#روایت_انسان
#قسمت_سی_یکم🎬:
شهرها گسترش یافت و همه جا را سیاهی در بر گرفته بود.
کور سور نور امیدی برای رشد و تعالی بشر دیده نمی شود و اگر هم بود در خفا به سر می بردند، در این زمان ارادهٔ خداوند بر آن تعلق گرفت که با گسترش علم و دانش که تحت حیطهٔ ذات باریتعالی بود و ابلیس را در آن راهی نبود، فطرت های خداجو را به سمت خود جذب نماید.
حضرت یَردبن مهلائیل از دنیا رفته بود و یکی از نواده های هبة الله، راه پدر را ادامه میداد، او در خفا به پرستش خدا مشغول بود و عشق خویشتن را به ذات اقدس الهی و کلمات مقدس عرضه می داشت، اما دیگر خبری از پیامبری جدید در بین نبود و صحیفه های حضرت آدم و صحیفه هایی که از جانب خدا به حضرت شیث عطا شده بود در دست این جوان شجاع و برومند بود.
نوه هبة الله در بین مردم می گشت و فطرت هایی را که هنوز اندکی پاکی در آنها به چشم می خورد، با خود همراه می کرد و آنها را به مخفیگاهی که در آن به عبادت می پرداخت راهنمایی می کرد.
کم کم این تعداد از هفتاد نفر به صد نفر و سپس دویست و بعد به هفتصد نفر و در آخر به هزار نفر رسید.
این مرد خدا بعد از اینکه رفتار هزار مومنی که دور خود جمع کرده بود را کالبد شکافی کرد، از بین آنها هفتاد نفر انتخاب کرد و در مرحله بعد هفت نفر از مخلص ترین آنها را انتخاب نمود و همراه این هفت نفر به مخفیگاهی اختصاصی تر رفتند.
او راه درست عبادت را به یاران اختصاصی اش آموخت و برنامه شان چنین بود که عده ای به نماز و عبادت می ایستادند و چند نفری هم نگهبانی می دادند تا مبادا کسی ببیند و خبر این عبادت به کافران و مترفین و پادشاه ظالم آن زمان برسد و سپس که آنان از عبادت فارغ می شدند، گروه دیگر به عبادت می ایستادند و درست در همین زمان، مهر و عطوفت و رحمت خداوند بار دیگر بر بندگانش باریدن گرفت و جبرئیل در عبادتگاه نواده هبة الله فرود آمد و فرمود: ای ادریس! خداوند اراده کرده تا بار دیگر راهنمایی برای بندگانش بفرستد و آن پیامبر الهی کسی جز شما نیست و من و تعدادی از ملائکه مأمور به آموزش شما هستیم.
حضرت ادریس و یارانش به مناسبت این نعمت به سجده شکر افتادند و حضرت ادریس از ملائکه خواست تا راز و رمز علوم را برایش باز کنند.
جبرئیل، نزدیک به سی صحیفه را به حضور حضرت ادریس عرضه داشت و مشغول آموزش علوم نجوم و ریاضی و مهندسی شهرسازی و حتی ارتباطات صحیح انسانی و از آن گذشته امور ظاهری مثل خیاطی و راز و رمز لباس های مختلف را به او آموزش دادند.
انگار با فرود آمدن این علوم، روزگاری دیگر می بایست شکل گیرد، روزگاری که آن روی سکه را نشان ابلیس و ابلیس صفتان می دادند و ابلیس که از علوم عالم سر رشته ای نداشت، خواه ناخواه مغلوب میشد، اما حیله های ابلیس تازه و تازه تر می شد.
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
https://eitaa.com/mesbah_family124