eitaa logo
مصباح خانواده 124
657 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
150 فایل
ارتباط با ادمین @Ali_m_124 اطلاع رسانی و بارگذاری مطالب فرهنگی 🕌، قرآنی 📖📃📖، علمی🧑‍💻 آموزشی 📚🧮 ، ورزشی ⚽️🏀 مسابقات، پویش ها و ..
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬: ابلیس در کنار مطربین شهر قابیلیان ایستاده بود اما تمام حواسش معطوف به مرز بین دو شهر بود و ناگهان با دیدن سایه هایی که از طرف شهر سفید که به آنجا نزدیک می شد چشمانش برقی زد. مردانی از آن شهر، بیصدا وارد جمعیتی که دور مطربها را گرفته بودند شدند و غرق تماشا بودند. ابلیس فرصت را مغتنم شمرد و جلو رفت، در هیبت یک مرد، شانه به شانه آنها ایستاد و وقتی دید که آن مردان سراپا چشم و گوش شده بودند و ساز و آواز را میشنیدند و طنازی رقاصان را نگاه می کردند، سرش را پایین آورد تا به گوش آنها نزدیک شود و آهسته گفت: صحنه خیلی قشنگی ست،اصلا حال و هوای انسان را عوض میکند. یکی از مردها نگاهی به ابلیس کرد و گفت: آری! براستی من تا به حال چنین هنرنمایی هایی ندیده ام، چقدر مردم این سرزمین در خوشی غرق هستند. ابلیس خنده بلندی کرد و گفت: خوب شما هم غرق خوشی شوید، کسی جلودارتان نیست... مرد، نگاهی به ابلیس انداخت و گفت: اگر این مردم مدام مشغول خوشگذرانی هستند پس میل به عبادت معبود که در وجود تمام بنی بشر است را چگونه التیام می دهند؟! ابلیس سرخوشانه سری تکان داد و گفت: ما هم معبود داریم و میل به عبادت را با پرستش چیزهایی که برایمان مقدس است و واقعا هم قدرتمند و مقدس هستند را برآورده می کنیم. آن مرد نگاهی از روی تعجب به ابلیس کرد و گفت: ما هم در شهر خودمان هم کار می کنیم و هم جشن و شادی داریم اما گاهی اوقات احساساتی مبهم به آدم دست می دهد که فقط و فقط با عبادت خدای یکتا آرام میشوند و عبادت خداوند لذتی بسیار در جان ما می اندازد و اما... ابلیس به میان حرف آن مرد دوید و گفت: فهمیدم منظورت چیست، سالها پیش، بزرگ این شهر که قابیل نام داشت نزد من آمد و چنین حرفی بر زبان آورد و من یک نوشیدنی به او عرضه داشتم که با خوردن آن لذتی بالاتر از سرخوشی عبادت به او دست داد، آیا می خواهی آن نوشیدنی را امتحان کنی تا حقیقت حرف من بر تو آشکار شود؟! مرد نگاهی به همراهانش کرد و گفت: باشد...چرا که نه؟! اما برایم سوالی پیش آمده، توکیستی که به قابیل هم مشاوره می دادی؟ ابلیس خنده ای صدا دار کرد و گفت: من یک دانای بر اسرار هستم و سپس جامی از شراب دستش را به سمت مرد داد و گفت: بخور و لذت ببر و سپس به شهر خویش باز گرد و از لذت این خوردن برای دیگران بگو... سرانجام مردان کنجکاو شهر سفید از شهر سیاه برگشتند و کم کم رفتن آنها دهان به دهان شد و به گوش حضرت یرد رسید حضرت یَرد باز هم شروع به موعظه نمود و فرمود: موسیقی یکی از نعمات خداوند است که اگر در مسیر صحیح باشد باعث آرامش روح و روان انسان می شود، اما ساز و اوازی که از شهر قابیلیان به گوش میرسد غنا و حرام است و شما را به قهقرا می کشاند. اما گوش مردم به این نصایح شنوا نبود، چرا که تعریف های شیرین آن مردان که شهر قابیلیان را تجربه کرده بودند، بسیار موثرتر بود و سرانجام آنچه که نباید می شد، به وقوع پیوست. مردم به سمت مرز بین بکه و شهر قابیل هجوم بردند و مرز را در نوردیدند و هر دو شهر بهم پیوند خورد و تبدیل یه یک شهر واحد شد‌. اختلاط هر دو گروه به سرعت و شتابی باور نکردنی پیش میرفت و باز مؤمنین در اقلیت ماندند و مجبور به سکوت و تقیه شدند و امید به آمدن منجی آنها را سرپا نگه میداشت ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨ https://eitaa.com/mesbah_family124