eitaa logo
مصباح خانواده ۵۰۷
332 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
185 فایل
ارتباط با ادمین @yar313a @mesbah_familyi507
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا بیشتر کشورها روز ملی استقلال دارن؟ فهرست «روز ملی استقلال کشورها» در ویکی پدیا شامل 158 کشور دنیاست که یه روزی رو توی تقویمشون علامت زدن و سالگرد مستقل شدن‌شون رو جشن می‌گیرن. یعنی همه کشورهای آبی در نقشه. به این فکر کردین که این کشورا چرا استقلال نداشتن و اصلا چی شد که استقلال‌شون از بین رفت؟ توی این فهرست جلوی اسم هر کشور توضیح داده که چه کشوری اونا رو اشغال یا استعمار کرده بوده. وقتی بالا تا پایین این فهرست رو نگاه می‌کنی، اسم چهارتا کشور بیشتر از همه به چشم میاد. اول از همه بریتانیا یا همون انگلیسه. بعد فرانسه، پرتغال و اسپانیا. این چهارتا کشور اروپایی تا همین چهل پنجاه سال پیش، یعنی اواسط قرن 20م،‌ در حال غارت منابع و سرمایه‌های کشورهای دیگه بودن. مثلا همین کشور امارات تا سال 1971 دست انگلیس‌ها بوده. استعمار این شکلی بوده که اروپاییای قرن 16، بعد از اینکه صاحب توپخونه و کشتی و نیروی دریایی شدن، شروع کردن به گشتن دور دنیا و هر جا یه سری آدم بی‌دفاع بود رو اسیر خودشون کردن. اروپاییا سر اینکه کدوم بخش جهان مال اوناست با همدیگه کلی جنگیدن. اینجور شد که دو سوم جهان بین چهار پنج تا دولت اروپایی تقسیم شد و تا حدود سه قرن ثروت و منابع این کشورها رو اون‌قدر بردن و خوردن تا خودشون تبدیل بشن به قدرت‌های مدرن و اروپایی امروز! سایر مردم جهان برای به دست آوردن دوباره استقلال‌شون و بیرون کردن اروپاییا از خاک سرزمین‌شون بهای سنگینی دادن. برای همینه که روز «استقلال ملی» برای همه کشورها ارزشمنده. ‌┅༅𖣔 @mesbah_family507 𖣔༅═┅ ‌‌‌┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅ 🆔Instagram.com/mesbah_f
🔷🔶 گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد شکار او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک می دوید، صیادان به او نرسیدند، اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه ی درخت گیر کرد و نمی توانست به تندی فرار کند. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم نجاتم دادند، اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند. 💥چه بسیارند چیزهایی در زندگی که از آنها خوشمان نمی آید ولی مایه خوشبختی و آسایش ما هستند و بالعکس چه چیزهایی که داریم و یا دوست داریم داشته باشیم اما مایه بدبختی و عذاب ما هستند. تمام تلاشمان را برای داشتن زندگی بهتر انجام دهیم اما همواره به حکمت های خداوند راضی باشیم. ┅༅𖣔 @mesbah_family507 𖣔༅═┅ ┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅ 🆔Instagram.com/mesbah_family507
✨💥✨💥✨💥✨💥✨ 🔆شكنجه مبارك‏ مردى از جايى مى‏گذشت . ديد كه جوانى به زير درختى آرميده است . چون نيك نظر انداخت، مارى را ديد كه به سوى جوان مى‏رود. تا به او رسد، مار در دهان خفته خزيد . آن مرد، پيش خود انديشيد كه اگر جوان را از واقعه، آگاه كند، همان دم از بيم مار، جان خواهد داد . چاره‏اى ديگر انديشيد . چوبى برداشت و بر سر و روى جوان خفته زد . مرد جوان از خواب، جست . تا به خود آيد، چندين چوب خورد؛ آن چنان كه از پاى در آمد و حال او دگرگون شد . بدين بسنده نكرد و جوان را چندين سيب پوسيده كه زير درخت افتاده بود، خوراند . جوان به اجبار سيب‏ها را مى‏خورد و آن مرد را دشنام مى‏داد و مى‏گفت: چه ساعت شومى است اين دم كه گرفتار تو شده‏ام . مرا از خواب ناز، به در آوردى و چنين شكنجه مى‏دهى . مرد به گفتار جوان، وقعى نمى‏نهاد، و مى‏زد و مى‏خوراند. تا آن كه جوان هر چه در اندرون داشت، قى كرد و بيرون ريخت. در حال، مارى را ديد كه از دهان او بيرون جست . چون مار بديد، دانست كه اين جفا از چيست و اين چه ساعت مباركى است كه به چشم مرد عاقل آمده است . مرا را ثنا گفت و خدمت كرد و شكر راند. پس اى عزيز!بسا رنج و شكنجه كه تو را سود است نه زيان، تا مارى كه در درون تو است، بيرون جهد و بر تو زخم نزند. _شب 📚حكايت پارسايان
یک حکیم سالخورده‌ی چینی از دشتی پر از برف رد می‌شد که به زنی برخورد که گریه می‌کرد. حکیم پرسید:" شما چرا گریه می‌کنید؟" زن پاسخ داد :"چون به زندگی‌ام فکر می‌کنم، به جوانی‌ام، به آن چهره‌ی زیبایی که در آینه می‌دیدم و مردی که دوستش داشتم. این از رحمت خدا به دور است که به من توانایی به خاطر آوردن گذشته را داده است. او می‌دانست که من بهار زندگی‌ام را به خاطر می‌آورم و گریه می‌کنم." حکیم در آن دشت پر برف ایستاد و به نقطه‌ای خیره شد و به فکر فرو رفت. عاقبت، گریه‌ی زن بند آمد. او پرسید:"شما در آن‌جا چه می‌بینید؟" حکیم پاسخ داد:"دشتی پر از گل سرخ. خداوند وقتی به من توانایی به یاد آوردن را داد، نسبت به من لطف داشت. می‌دانست که من در زمستان همیشه می‌توانم بهار را به خاطر بیاورم و لبخند بزنم. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ┅༅𖣔 @mesbah_family507 𖣔༅═┅ ┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅ 🆔Instagram.com/mesbah_family507
مرد ثروتمندی با لباس‌های پاکیزه و تمیز خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و نشست. بعد از او مرد فقیری با لباس‌های کهنه و مندرس وارد شد و پهلوی همان ثروتمند نشست. ثروتمند لباس آراسته خود را از کنار مستمند تازه وارد جمع کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ترسیدی لباست را کثیف نماید؟ عرض کرد: خیر، پرسید: پس برای چه چیزی این عمل را انجام دادی؟ عرض کرد: مرا همنشینی (نفسی) است که هر کار خوب را در نظرم بد و هر کار بد را در نظرم خوب جلوه می‌دهد.یا رسول الله نصف مال خود را برای کیفر عملم به او بخشیدم. پیامبر صلی الله علیه و آله به فقیر فرمودند: آیا می‌پذیری؟ عرض کرد: نه یا رسول الله. ثروتمند گفت: چرا؟ گفت: می‌ترسم آنچه را از و پسندی تو را فرا گرفته، مرا هم فرا گیرد. ‌ ‎‎‌‌‎‎ •┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• ┅༅𖣔 @mesbah_family507 𖣔༅ ┅═༅𖣔🌹🌹🌹𖣔༅═┅