی و ایجاد تعادل بین ابعاد مختلف آن دارد، مسوولیت پذیری شخصی (Personal responsibility) است. وقتی سخن از مشکلات اجتماعی می شود این مفهوم بیشتر از مفاهیم دیگر نمایان می شود به گونه ای که فقدان یا کاهش آن در جوامع، نه تنها خود فرد را تحت تاثیر قرار می دهد بلکه منجر به دردسرهای اجتماعی بزرگی نیز می شود . زیرا فقدان مسوولیت پذیری شخصی در افراد موجب سلب و از بین رفتن قدرت کنترل فردی و جامعه پذیری، هنجارشکنی، پوچی، اضطراب و ... می شود.
مفهوم مسولیت پذیری برای گروه های متعددی از پژوهشگران از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بوده و محل بحث است؛ از جمله پژوهشگران حوزه تحصیلی. زیرا یکی از آفات و آسیب های مهم فقدان مسوولیت پذیری شخصی، چالش کیفیت مطلوب زندگی و سرزندگی تحصیلی است که این امر، به ویژه در نوجوانانی که با تغییرات شناختی، اجتماعی سریعی روبه رو هستند و می بایست خود را با آن تغییرات سازگار دهند جلوه می کند ؛ همچنین این مساله برای پژوهشگران و جرم شناسان محیطی نیز قابل توجه است. زیرا یکی از مولفه های مورد توجه در جرمشناسی که نقش بسیار مهمی در جرم زدایی و تبعیت از قانون دارد، جامعه پذیری و مسوولیت پذیری در مقابل اعمال و رفتار شخصی است.
از دیدگاه جرم شناسان کیفری، احساس مسوولیت پذیری فردی و اجتماعی موجب می شود که هر فرد در قبال خود و جامعه ملتزم و پایبند به قوانین و بایدها و نبایدهایی باشد و آن ها را محترم شمرده و از آن ها اطاعت کند . مانند دانش آموزی که یاد بگیرد برای فعالیت های درسی روزانه خود برنامه داشته باشد و یا مانند آموزگاری که خود را در مقابل دانش آموزان متعهد به اخلاق و قانون دانسته و از وجدان کاری برخوردار باشد.
مقوله مسوولیت پذیری شخصی از جهات گوناگون قابل بحث و بررسی است؛ از جمله آن که چگونه می توان مردم را برای پذیرش مسوولیت اعمال خود آماده کرد؟ وظیفه نهادها و سازمان های اجتماعی و تربیتی برای تقویت مسوولیت پذیری شخصی چیست؟
به نظر می رسد اگر دستگاه های تربیتی – اجتماعی مانند آموزش و پرورش که در سطح کلان مسوولیت تحول و تربیت مطلوب را در جامعه به عهده دارند برنامه ریزی کنند و از همان ابتدا که کودکان وارد پیش دبستانی ها می شوند اقدام به جامعه پذیری و مسوولیت پذیر کردن بچه ها نمایند می توانند گام مهمی را در انجام این امر و به ویژه نشاط اجتماعی و از جمله سرزندگی تحصیلی بردارند. زیرا مسوولیت پذیری شخصی و سرزندگی اجتماعی و تحصیلی دو سازه مهم روانشناسی هستند که پیوند و ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند به گونه ای که هر دو از مهمترین اهداف تعلیم و تربیت محسوب می شوند . مقصود از سرزندگی توانایی موفقیت آمیز افراد و از جمله دانش آموزان برای روبه رو شدن با چالش های مختلف محیطی و تحصیلی است که در مسیر زندگی افراد رخ می دهد که موجب توانمندی فرد در انطباق با محیط، تبعیت از اصول و قوانین و همچنین پاسخ مثبت و سازنده به چالش ها و مسائل متعدد می شود .
به جز نهادها و دستگاه های تربیتی و اجتماعی، نقش خانواده قبل از مهدها و مدارس در پرورش مسوولیت پذیری فرزندان و آماده کردن آن ها در مقابل چالش ها و مشکلاتی که در موقعیت های اجتماعی و تحصیلی برای آن ها به وجود می آید قطعی و غیرقابل انکار است. بنابراین می توان گفت از جمله سبک های تقویت مسوولیت پذیری شخصی دانش آموزان، سبک والدگری است که نقش بسیار مهمی در به وجود آمدن این سازه دارد تا فرزندان به گونه ای تربیت شوند که ضمن عزت و استقلال شخصیتی جامعه پذیر بوده و مسوولیت تمامی اعمال و رفتار خود را پذیرا باشند.
✍به قلم دکتر مریم اسماعیلی
مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
ایتا/بله/ اینستاگرام
📖 دِلِــــــت پــــــاک بـاشــــه، ظــــاهِـــر مُهِـــــم نیـــســـت ...
واژه هایی عمیق در مطالعات تعلیم و تربیت
بخشهایی خواندنی از کتاب “خوانشی بر دلالتهای تربیتی طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن”
خرید کتاب از طریق سایت 👇👇👇👇
#گزیده #کتاب
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
🌐 ایتا /بله / اینستاگرام
#یادداشت
تأملی تربیتی-روانشناختی بر کودکان غزه بعد از دو سال جنگ
دو سال از روزهایی میگذرد که آسمانِ غزه پیوسته از انفجار و آتش میلرزید. کودکان، آنچنان که همیشه در جنگها اتفاق میافتد، تماشاگر بیپناه صحنههایی شدند که ذهن هیچ بزرگسالی نیز تابش را ندارد. خانههایی که فرو میریخت، پیکرهایی که بیحرکت زیر آوار میماند، فریاد مادرانی که فرزندانشان را از دست میدادند، اینها نه صحنههای یک فیلم تاریک، بلکه واقعیت روزمرهای بود که بر روان صدها هزار کودک سایه انداخت.
اکنون، پس از دو سال، در سایه توافقات سیاسی و سکوتِ موقتیِ توپخانهها، کودکانی هستند که هنوز با صدای مهیب هواپیماهای جنگی از خواب میپرند. آنها در ظاهر، زندهاند؛ اما در درون، تجربههایی را حمل میکنند که واژهها توان توصیف آن را ندارند.
مطالعات روانشناختی بارها نشان دادهاند که قرار گرفتن در معرض مستقیم یا غیرمستقیم خشونت جنگی، بهویژه در دوران کودکی، منجر به پیامدهایی چون اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، اضطراب مزمن، افسردگی، اختلالات خواب و مشکلات رفتاری میشود. اما ارقام و اصطلاحات علمی، قادر به توصیف عمق زخمهای عاطفی کودکی که شاهد مرگ خواهرش بوده نیستند.
این کودکان، به جای بازی، تجربه دفن دارند. به جای قصه شب، خاطرات فرار از بمباران دارند. بسیاری از آنان، زبان خود را برای بیان اندوهشان نمییابند؛ زیرا چگونه میتوان برای چیزی که فراتر از درک است، کلمه پیدا کرد؟
توافق سیاسی، ویرانهها را شاید ترمیم کند. مدرسهها دوباره باز شوند، خانهها بازسازی شوند. اما آیا کسی میپرسد که کودک ۹ سالهای که دوستش را در آغوش گرفته بود و او زیر دستش جان داد، اکنون چطور باید درس بخواند؟ یا دختری که صدای گریهاش تنها پاسخی بود که از میان آوار خانوادهاش شنیده میشد، چگونه باید با جهان آشتی کند؟
بازسازی زیرساختی بدون بازسازی روانی، تنها نیمهی راه است. کودکان غزه امروز نهفقط نیاز به سقف و نان دارند، بلکه به آغوشی امن، مشاورههای روانشناختی بلندمدت، فضاهایی برای تخلیه عاطفی و بازیابی اعتماد به جهان نیاز دارند. بدون آن، چرخه خشونت، با چهرههای جدید و قربانیان تکراری بازمیگردد.
غزه تنها نامی در یک جغرافیای خاص نیست. در هر جنگی، در هر نقطهای از جهان، چه اوکراین باشد، چه سودان، چه یمن یا افغانستان، کودکان نخستین قربانیان و آخرین کسانی هستند که صدایشان شنیده میشود.
جنگها، حتی اگر با شعار عدالت و رهایی آغاز شوند، اغلب در عمل بر شانههای نحیف کودکان فرود میآیند. در کوچههای خاکی یا پناهگاههای شلوغ، این کودکان اند که بیآنکه دخالتی در تصمیمات سیاسی داشته باشند، تاوان آن را با جان، روان و آینده شان میپردازند.
اینجا دیگر پرسش صرفاً اخلاقی است نه سیاسی که چگونه جهانی میسازیم که در آن، کودک نه از سرباز بترسد، نه از صدای آژیر، نه از آسمان؟
چگونه نظامهای نربیتی، رسانه ها و نهادهای جهانی، به جای عادیسازی خشونت، حافظ امید، امنیت و بازیهای بیدغدغه باشند؟
زخمهای عاطفی کودکان غزه، با آتشبس التیام نمییابند. آنها، همچون اشباحی خاموش، در رفتار، گفتار و حتی سکوت این نسل باقی میمانند. اگر امروز صدای آنها شنیده نشود، فردا خشم، ترس و بیاعتمادیشان، آینده را درگیر خواهد کرد.
جهان پس از جنگ، باید بیش از هر چیز، جهانِ کودکان باشد: جهانی امن، عادلانه، خالی از شعارهای سیاسی و سرشار از مهربانی بیقید و شرط.
و تا آن روز، هر پژوهشگر، معلم، روانشناس و انسان متعهدی، وظیفه دارد بپرسد:
کودکان کجای این معادلاتاند؟
✍_به قلم دکتر زینب نادری
مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
ایتا/بله/ اینستاگرام