بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
🌀 « کارگروهی را از کودکی در فرزندانمان جا بندازیم! »
حتماً تا به حال دستهای از پرندگان را در آسمان دیدهاید که چقدر زیبا و منظم به صورت گروهی حرکت میکنند.
می دانید چرا غازها به شکل یک پیکان در آسمان پرواز می کنند؟
غازها با این روش %70 بر طی مسافتـی که می توانند پرواز کنند می افزایند. در واقع هر بالی که غاز جلویـی می زند. بال زدن غاز
پشت سر خود را ساده می کند، وقتی که غاز پیشتاز خسته می شود خود را به انتهای دسته رسانده و غاز دیگری پیشتازی را بر عهده می گیرد.
غازهایی که عقب تر پـرواز می کنند، غازهای جلویـی خود را که بار شکافتن هوا را بر دوش دارند، با سر و صدای خود به پـرواز تشویق می نمایند!
وقتی پرندگان با کارگروهی بهتر میتوانند حرکت کنند، چرا ما انسانها در کار تربیتیمان از آن غافل باشیم؟
این مسئله زمانی برایم جدیتر شد که تصمیم گرفتم در مدرسه، مدل تدریس هایم را به یادگیری گروهی تغییر بدهم. آنجا بود که تفاوت معناداری در یادگیری، تعامل و نشاط بچهها در کلاس به نسبت قبل احساس کردم. به قول فارابی؛ «انسان مدنی بالطبع است.»
زمانی که فرد در سنین پایین همچون دوران دبستان و دبیرستان آموزش ببیند، این آموزهها در او درونی شده و سبب خواهد شد در زندگی آینده، موفقتر عمل کند.
چند نمونه از فوائد کار گروهی کودکان و نوجوانان: 👇👇👇
۱- کار گروهی و «تعامل اجتماعی»
بچهها برای انجام مسئولیت محول شده به گروه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، حرف میزنند و به نظرات دیگران گوش میکنند و کمکم مجبور خواهند شد تا خجالتی بودن را فراموش کنند.
۲- کار گروهی و «یادگیری با کیفیت بهتر»
با کار گروهی بچهها میتوانند در زمانی کمتر، مطالب بیشتری را یاد بگیرند و چون خود آنها نیز در فرایند کار درگیر بودهاند، کیفیت یادگیری آنها نیز افزایش خواهد یافت.
۳- کار گروهی و «ایجاد حس رقابت»
.
بچهها در گروه همسالان خود که قرار میگیرند، بخاطر رقابت، فعالیت بیشتر و بهتری انجام خواهند داد و بچهها برای آن که از دیگران عقب نمانند، تلاش خود را افزایش خواهند داد.
چالش کارگروهی در سنین پایینتر!
تحقیقات اخیر نشان داده است که کودکان از سه سالگی ارزش کار گروهی را درک میکنند، چرا که «کودکان مقداری خود محوری را با خود دارند.» آنها با این انگیزه متولد میشوند كه نیازهای اصلی خود را برای غذا و راحتی تأمین كنند و کم کم در جریان رشد و با آموختن در كودكی شروع به دور شدن از این مسأله میكنند.
کلر می گوید: کودکان مهره اصلی دنیای خودشان هستند و نیازهای آنها در درجه اول اولویتها قرار دارد. برای آنها بسیار سخت است که نیازهای خود را کنار بگذارند تا اجازه دهند نیازهای شخص دیگری برآورده شود. با این حال در سن سه تا پنج سالگی، اکثر کودکان میتوانند برخی از داده ها را بدهند، بگیرند، آنها را با دیگران به اشتراک بگذارند و نسبت به کودکان دیگر همدلی نشان دهند.
وقتی بچهها را در معرض کارگروهی به صورت ایمن و در محیطی مطلوب قرار میدهیم، این احساس گذشت و به اشتراک گذاشتن وسایل خود با دیگران، تقویت میشود.
#کارگروهی
#کارجمعی
سید امین موسوی حسینی
معاون مدیریت دانش اندیشکده مرآت
https://eitaa.com/farzandsaleh_ir
#یادداشت
روسو در کتاب امیل، که به نوعی کتاب مرجع و سرآغاز اندیشههای تربیتی مدرن محسوب میشود، مینویسد:
"هنگامی که تمام وظایف تربیتی امیل را بر عهده گرفتم، تمام حقوق والدین نیز به من منتقل شد. امیل باید به پدر و مادرش احترام بگذارد، اما تنها از من اطاعت کند."
در دوران پیش از شکلگیری نظام آموزشی رسمی کنونی، بسیاری از خانوادهها به افراد دارای صلاحیت، مبلغی پرداخت میکردند تا خواندن و نوشتن را به فرزندانشان بیاموزند. در آن زمان، مسئولیت آموزش کودکان - مانند سایر مهارتهای زندگی و شغلآموزی - کاملاً بر دوش خانوادهها بود. اما با گذر زمان و در دوره مدرنیته، دولتها به بهانه پیچیدگیهای عصر جدید، گامبهگام بر تمام شئون زندگی سیطره یافتند و آموزش را نیز به حیطه اختیارات خود افزودند.
دولتها همواره از نظام آموزشی بهعنوان ابزاری برای انتقال ارزشها، ایدئولوژی و هویت ملی به نسلهای جدید بهره بردهاند. این نظام نهتنها به آموزش مهارتهای پایه میپردازد، بلکه فرهنگسازی و شکلدهی به جهانبینی را نیز در دستور کار خود دارد. هرچند آموزش اجباری با شعار تحقق عدالت اجتماعی پایهگذاری شد، اما در عمل، دولتها از طریق طراحی محتوای درسی، به انتقال ایدئولوژیهای خاص پرداختهاند. در ایالات متحده نیز، وزارت آموزش و پرورش نقش محوری در پرورش نسل جدید بر اساس اندیشههای لیبرال ایفا کرده است.
در ایالات متحده، وزارت آموزش و پرورش همواره نقش محوری در شکلدهی به نسل جدید بر اساس اصول لیبرال دموکراسی داشته است. این نهاد فدرال از طریق تعیین استانداردهای آموزشی ملی، تخصیص بودجه به برنامههای خاص، و نظارت بر محتوای درسی، به طور سیستماتیک ارزشهایی که مدنظر این کشور است را در متون کتب درسی به دانش اموزان انتقال میدهد. جالب آنکه بر اساس تحقیقات مرکز پیو در سال 2022، حدود 65% از معلمان آمریکایی خود را به عنوان لیبرال یا بسیار لیبرال معرفی میکنند، که این امر تأثیر عمیقی بر فضای آموزشی کلاسهای درس دارد
از طرفی نیز دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در اقدامی همسو با وعدههای انتخاباتی خود، دستور انحلال وزارت آموزش و پرورش این کشور را صادر کرد و مسئولیت حوزه آموزش را به ایالتها و سپس به مدارس چارتر و غیردولتی محول نمود. این تصمیم که بخشی از برنامه گستردهتر "انتخاب مدرسه" محسوب میشود، مسئولیت نظام آموزشی را به طور چشمگیری از سطح فدرال به نهادهای غیرمتمرکز منتقل نموده است. بر اساس این طرح، خانوادهها اکنون از امکان بیشتری برای انتخاب مدارس چارتر و خصوصی برخوردار شدهاند.
صرفنظر از انگیزهها و دلایل این اقدام و همچنین تفاوتهای موجود بین مدارس دولتی و خصوصی در آمریکا - که در صورت امکان در آینده به آن پرداخته خواهد شد - پرسش اساسی این است:
با انحلال وزارت آموزش و پرورش، دولت چگونه سیاستها و ایدئولوژیهای خود را به نسل جدید منتقل خواهد کرد؟
همچنین با کاهش تصدیگری دولت، انتقال ارزشها و هویت ملی به کودکان و نوجوانان آمریکایی با چه مکانیسمهایی انجام خواهد پذیرفت؟
✅ به نظر میآید برای پاسخ به این پرسش در این مدل جدید، دو روند اصلی قابل پیشبینی است:
انتقال غیرمتمرکز ارزشها از طریق بازار آموزش:
در غیاب کنترل متمرکز فدرال، انتقال ایدئولوژی به مکانیسمهای رقابتی و محلی واگذار میشود. خانوادهها با «حق انتخاب مدرسه» عملاً به بازیگران اصلی تعیین ارزشهای آموزشی تبدیل میشوند. مدارس چارتر و خصوصی برای جذب دانشآموز، ناچار به انطباق با ترجیحات فرهنگی و ایدئولوژیک جامعه محلی هستند. این امر منجر به شکلگیری خردهفرهنگهای آموزشی متنوع (لیبرال، محافظهکار، مذهبی و...) میشود که هرکدام ارزشهای خاص خود را ترویج میکنند. در این مدل، «هویت ملی» نه از طریق برنامهریزی دولتی، بلکه از طریق اشتراکهای خودجوش در ارزشهای پایهای دموکراسی آمریکایی (مانند قانونمداری یا فردگرایی) شکل میگیرد.
جایگزینی ابزاهای غیرمستقیم
روش دوم را اینگونه میتوان بیان نمود که دولت امریکا به واسطه مکانیسم های غیرمستقیم میتواند بر ارزش های آموزشی تأثیر بگذارد این روش ها بطور خلاصه عبارتند از : تخصیص بودجه های مشروط ، طراحی آزمون های استاندارد شده و نهایتا با همگرایی فدرال و ایالت ها میتوان قوانین محلی را در جهت ارزش های دولتی تصویب نمود و در مدارس جاری نمود.
حجت الاسلام مهرداد مطلب زاده
مدیر اندیشکده مرآت
#یادداشت
* پرورش هوش معنوی *
هوش معنوی یا * SQ * یکی از انواع هوش است که برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد. هوش معنوی دربردارنده نوعی رفتار سازگاری و حل مسئله است که بالاترین سطوح رشد را در حیطه های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی شامل می شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطرافش و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می کند. هوش معنوی زیربنای موضوعاتی است که به آنها ایمان داریم همچنین اساس اعتقادات، ارزش ها، اعمال و ساختار زندگی ماست.
هوش معنوی را می توان با تمرین های مختلف، توجه، تغییر هیجانات و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد. از طریق جست وجوی معنای اصلی موقعیت ها، مطرح کردن مسائل مختلف و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها می توان به پرورش این هوش کمک کرد. این مسئله مهم است که هوش معنوی در راستای تربیت دینی کودکان باشد. در ادامه 8 راهکار به منظور کمک به رشد هوش معنوی کودکان بیان می شود:
- احساس تعهد شخصی در والدین و مربیان در زمینه پرورش رشد هوش معنوی
- تلاش برای ایجاد الگوهای نمونه یا یک مثال معنوی قوی
- شناخت باورها و عقاید دینی و صحبت کردن با کودکان درباره آنها
- لحظات مناسب و متناسبی راب رای صحبت انتخاب کنید. این لحظات گاهی اوقات کاملا اتفاقی به وجود می آیند و فرصت هایی برای صحبت فراهم می شود.
- توقع رفتارهای دینی داشته باشید. توقعات و انتظارات والدین به منزله استانداردهای رفتاری کودکان است.
- نسبت به آثار رفتار کودکان واکنش نشان دهید.
- رفتار دینی کودک را تقویت کنید و پاداش دهید
ادامه👇🏻
#یادداشت به مناسبت نمایشگاه کتاب۱۴۰۴
کتابخوانی و مدیریت استفاده از کتاب در نوجوانان
کتابخوانی نهتنها بهعنوان یک فعالیت فرهنگی بلکه بهعنوان فرایندی شناختی و تربیتی نقش بنیادی در رشد فکری نوجوانان ایفا میکند. مطالعه کتاب نهتنها انتقال دادههای علمی است، بلکه عاملی برای رشد تفکر انتقادی، پرورش ذهن پرسشگر و تقویت توانایی تحلیل و استدلال است.
مطالعه کتاب به نوجوانان کمک میکند تا مرزهای تفکر خود را گسترش دهند. براساس نظریات شناختی، خواندن کتاب سبب افزایش تواناییهای ذهنی در پردازش اطلاعات، حل مسائل و برقراری ارتباطات مؤثر میشود. از دیدگاه روانشناسی رشد، ارتباط میان کتابخوانی و افزایش قابلیتهای شناختی بهویژه در سنین نوجوانی، منجر به رشد ذهنی و تثبیت شخصیت علمی فرد خواهد شد.
اگرچه خواندن کتاب امری ضروری است، اما مدیریت مؤثر آن از اهمیت بیشتری برخوردار است. نوجوانان باید بتوانند منابع مطالعه خود را بهگونهای انتخاب کنند که متناسب با نیازهای علمی و علاقهمندیهای شخصیشان باشد. همچنین، برنامهریزی صحیح برای مطالعه از طریق تکنیکهای زمانبندی، خلاصهبرداری و تحلیل محتوا، به فرایند یادگیری نظم میبخشد و موجب افزایش بهرهوری از کتاب میشود. گاهی نوجوان با ناآگاهی و عدم راهنمایی صحیح توسط بزرگترها، به سمت مطالعه کتاب هایی می رود که می تواند شکل دهنده باورها و اعتقادات نادرستی در ذهن او باشد و تاثیر آن باورها در زندگی او خود را نشان می دهد. گاهی در سبک زندگی و گاهی در رفتار ها و گفتارها. این محتواها مخصوصا اگر در قالب داستان و رمان بیان شوند تاثیر مضاعفی خواهند داشت. مثلا خواندن یک کتاب رمانتیک می تواند شکل دهنده دیدگاهی از جنس مخالف در ذهن فرد باشد، خواندن کتابی در زمینه یک شغل خاص، شکل دهنده تصور ما از شغل مان در آینده خواهد بود، این تاثیر می تواند در جهت مثبت یا منفی باشد. مهم است چه محتوایی را نوجوانان می خوانند و این مسئله نیاز به راهنمایی و هدایت صحیح دارد.
یکی از چالشهای عمده در مسیر کتابخوانی، فضای دیجیتالی است که حواس نوجوانان را از مطالعه کتابهای عمیق منحرف میکند. در این راستا، تلفیق روشهای نوین مانند مطالعه ترکیبی (کتابهای چاپی و دیجیتال)، ایجاد فضای نقد و گفتوگو درباره محتوای کتاب و استفاده از روشهای خلاقانه نظیر طراحی اینفوگرافیک از متون علمی، میتواند به تقویت فرهنگ کتابخوانی کمک کند.
در صورتیکه والدین علاقمند هستند که کودک و نوجوان انها به سمت کتابخوانی بروند، لازم است در درجه اول خودشان الگوی کتابخوانی خوبی برای فرزندشان باشند. انتخاب کتاب مناسب برای کودکان با مشورت و همراهی خودشان نقش موثری در این زمینه دارد. والدینی که کتاب نمی خوانند نمی توانند انتظار داشته باشند که فرزندانی کتابخوان تربیت کنند.
حمایت از کتاب های خوب و تبلیغات لازم در زمینه آنها به دور از نگاه منفعت طلبانه یکی دیگر از راهکارهای سوق دادن نوجو.انان به سمت کتاب های مناسب می باشد. د راین زمینه رسانه ها و مراجع سیاستگذاری نقش اصلی را ایفا می کنند تا با حمایت اصولی و صحیح، کتاب های خوب برای نوجوانان معرفی شده و فرهنگی کتابخوانی در سطح جامعه رواج پیدا کند.
مدیریت استفاده از کتاب نهتنها عاملی برای افزایش دانش، بلکه ابزاری برای پرورش مهارتهای شناختی و فلسفی نوجوانان است. ترکیب روشهای مدیریتی و تقویت انگیزههای فردی در مطالعه، میتواند به ایجاد نسلی آگاه، تحلیلگر و پرسشگر منجر شود که نهتنها مصرفکننده اطلاعات، بلکه تولیدکننده اندیشه و دانش باشند.
🖋دکتر زینب نادری
معاون آمار و سنجش اندیشکده مرآت
#یادداشت
دشواری های اخلاقی در عصر تجارت توجه
یکی از نخستین تاجران توجه در عصر رسانه، بنجامین دی است. او روزنامه نیویورک سان را در شرایطی که قیمت روزنامه شش سِنت بود، در سال 1834، با یک سنت، یعنی زیر قیمت تولید، به مخاطب عرضه کرد و تبدیل به پرتیراژترین روزنامه زمانش شد. زیرا به یک محصول قابل فروش پی برده بود؛ بله «توجه مخاطبان». توجه بکار و پول درو کن! این اساس اقتصاد رسانهها و شبکههای اجتماعی است.
🧮 اما مساله از آنجا آغاز می شود که «توجه»، قبل از اینکه محصول پرفروش رسانهای باشد، نیاز روانی و اخلاقی انسانهاست. آنگاه که رسانه، اکسیژن توجه را از درخت روان آدمی به یغما ببرد، زیست اخلاقی را به مخاطره می اندازد. به این ترتیب، چگونه می توان اخلاق مداری را در جامعه، به ویژه در میان نوجوانان پرتیتراژ نگه داشت؟
🔰 حتی در عصر قدرتمندی رسانه ها، آدمی با وجدان اخلاقی «فالهمها فجورها و تقواها» متولد می شود. اعمال غیر اخلاقی ریشه در غفلت از ارزش های فردی و اجتماعی دارند. غفلت در مقابل توجه قرار دارد. به گواه پژوهشهای روانشناختی نیز، توان حفظ توجه، یکی از عناصر بازداری درونی و خویش بانی اخلاقی از دوره کودکی است. اخلاقیترین کار آدمی، حفظ و کنترل توجه خویش است. اما همواره نیروهایی بیرون از ما در مقابل قهرمان اخلاقی درونمان، در پی ربودن توجهمان هستند.
📶 شرط لازم برای رسانه شدن هر «ابزار رسانهای»، علاوه بر داشتن پیام و محتوا، بدست آوردن توجه مخاطب، به عنوان گیرنده پیام است. مخاطب در انگلیسی از ریشه AUDIRE به معنای شنیدن گرفته شده است. رسانه ها به امید رساندن پیامشان به گوش و چشم مخاطب راه اندازی می شوند. اینکه رسانهها موفق به جلب توجه ما بشوند، به خودی خود امری مذموم نیست. اما هویت و ارزشهای ما در گرو اینست که توجهمان را به چه امری معطوف می کنیم. لذا انتخابگری بر اساس معیارها، مرحله لازم پیش از بذل توجه است. از طرف دیگر انتخابهای ما می تواند به رسانه ها جهت دهد که برای جلب توجه مخاطب چه محتوایی را تولید و گزینش کنند.
🔀 در اینجاست که دشواری های اخلاقی رخ می نمایند:
انتخابگری بر اساس معیارها، عملی اخلاقی است. اما وقتی سخن از معیار میشود، سوال بعدی اینست که معیارها از کدام منبع اخذ می شود؟ توان انتخابگر بودن و دل به هر آنچه دیده میبیند، نسپردن از کدام قوه آدمی برمیآید؟ آنجا که اخلاق ایجاب می کند که آدمی به مسیری خلاف جهت جریان اجتماعی توجه کند، روان آدمی متکی به کدام نیرو مسیر را بپیماید؟ چنین سوالاتی در اخلاق فارغ از دین، پاسخها و الگوهایی تاریخی دارد. اما اخلاق دینی در تنگناها و تردیدها، تزاحم ارزشها و تناقضنمایی ترجیحات اخلاقی، پاسخهایی دارد که انسان اخلاقی را صبورانهتر و مطمینتر در مسیرهای دشوار انتخاب «توجه» عبور می دهد. زیرا پاسخهای اخلاق دینی، با نیاز روانی آدمی همسو است. نیاز روانی انسان به توجه، چنان در قران مورد عنایت قرار گرفته است که شگفت انگیز است. در بحبوحه ترس ها و شکنج ها و تردیدهای اخلاقی، آیاتی را می بینیم که همگی شامل یک تذکر به الگوهای قرانی هستند: توجه دلت را به خدای خودت بده. ابراهیم(ع) به عنوان الگویی که این دعوت را اجابت می کند و آتش بر او گلستان می شود، به صراحت می فرماید: «انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا»
🕯اما چرا توجه آدمی به معبود یگانه می تواند چنین تاثیر شگرفی در انتخابهای اخلاقیاش داشته باشد؟ زیرا «توجه»، برای زنده ماندن روان انسان، همانند« اکسیژن» برای زنده ماندن جسم انسان است. نیروی حیاتی روان انسان از توجه برمی خیزد. توجه به معنای تایید حضور دیگری است. به این معنی، توجه را میتوان واحد اندازه گیری رابطه دانست. به میزان توجهمان، حضور دیگری را تایید و رابطه با او را عمیقتر میکنیم. در علم روانشناسی مشخص شده که کودک، توجه منفی از سوی اطرافیانش را بیشتر از توجه نشدن می پذیرد. حتی پژوهش ها مشخص کرده که مهمترین رکن تربیت اخلاقی خردسال، آموزش اخلاقیات به او نیست بلکه رابطه نزدیک عاطفی با والدین و توجه مثبت از سوی آنها است.
پس از بلوغ، در نوجوان متدین، همین پیوند عاطفی به سمت توجه عاطفی و عملی به پروردگار معطوف می شود و عمق بیشتری می یابد. به این ترتیب، نیاز روانی نوجوان مومن به توجه، از رابطهای تامین می شود که کمک میکند در گلوگاههای انتخاب اخلاقی، توجه خود را کنترل و مدیریت کند.
همچنین دین نه تنها مرجع معتبری در ارائه معیارهای انتخاب اخلاقی است، بلکه بر اولویت و سلسله مراتب ارزش ها تاکید دارد که برای انتخابهای دشوار اخلاقی که در شکلگیری هویت در دوره نوجوانی ضروری و موثر هستند.
🖋دکتر زهرااشعری
معاون پژوهش اندیشکده مرآت
هدایت شده از گفتاری در فرهنگ | محمد رحمانی
#یادداشت
در روزهای آشفته، تعلق آشکار میشود
در روزهای سخت و سایههای جنگ، چهرهٔ واقعی انسانها نه از چهرهٔ بیرونیشان، که از تعلقات درونیشان پدیدار میشود. تعلق، آن نخ نامرئیایست که انسان را به جهان، به زمین، به مردم و به سرنوشت پیوند میزند. و آنگاه که خطر نزدیک میشود، نخستین کسانی که میگریزند، آنهاییاند که تعلقی ندارند، یا تعلقشان به چیزی بیرون از این خاک و مردم است.
☘️ آیتالله حائری شیرازی میگوید: «آنکس که با جان خود به چیزی پیوسته، در لحظهٔ خطر، در میدان باقی میماند؛ و آنکه دلبستهٔ ظاهر و منفعت است، دلکنده میگریزد.»
😱 اکنون، در روزهایی که صدای آژیرها و خبرهای ترسناک، کوچهها را پر کرده، برخی از نخبگان اقتصادی و صاحبان رفاه، مغازهها را بستهاند و روانهٔ شهرهای امنتر یا مرزهای دورتر شدهاند. نه آنکه فرار، جرم باشد، اما این رفتن، نشانیست از آنکه تعلقی نمانده است — نه به مردم، نه به محله، نه به تاریخ، نه به سرنوشت مشترک. برخلاف ایشان، همان قشر متوسط و فرودست جامعه، کسانی که کمترین سهم را از سفرهٔ رفاه داشتهاند، هنوز در میدان ایستادهاند. نه از سر نادانی، بلکه از سر تعلقی عمیقتر؛ تعلق به خانهای که با دست خود ساختهاند، به همسایهای که با او نان تقسیم کردهاند، به خاکی که با زحمتشان بار داده، و به آیندهای که امید دارند بسازند.
🔆 فیلسوفی چون هایدگر تعلق را «در-جهان-بودن» مینامد؛ بودن نه بهمثابه سکونت فیزیکی، بلکه پیوستگی وجودی. و اسپینوزا، انسان را زمانی آزاد میدانست که با فهم و عشق به ضرورتهای هستی دل دهد، نه آنکه از آن بگریزد.
در اینجا، تعلق یک واژهٔ اجتماعی یا احساسی نیست؛ بلکه معیاری برای سنجش ریشهداری انسان در زمین است. کسی که در لحظهٔ خطر میماند، کسیست که معنای بودن را نه در امنیت ظاهری، بلکه در وفاداری به جمع، به تاریخ، به امید، و به خدا یافته است.
امام خمینی نیز در نامههای خویش، بارها بر این نکته پافشاری میکرد که: «انسان متعهد، آن است که در سختی بماند، نه برای ماندن، بلکه برای ساختن. و فرار، نه نجات او، بلکه گمگشتگی روح اوست.» پس در این روزهای خطیر، تفاوتها آشکار میشود:
آنان که ماندنشان از جنس ریشه و دل است؛
و آنان که رفتنشان، از جنس بیتعلقی است.
🆔 @m_rahmani_g
#یادداشت
* «امید، توکل و سپر دفاع روانی ما در جنگ روایتها» *
در این روزهای پرالتهاب که هر لحظه اخباری گوناگون و گاه متناقض، ذهن و روان جامعه را هدف قرار میدهد، بیش از هر چیز، پژواک ناامیدی آزاردهنده است. گویی برخی، ناآگاهانه، ردای شخصیت «گالیور» را به تن کرده و در هر کوی و برزن، ندای یأسآورِ «من میدانم، نمیشود!» را سر میدهند. این افراد، نه تنها خود در چاه ناامیدی فرو رفتهاند، بلکه با تزریق این ویروس خطرناک به بطن جامعه، بزرگترین سرمایه ما در شرایط بحران را، یعنی «امید»، نشانه گرفتهاند.
این در حالی است که بسیاری از این تحلیلهای مأیوسانه، از وقایع پشت پرده و معادلات پیچیده میدان بیاطلاع است و مهمتر از آن، از یک غفلت بزرگ سرچشمه میگیرد: فراموشی توکل و بیاعتمادی به سنتهای الهی.
* چرا «امید» یک راهبرد است، نه یک شعار؟ *
امید و امیدآفرینی در شرایط بحرانی، یک انتخاب فانتزی نیست، بلکه یک ضرورت استراتژیک و یک سپر دفاع روانی است. وقتی دل و ذهن از امید خالی شود، انفعال بر وجود انسان حاکم میگردد و توانایی تحلیل و عمل صحیح از او سلب میشود. انسان منفعل، خود را به امواج حوادث میسپارد و در بزنگاههای حساس، از اتخاذ تصمیم درست عاجز میماند.
* مسئولیت ما در برابر کودکان؛ آیندهسازان این سرزمین *
این مسئله در حضور کودکان و نوجوانان، اهمیتی صدچندان مییابد. کودکان ما نباید شاهد آن باشند که بزرگترهایشان، توانمندیهای ملی و قدرت ایمان خود را زیر سوال میبرند. وظیفه ماست که به جای تضعیف روحیه، با صلابت از قدرت نیروهای مقاومت سخن بگوییم و برای پیروزی آنها دعا کنیم. این همان تربیتی است که فرزندان ما را به نسلی مقاوم، خودباور و متوکل تبدیل میکند.
* ریشههای دینی و فرهنگی امید *
فرهنگ ما با امید و توکل عجین است. مراجعه به ادعیه مأثوره، این حقیقت را به زیبایی آشکار میسازد. آنجا که دست به دعا برداشته و با پروردگار خود نجوا میکنیم: «إِلٰهِى لَمْ أُسَلِّطْ عَلىٰ حُسْنِ ظَنِّى قُنُوطَ الْأَیاسِ، وَلَا انْقَطَعَ رَجائِى مِنْ جَمِیلِ کَرَمِکَ»؛ (خدایا، هرگز ناامیدی و یأس را بر گمان نیکم به تو چیره نمیسازم و رشته امیدم را از کرم زیبایت قطع نخواهم کرد).
همچنین، در مکتب اهل بیت (علیهمالسلام)، یأس از رحمت الهی به عنوان یکی از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است. گویی عدهای فراموش کردهاند که امدادهای غیبی و نصرت الهی، نه یک خاطره تاریخی، که یک سنت جاری و همیشگی است.
ما با امید زندهایم و با تمام وجود به تحقق وعده تخلفناپذیر الهی ایمان داریم. بیایید در این نبرد روایتها، هرکدام از ما یک سنگر امیدآفرینی باشیم.
✍️دکتر زینب نادری
معاون آمار و سنجش اندیشکده راهبردی مرآت
#یادداشت
ما کدام روایت را انتخاب می کنیم؟
به یاد آر هنگامی که خدا به فرشتگان گفت: در زمین جانشینی قرار میدهم، آنها گفتند: آیا موجودی را قرار میدهی که آنجا فساد و خونریزی می کند؟! اما ما تو را حمد و تسبیح و تقدیس می کنیم. خدا گفت: من چیزی میدانم که شما نمیدانید.
خدا همه نام هایش را به آدم تعلیم داد. سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و به آنها گفت: اگر راست می گویید، آن نام ها را به من بگویید؟ فرشتگان گفتند ما علمی نداریم مگر آنچه تو آن را به ما آموخته ای. خدا فرمود: ای آدم، نامها را به فرشتگان خبر بده...(بقره:33-30).
زندگی آدمی پر است از قصه و روایت. اما برخی روایتها از «دانستن» آغاز می شود و برخی روایتها از «ندانستن»! آیات قران نشان میدهد که حتی اگر فرشته باشیم، هرچه بهتر و بیشتر بدانیم، روایتهایمان راست تر و درست تر است. برای خدا درستی روایت مهم است و بدین منظور، فرشتگان را به چالش پرسش و پاسخ فرامیخواند. خداوند استاد یادآوری روایتهای درست است. او استاد تمرین تمایز دانستن با نداستن است. حتی تمایز دانستن با دانستن، مانند آنجا که می فرماید: و ما ادراک ما لیله القدر؟! یعنی تو تا چه حد می توانی بدانی؟ این یعنی به روایت های زندگی مان، نگاهی دوباره بیندازیم و روایتهای راست و دروغ را تمایز دهیم. همچنین درست را از درستتر تشخیص دهیم. روایتها میتوانند روح آدمی را به سقوط بکشانند یا اینکه جانپناه روان آدمی باشند. روایت من و تو به کدام سر طیف نزدیکتر است؟ در این روزها که خون و باروت ناحق، انسانیت را تا مرز سقوط برده، کدام روایتها انسانسازتر است؟
روایت این روزهای برخی افراد، روایتی یکسره تلخ و آزارنده است. روایتی از جنگنده و خونریز بودن آدمی است. روایتی اعتراضی است که فلسفه خلقت را به چالش می کشد و رنج در آن، یکسره محکوم است. روایتی شبیه تلقی فرشتگان. اما نقشه خداوند برای زیستن آدمی روی زمین، با این روایت ها، همسو نیست! چون در آنها خبری از نامهای خدا نیست!
اما برخی روایتها به تلخی دسته اول نیستند. آنها آمیزه ای از تلاش و شکنج هستند. کمی خوف از خون، این روایت ها را ترسناک، و کمی امید به پیروزی، این روایت ها را شیرین می کند. این روایتها، مبتنی بر پاره ای از دانایی و پاره ای از نادانیهاست. آنگاه که در میانه جنگ، فردی از اندک توشه خوراکش گذشته و آن را بیمنت در سبد اخلاص دیگری قرار می دهد، روایت آن فرد از شرایط جنگی، با نام الهی زنده میشود. اما آنگاه که پیمانه اش خالی است و کودکانش در گرسنگی به سر می برند، روایتش در سراشیبی ناامیدی قرار می گیرد. این روایت ها آمیزه ای از شک و ایمان است.
نقشه خدا اما با آن روایتهایی همسو است که اثر نامهای الهی در آنها هست. همچون نام «جمیل»، در روایت زینب (س) از ظهر عاشورا که فرمود: ما رایت الا جمیلا. تار و پود روایت های اولیای خدا با یقین گره خورده است. هریک از قابلیتهای آدمی با نامی از نام های الهی در تناظر است. انسان تنها در کشاکش نفسگیر واقعه است که میتواند قابلیت های خود را تا حد اعلا به بروز و ظهور برساند و جلوه ای از نام های خدا شود.
هریک از ما میتوانیم قهرمان ابتلائات زندگی خویش باشیم. خداوند به آدمی گفت که او را با کاستی در جان و اموال امتحان میکند. او گفت که نقشه اش برای آفرینش، ابتلاء آدمی است و نمره نهایی آزمون به تلاش هر انسان در سفر قهرمانی اش اهدا می شود. نقطه پایان سفر قهرمانی انسان جایی روی زمین نیست، بلکه جایی درون اوست که میزان ظهور نام های خدا و اتصال با حق در روایت های او از فراز و فرودهای سفر قهرمانی اش آشکار میشود. روایتی تلخ، روایتی در میانه ایمان و تردید یا روایتی از یقین و دانایی. ما کدام روایت را انتخاب می کنیم؟
✍️ دکتر زهرا اشعری
معاون پژوهش اندیشکده مرآت
#یادداشت
*هویت ملی یا هویت اسلامی؟!*
هنوز یک ماه نمیگذرد که ایران بار دیگر طعم تلخ جنگ را چشید؛ نبردی نابرابر با رژیمی که سالهاست امنیت منطقه را تهدید میکند. اما در دل این تلاطم، چیزی شکوهمند رخ داد: انسجامی بیمانند در میان دلهای ایرانی. از گوشهگوشه این سرزمین، صداهایی برخاست که به یکدیگر پاسخ میدادند؛ ندایی از هویت، غیرت، و ایستادگی. در میان دود و آتش، ملت ایران نه تنها زنده ماند، که بار دیگر بالا رفت و هویت خودش را باز یافت.
این تجربه پرهزینه اما پربرکت، بذر مسئولیتی نو در دل ما طلایهداران تعلیم و تربیت کاشت: باید این هویت ملی و هویت اسلامی را در نسل آینده تقویت کنیم. نوجوانان ما، وارثان امروز و سازندگان فردای این سرزمیناند. آنها باید بدانند که «ایرانی بودن» و «مسلمان بودن» نه تنها در تضاد نیست، بلکه چون دو ریشه درختی تناور، هر یک دیگری را استوارتر میکند.
برای ساختن چنین هویتی، نیازمند الگوهایی پویا و الهامبخش هستیم. چه زیباست که از سلمان فارسی بگوییم؛ ایرانیای که در سایه ایمان، یکی از نزدیکان پیامبر اسلام و مِنّا اَهلَالبیت شد. یا از کیسان ابوعمره، مردی ایرانی که مشاور باهوش مختار بود. از طرفی دیگر، ستارخان را یاد کنیم. مسلمانی که با دلی لبریز از غیرت اسلامی، پرچم آزادی را در تبریز برافراشت و ایران را سربلند کرد. و امیرکبیری که در خدمت به میهنش ایران، چراغ علم و دانش را روشن کرد.
همانگونه که شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران به زیبایی مینویسد، این دو، نه رقیب که رفیقاند؛ اسلام به ایران روح داد و ایران به اسلام جان. بر ماست که این حقیقت را به نسل نوجوان بیاموزیم؛ نسلی که باید بداند در رگهایش خون سلمان فارسی و ستارخان جاریست، و در اندیشهاش، پیوند جاودانه دین و میهن.
✍سید محمد امین موسوی
معاون مدیریت دانش اندیشکده مرآت
#یادداشت
📝 *مصرف فرهنگی صحنه تقابل بین «آزادی فردی» (انتخاب، خلاقیت) و «اجبارهای ساختاری»(قدرت، اقتصاد، هنجارها)
در ظاهر، مصرف فرهنگی امری ساده و روزمره به نظر می رسد؛ نوجوانی که موسیقی گوش می دهد، دختری که کتاب می خواند، یا کاربری که در شبکه های اجتماعی مشغول تماشای ویدیوهای ترند است. اما در عمق این رفتارهای بهظاهر خودانگیخته، کشمکشی پنهان و بنیادین در جریان است: تقابل میان آزادی فردی و اجبارهای ساختاری.
به عبارتی، مصرف فرهنگی نه صرفاً یک انتخاب، بلکه عرصهای از کنترل، مقاومت، و شکل گیری هویت است. افراد گمان می کنند که آزادانه انتخاب می کنند؛ اما آیا این انتخاب واقعاً آزاد است؟
از یکسو، آزادی فردی در مصرف فرهنگی می تواند به شکل هایی چون خلاقیت، سلیقه ی شخصی، کشف معنا و ساختن هویت فرهنگی تجلی پیدا کند. وقتی نوجوانی تصمیم میگیرد به یک موسیقی انتخابی گوش دهد یا با ویدیوهای خود، ارزشها و باورهای شخصیاش را در شبکه های اجتماعی بیان کند، میتوان این رفتار را جلوهای از کنش خلاق و تولیدمحور دانست. در این حالت، فرد با رسانه نه صرفاً بهعنوان مصرفکننده، بلکه بهمثابه کنشگر فرهنگی مواجه میشود.
اما این آزادی همیشه در خلأ رخ نمی دهد. قدرت های ساختاری مانند بازار مصرف، الگوریتم های هوشمند، سازوکارهای سرمایه داری رسانه ای، نهادهای ارزشی و کلیشه های فرهنگی، دائماً در حال شکل دادن به این انتخاب ها هستند. حتی غیرتجاریترین انتخابها نیز ممکن است در درون ساختاری از سیاستگذاری های نهادی و گفتمانی تثبیت شده باشند.
در این میان، مصرف فرهنگی به عرصه ای تبدیل می شود که در آن فردیت و ساختار در تنش دائمی اند. افراد تلاش می کنند تا درون ساختارهای از پیشتعیینشده، حفره هایی برای خودبیانگری، مقاومت یا بازتعریف معنا پیدا کنند. اینجاست که خلاقیت تبدیل به کنشی سیاسی یا مقاومت نرم میشود. اما همزمان، ساختارها نیز با ظرافت تمام، همین کنشها را در قالب الگوریتم، بازار یا مد روز جذب و بازتولید می کنند.
در نهایت، مصرف فرهنگی نه صرفاً رفتاری بیضرر و نه یک کنش کاملاً آزاد است. بلکه صحنهای است از جدال ظریف و پنهان میان کنش گری فردی و نظم ساختاری. جایی که آزادی، همیشه در گفتوگو با محدودیت، خلاقیت، در تقابل با هنجارها معنا می یابد. جایی که ساختارها تعیین می کنند در فضای رسانه چگونه عمل نمایید. اینجا همان نقطه ای است که می توان به مدیریت مصرف فرهنگی در نظام کلان سیاستگذاری دست یافت که بسیاری از کشورها در تعریف و بازتولید آن نقش ایفا می کنند و می توانند آزادی عمل شما را در قالبی مشخص جهت دهی نمایند. در اینجا آنچه اهمیت پیدا می کند این است که چه کسی ساختارها را مشخص می کند؟ این ساختارها بر کدام مبنای جهان بینی استوار است و هدف از آنها چیست؟
✍️دکتر زینب نادری
معاون آمار و سنجش
📚*مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت*
www.merat-thinktank.ir
🌐ایتا /بله/اینستاگرام
#یادداشت
*نقشههای پنهان تعلیم: از سایه مفاهیم تا صراط تربیت*
🌀 در جهان معاصر، نظامهای تعلیم و تربیت بیش از آنکه درگیر بحران روش یا منابع آموزشی باشند، گرفتار #بحران_مفاهیم شدهاند؛ مفاهیمی که چون ریشههایی پنهان، ساختار مدرسه، نقش معلم، غایت تربیت و حتی زبان گفتوگو با کودک را شکل دادهاند. ما اغلب با مفاهیمی مواجهایم که در ظاهر «خنثی» یا «علمی» جلوه میکنند، اما در واقع برآمده از ایدههایی چون لیبرالیسم، سکولاریسم، فردگرایی، نسبیگرایی و سودمحوری هستند. این مفاهیم، آرامآرام منظومه تربیتی ما را از فطرت، ولایت و توحید تهی کردهاند، در حالی که هیچگاه در معرض نقد جدی و فلسفی قرار نگرفتهاند.
🔅 برای مواجههٔ دقیق با این وضعیت، نمیتوان به نقد سطحی برنامهها و منابع درسی بسنده کرد. ما نیازمند رویکردی عمیق و لایهمند هستیم. مدل #تحلیل_پنجلایهای (ایده، پارادایم، ساختار، برنامه، بازیگر) ابزار مؤثری است که اجازه میدهد منطق پنهان مفاهیم آموزشی را شناسایی کنیم. آیا وقتی مدرسه میگوید «بچهها باید خودشان تصمیم بگیرند»، با یک گزاره ساده روبهروییم؟ یا با بازماندهای از عقل خودبنیاد لیبرالی که حقیقت را امری نسبی و فردی میپندارد؟
🌐 در منظومهٔ فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، عقل در نسبت با وحی تعریف میشود و انسان، نه به دنبال خودتحققی فردی، بلکه در مسیر بندگی و هدایت بالنده میشود. در این نگاه، معلم صرفاً تسهیلگر بیطرف نیست، بلکه مرشد و شاهد حقیقت است. تربیت اسلامی، متکی به فطرت، پیوسته با ولایت، و غایتمدار است؛ درحالیکه در نظام مدرن، شاگرد در دریای بیجهت انتخابها رها میشود.
▫️ از اینرو ما نیازمند نوعی #نقشهبرداری مفهومی و معنایی در تربیت هستیم؛ کاری که از تحلیل و نقد آغاز میشود، اما در نهایت به بازسازی بدیلهای اسلامی در همه سطوح منتهی میشود. این کار فقط واکنشی به بحران نیست، بلکه حرکتی به سوی استقلال تربیتی، احیای عدالت معرفتی و بازیابی اقتدار تمدنی در تعلیم و تربیت است.
🆔 @m_rahmani_g
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
🌐 ایتا | بله | اینستاگرام
هوالحق
#یادداشت
حسین(ع): اسم یا رسم؟ اخلاق یا حماسه؟ شکست یا پیروزی؟
تجزیه طلبی نه در جغرافیا که ابتدا در دلهای آدمها پدید می آید.آدم ها نیاز دارند وحدت را با دل و جان تجربه کنند. دوقطبی های اجتماعی، مذهبی و سیاسی ما را از هم دور کرده اند. اما حسین (ع) هرسال ما را کمی شبیه هم میکند. شبیه هم عزادارش می شویم و سیاه می پوشیم. شبیه به هم کوله بر دوش میاندازیم، خلوتی جمعی راه می اندازیم و در طی مسیر، به راه حسینی شدن تامل می کنیم. شبیه هم به امام افتخار می کنیم و برایش اشک می ریزیم. وقت نوشیدن آب، یاحسین (ع) میگوییم و مرزهای مکانی و زبانی و دلیمان کمرنگ میشود. ما که خودمان را با دیگری، بخاطر باورهای متفاوت، حتی گاهی هم سطح و همکیش نمی شماریم، ما که از شهرها و کشورها و قاره های مختلف هستیم، اقلا چندی احساس می کنیم که با آن دیگری، حبّ و بغض مشترک داریم.
با همه این اشتراکات وقتی به این فکر می کنیم که حسین (ع) الگوی آموزگار چیست و اثر او در زندگی مان چیست، پاسخ هایی متفاوت می دهیم. من نیز در جستجوی رویکرد مطلوب هستم و میاندیشم که اثر امام حسین(ع) در زندگی من چیست؟رویکرد تربیتی امام حسین(ع)، حماسی است یا اخلاقی؟ و وقتی، اسم حسین(ع) را تکرار می کنیم، اسم او یا رسمش ما را بیشتر به او نزدیک می کند؟
*اسم حسین(ع)*
حسین(ع) برای برخی یک اسم است که ما را به بالا متصل می کند. مطابق نظر علامه طباطبایی در نهایه الحکمه، اسامی اهل بیت (ع)، مرتبه ای از وجودشان است. زمزمه یا حسین، مرتبه ای از حضور حضرتش را در اینجا و اکنون موجب می شود و قلب را نورانی و آرام می کند. ابا عبدالله یعنی پدر بندگان خدا و گویی نام او کلید گشایش در خانه پدری به رویمان است. برای خیلی ها نام امام حسین(ع)، اسم رمز نجات شده است که با آن در میانه طوفان های دنیا، کشتی شکسته شان را به ساحل امن میرسانند.
*رسم حسین(ع)*
برای برخی، حسین(ع) یک رسم است. رسم آن کس که سیراب می کند دشمنش را و قلههایی از اخلاق را در میانه جنگ نشان می دهد که فقط در چنان لحظهای می توان به رویت اوج زیبایی انسانیت شدن نشست.
رسم انسان آزاده ای که آگاهی می دهد، سپس شمع ها را خاموش می کند و رخصت رفتن می دهد، تا آنها که انتخابشان نماندن است، احساس شرم نکنند. او به پیروانش رخصت و فرصت انتخاب آگاهانه و عاشقانه می دهد.
*حماسه حسین(ع)*
برای برخی، امام حسین(ع) حماسه و مبارزه است. برای آنها زیست حسین(ع) در مقابله با باطل تعریف میشود. این مقابله، حاوی صحنه هایی افتخار آمیز و دردآور است و غرور و افتخار یا حزن و اندوه را در مخاطب ایجاد می کند. برخی از نوحه ها مردی حماسی را به تصویر می کشد که در گرفتن حق خود ناکام مانده و باید برایش ناله های جگرسوز سرداد. برخی دیگر از نوحه ها رشادتها و روحیههای دلیرانه بی نظیر را میسراید. الگویی که پیرواش را به شجاعت و بی تفاوت نبودن در برابر ظلم فرامی خواند. در نگاه برخی، مبارزه حسین(ع) هنگام تاختن اسب ها و در کشاکش نبرد شمشیرهاست. در نگاه برخی دیگر، سخنان حسین برای بیدار کردن لشکر ابن زیاد نیز مبارزه بوداست.. سخنان آگاهی بخش زینب در دربار ابن زیاد نیز مبارزه بود.و آب آوردن برای اهل حرم نیز مبارزه بوداست. مبارزه چه با نتیجه شکست یا حاصل پیروزی بر دشمن، چهره ای از زیست حسین(ع) است. اما نتیجه مبارزه حسین(ع)، نگاهی دوباره به معنای پیروزی و شکست است.
*الگوی رویکرد تربیتی امام حسینی(ع) *و
حسین(ع) مرزها را برمی دارد و مرز جدیدی را نشانمان می دهد. او حسین(ع) شکاف های دو قطبی را می پوشاند و آدم ها را به هم نزدیک می کند. حسین(ع) شکاف میان حماسه و اخلاق را می پوشاند. او حسین(ع) مرزها را برمی دارد و مرز جدیدی را نشانمان می دهد؛. مرز حسین میان عزت و ذلت؛ است. میان آزاده بودن و در بند بودن است. میان حقیقت و منفعت است. این مرزها، روزهای عادی را هم به حماسه تبدیل می کند و لحظات سهمگین حماسه را به درنگ های اخلاقی. او منشوری به رویمان میگشاید که اخلاق و حماسه را در آینهی هم نشان می دهد. او حتی مرز عرفان و عبادت با مبارزه را نیز می شکند؛ آنجا که جنگ را یک شب دیگر برای عبادت به تاخیر می اندازد.
حسین(ع) مرز عرفان و عبادت را با مبارزه می شکند. آنجا که سرها بر سر نی قران میخوانند و جنگ را یک شب دیگر برای عبادت به تاخیر می اندازد. چه بسا همین است رازی که ما را هر ساله کمی شبیه هم می کند. رویکرد او منشوری است که هریک از ما خود را در آن می بینیم. او دوگانگی ها را به یگانگی تبدیل می کند. اسم او و رسمش یکی است. حماسه و اخلاقش نیز. و همین راز، دلدادگانش را شبیه هم میکند.چه بسا همین است رازی که دلدانگانش ما را هر ساله کمی به او نزدیک و به همدیگر شبیه هم می کند.
✍️به قلم دکتر زهرا اشعری
📚مرکز راهبردی اکوسیستم تربیتی
اندیشکده مرآت
www.merat-thinktank.ir
ایتا/بله/ اینستاگرام