eitaa logo
محمد رضا مصباح 🇮🇷
1هزار دنبال‌کننده
109 عکس
48 ویدیو
8 فایل
✓منبرک,کشکول,کلیپ,پادکست,سخنرانی ها, و اطلاع رسانی جلسات .. ✓متن کامل سخنرانی,تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه, داخل کانال بارگزاری می شه. ⚠️انتشارِ #متنیِ مطالبِ کانال #شرعا بدون نام و #لینک کانال جایز نمی باشد. متولدِ: ۵۹.٠۶.۱۱ متوفی: ... @m_r_mesbah
مشاهده در ایتا
دانلود
| خطبه اول | جلسه دوم حجت الاسلام مصباح چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت 1403 | ۶ ذی القعده 1445در مسجد حضرت ابالفضل ع نبش شاهد۵۷ ایراد گردید. أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ . ▫️از معارف توحیدی در سخنان ذوات مقدسه محمد و آل محمد از عمیق ترین ابواب معرفه الله است. ▫️۵ نکته رو حضرت مطرح می کند: ۱. أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ اولین جز دینداری معرفت الله است دین. مجموعه اخلاق،احکام، اعتقادات رو دین می گویند. ✓دین یعنی :ساختار تضمین کننده روش زندگی سالم انسان در دنیا و کمال و سعادت او در عالم دیگر ✓معرفت: به معنای شناخت است نه علم آگاهی علمت الله نمی گیم می گیم عرفت الله خداشناسی می گیم ، خدا دانی نمی گیم خدا ، شناختنی است ، نه دانستنی. ▫️اولین گام دین ، معرفت است چرا؟ ۱.چون اگر سر منشا دین رو نشناسد دینداری او معنی ندارد ۲.اوج دین عبودیت است جوهر عبودیت ، اطاعت خداست تا کسی معبود را نشناسد آیا می تونه عبد باشد؟ مطیع باید مطاع رو بشناسد تا نشناسد خدا رو حقیقت عبودیت دست نمی دهد ✓معرفت در منطق ارسطویی صفر ویک است در منطق ما معرفت صفر تا صدی است یعنی دارای مراتب است و مراتب فرق می کند یکی ده جز یکی ۳۰ جز یک ۵۰ جز و یکی ۱۰۰ جز از معرفت را دارد مثل امیرالمومنین (ع) پیش نیاز دیانت معرفت است. ۲.کمال معرفته التصدیق به معرفت اوج دارد ، کمال معرفت خدا، تصدیق ذات باری تعالی است با شناخت، انسان حرکت می کند اما به منزل نمی رسد چون به یک باور و یقین نرسیده ممکنه شناخت بیاد اما تصدیق و باور نیاد باید شناخت ها تبدیل به باور و تصدیق بشه. ▫️از دو راه به شناخت می رسیم؟ ۱.سیر در آفاق: اثر ببینید ماثر شناس بشوید برهان لِم: یعنی دیدن پدیده ها چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی ۲.سیر در انفس: گاهی پدیده ها رو انسان می بینه پی به خالق می بره گاهی خدا رو می بینند بعد از خدا پی به وجود پدیده ها می برد. ▫️حضرت سیدالشهدا در جملاتی نغز و عارفانه فرمود: "كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَيْكَ چـگـونـه استدلال شود بر وجود تو به چيزى كه خود آن موجود، در هستي اش نيازمند بـه تـو اسـت اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ و آيـا اسـاساً براى ما غیر تو ظهورى هست كه در تو نباشد تا آن؛ وسيله ظهور تو گـردد؟ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَليْكَ تـو کى پـنـهان شده اى تا محتاج به دليلى باشيم كه به تو راهنمایى كند وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَكُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَيْكَ. و چه وقت دور مانده اى تا آثار تو، ما را به تو واصل گرداند. به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست عکس روی تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد ۳.كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ کمال تصدیق و باور به خدا توحید خداست یعنی به اوج یگانگی برسد. توحید به معنای یکی نیست به معنای یکتایی است به معنای بی مانندی است می بیند تمام وجود رو صفات الهی پر کرده جایی برای ظهور غیر نمی ماند. ما عدم هاییم و هستی های ما تو وجود مطلقی ، فانی نما به اینجا که می رسد که یک ملک ،یک قوی ،یک قادر یک صمد و... می بیند سهمی از این صفات برای کسی اختصاص نمی دهد. ۴. وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَه کمال توحید خداوند اخلاص برای اوست ▫️اخلاص سه معنی: ۱.اخلاص اعتقادی: توحید و یگانگی به حدی در وجودش می رسد که وقتی می گی رحیم در ذهن این انسان موحد رحمت برای کسی دیگر در کنار خدا نیاد. خالصه خالص صفات رو فقط برای خدا تصور می کنه این اخلاص اعتقادی است ۲.اخلاص عملی: جز خدا رو در عمل خویش نبیند عبادی باشد یا غیر عبادی من منبر بروم بعد از اتمام توجه ام این باشد که بگن آفرین ، طیب الله کار خراب است ۳.اخلاص قلبی یعنی به هر کجای دلش سر می زنه در عرض خدا غیر از خدا کسی نمی بیند در عرض خدا نه ، در طول بله هست مملکت جان و دل به تسلط حضرت جانان در آمده. ۵.وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ این اخلاص با قسم پنجمی که توضیحش در جلسه عرض خواهد شد یه شکل دیگه ای پیدا می کند. ادامه دارد... | عضو شوید👇 @mesbah_online
| خطبه اول | جلسه دوم حجت الاسلام مصباح چهارشنبه ۹ خرداد ماه 1403 | ۲۰ ذی القعده 1445در مسجد حضرت ابالفضل ع نبش شاهد۵۷ ایراد گردید أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ سر آغاز دین، خداشناسى است وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ و كمال شناخت خدا، باور داشتن او وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ و كمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگى اوست وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ و كمال توحید (شهادت بر یگانگى خدا) اخلاص وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ زیرا هر صفتى نشان مى دهد كه غیر از موصوف وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَة و هر موصوفى گواهى مى دهد كه غیر از صفت است اگر صفتی برای موصوفی متصف کردید یک صفت دارید یک صاحب صفت دارید این دوئیت با ذات خدا جمع نمی شه و خارج از توحید است صفات ذات خدا تقدم و تاخر بر ذات حق ندارد بلکه عینیت با ذات خداوند دارد علم و حکمت و... در ذات خداست وجود خدا بدون علم ، قدرت و حکمت تصور نمی شه اتحاد ذات و صفات است پس ما از جنس خودمون صفتی را برای ذات خدا بگیم که اگر بگیم سر از شرک در میاره. ✓ صفات مخلوقات هميشه از ذاتشان جداست، يا به تعبير ديگر، صفاتى است زائد بر ذات. انسان يک چيز است و علم و قدرت او چيز ديگر. و به اين ترتيب وجود او مرکّب از اين دو است اما صفات خدا عين ذات اوست و هيچ گونه ترکيبى در آن راه ندارد فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعریف كند او را به چیزى نزدیك كرده وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ و با نزدیك كردن خدا به چیزى، دو خدا مطرح شده وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ و با طرح شدن دو خدا، اجزایى براى او تصوّر نموده وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است وَ مَنْ‏ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مى كند وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ و هر كس به سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ و هر کس خدا را محدود کند او را به شمارش آورده وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ و آن كس كه بگوید «خدا در چیست» او را در چیز دیگرى پنداشته است وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ و كسى كه بپرسد «خدا بر روى چه چیزى قرار دارد» به تحقیق جایى را خالى از او در نظر گرفته است كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چیزى به وجود نیامده است مَعَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ با همه چیز هست، نه اینكه همنشین آنان باشد وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ و با همه چیز فرق دارد نه اینكه از آنان جدا و بیگانه باشد فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ انجام دهنده همه كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسیله بَصِيرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ بیناست حتّى در آن هنگام كه پدیده اى وجود نداشت مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ. یگانه و تنهاست، زیرا كسى نبوده تا با او انس گیرد، و یا از فقدانش وحشت كند. در خطبه نخستین امیر المومنین مشغول گشت و گذار هستیم در زنجیره معرفت الله به مرحله چهارم رسیدیم ادامه ی اخلاص اعتقادی اوج اخلاص برای خداوند اینست که صفات رو از خدا نفی کنید ظاهر کلام حضرت: توصیفی برای خدا نکنید و صفات رو از خدا حذف کنید در باب شناخت ذات خدا و بررسی صفات او در میان مسلمانان پیچ و تاب هایی دارد گویا امام تمام شبهات و انحرافات اعتقادی و فکرهای انحرافی رو دیده از کلام او ردیه ی تمام انحرافات توحیدی بیرون میاد. ابن ابی الحدید معتزلی هنگامی که می رسه به شرح این خطبه نمی تونه تحمل کنه ج اول ص ۸۰ با انچه علی می گوید حق این است که علی می داند معلومات و دانش های فرقه های مختلف دارد من الاولین و الاخرین و هو یعلم العلوم کلها با این شیوه سخن گفتنش همه علوم در کف اوست که اینطور سخن می گه در وادی توحید. توصیفاتی بشری که در ذهن دارید از خدا بزدائید شما نمی تونید خدا رو مانند انسان ها توصیف کنید. اگر کسی خدا رو توصیف کند به صفتی که ما می شناسیم این صفت رو قرین و همانند خدا قرار داده یعنی در کنار خدا نهاده خدا این صفت را دارد .. ذات می شه چیزی، صفت می شه چیزی دو چیز می شه اینجا ، خدا و صفتش اکر کسی اینگونه خدا شناسی داشته باشد که خدا چیزی و صفتش چیز دیگری است دو چیز می داند و می شناسد نه قل هو الله احد.‌. نه انما الهکم اله واحد👇
| خطبه اول | جلسه سوم حجت الاسلام مصباح چهارشنبه ۱۶ خرداد 1403 | ۲۷ ذی القعده 1445در مسجد حضرت ابالفضل ع نبش شاهد۵۷ ایراد گردید أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا. خلقت را آغاز كرد، و موجودات را بيافريد. بدون نياز به فكر و انديشه اى يا استفاده از تجربه اى بى آن كه حركتى ايجاد كند و يا تصميمى مضطرب در او راه داشته باشد. ▫️واژه انشا و ابتدا رو در معنای افرینش بکار می برد. ▫️انشا دو خصوصیت دارد ۱.انشا به افرینشی گفته می شه بدون ماده است از عدم بوجود اوردن ۲.افرینشی که الگو و نمونه ی پیشین ندارد. ایجاد است. ▫️انشا رو بکار می بریم در نو اوری کردن انشا در دوران تحصیل یعنی معلم بدون سابقه متوقع بود دانش اموز قلم بردارد و نو اوری کند. خدا بدون ماده ای انشا کرد خلق را از نیستی و عدم هستی رو ایجاد کرد. وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً ابتدا: هم ایجاد است اما با این معنی که الایجاد بلا عله و حاجه کسی چیزی می سازد امری رو محقق می کند بخاطر دلیل و علت و نیازی اما ذات حق مخلوقات رو به هستی اورد بدون انکه حاجتی به مخلوق باشد یا هدفی باشه هدفی برای خدا در ایجاد محقق بشه که بخواهد به یک خواسته ای برسد. ▫️در دعاها داریم مبتدائا بالنعمه.. خدا مبدا به نعمت است ما انسان ها قائل به مهربانی از دو سر بی هستیم یا به قول معروف:کاسه جایی رود که باز اید قدح ما معمولا اینطور هستیم اما خداوند نعمتی که می بخشد در قبال یک توقع و انگیزه نعمت نمی بخشد لذا نام این ابتدا نعمت است. ✓ از ظرف عدم بدون الگوی پیشین و بدون اینکه منافعی برای او بخواد تامین بشه افرینش رو ایجاد کرد. ▫️بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا به بررسی و تامل و تفکر و تدبر رویه می گویند خداوندبدون فکر و تفکر خلقت را ایجاد کرد فکر : حرکه من المبادی السیر الباطنی متفکر به کسی می گویند: که از مجهولات می کاهد و به معلومات می افزاید علما و عملا اما در مورد خداوند فعلش عین علم و حکمت اوست خدا مجهولی ندارد که بخواهد با علمش به سوی مجهول برود لذا خدا تدبر و تفکر ندارد. تفکر برای رسیدن به یک علتی است تدبر برای یافتن یک معلولی است برای ذات او که علت مجهول وجود ندارد انکه تغیر نپذیرد تویی انکه نمرده است و نمیرد تویی ▫️ وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا بدون استفاده ی تجربه ای از دیگران ▫️وَ لَا حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا بدون اینکه فعل و انفعالی در ذات او ایجاد شود ▫️در ما انسان ها هر حرکت و فعلی ۴ مرحله را طی می کند. ۱.تصور ۲.تصدیق ۳. شوق و انگیزه ۴. تحقق اراده یا تصمیم گیری ودر مرحله آخر می شه فعل و عمل ✓ به عنوان مثال: تصور ذهنی میاد لیوان روبردارم اب بخورم بعد از تصور، تصدیق می اید که بله خوردن اب خوب است بعد شوق و انگیزه میاد که برای رفع تشنگی و سرحال شدن بسیار ماثر است و در مرحله چهارم تصمیم می گیرم بلند شوم اب رو بر دارم و بخورم اما خداوند باری تعالی بدون اینکه فعل و حرکتی در ذات او ایجاد شود دست به خلق می زند ▫️وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا و يا تصميمى مضطرب در او راه داشته باشد انصافاهیچ موحدی اینطور خدا رو در قالب کلمات و الفاظ مثل امیرالمومنین ع معرفی نکرده است من چه گویم یک رگم هشیار نیست وصف ان یاری که او را یار نیست حالاتی که در نفس انسان شکل می گیرد غم شادی غضب ها تاثیرات و تاثرات تشویش ها و تردید ها و احساس ضعف ها عملی رو انجام می دهیم که بازتاب هیجانی درونی تبدیل به عملکرد بیرونی می شه که این از ذات خداوند باری تعالی بدور است. 5⃣ 🌱 | عضو شوید👇 @mesbah_online
| خطبه اول | جلسه چهارم چهارشنبه ۲۴ خرداد 1403 در مسجد حضرت ابالفضل ع نبش شاهد۵۷ ایراد گردید.  أَحَالَ الاْشياءَ لاِوْقَاتِهَا وَ لامَ بَيْنَ مُخْتَلِفاتِها وَ غَرَّزَ غَرائِزَها وَ أَلْزَمَها أَشْبَاحَهَا عَالِمآ بِهَا قَبْلَ ابْتِدائِها مُحيطآ بِحُدُودِها وَ انْتِهائِها عارِفآ بِقَرائِنِها وَأَحْنَائِها.  أَحَالَ الاْشياءَ لاِوْقَاتِهَا خلقت هر موجودى را به وقت خاصّش موکول کرد ✓این رو در افعال انسانی تجربه کردیم گفت:لعنت به ان دهانی که بی موقع باز شود لعنت بر ان چشمی که بی موقع بسته شود سخن رو قبل یا بعد از موعد گفتیم در بهترین گاه نگفتیم. اگر عملی رو قبل یا بعد از موعد انجام دادیم فایده ای ندارد از دست رفت زمان شناسی: فلاسفه میگن امتداد زمان و امتداد مکان دو بعد قطعی در موجودات جز لاینفک موجودات خلقت است ✓ اگر هر پدیده ای در مناسب ترین زمان خودش محقق شد سود اورترین حالات ان است هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ✓ زمان شناسی ی زیرکی است که در چ زمانی چ کاری بکنیم ✓عمل صالح یکی از ویژگی هاش اولویت شناسی زمان است. زمان تحصیل کی باشد؟ زمان کار اقتصادیه کی باشد؟ زمان جهاد کی باشد؟ ✓ اگر زمان مناسب رو بشناسیم در زندگی کامیابیم ✓در تربیت فرزند کی وقت خشم و درشتی است کی وقت لبخند و نرمی است به گاه درشتی درشتم چو سوهان به هنگام نرمی به نرمی حریرم ✓مبنای افرینش الهی این بود که فرمود هر پدیده ای رو وجودش رو محول کرد به زمان مناسب و مساعد خودش وَ لامَ بَيْنَ مُخْتَلِفاتِها موجودات گوناگون را با يکديگر التيام داد لام از ماده ملائمه میاد ملائمه: سازگاری است و‌هم اهنگی است خدا بین مجموعه مخلوقات مختلف که هرکدام حالات خودشون رو دارند ملائمه و سازگاری ایجاد کرد. مثال: مجموعه کیهان و کهشکشان ها همگونی مختلف اجزا این‌کهکشان مریخ با پولوتون سیرشون چقدر با هم اختلاف دارند زمین تمام موجودات روی زمین رو ببینید حالات مختلف موجودات چگونه دما برودت رطوبت چطور بین اینها سازگاری و‌هارمونی و‌نظم واحد ایجاد کرده است. ✓حکایت موسی که به خدا گفت:خودت می دانی و بنده هات خواسته ها ، اجزا و نیازهای متفاوت چطور خدا ملائمه بین وجود انسان ایجاد کرد روح + اب و گل عناصر جدول مندلیف بین روح و‌جسم چنان ملائمه ایجاد کرده که فکر نمی کنی دو شخصیت داری در جدا شدن روح از جسم تعبیر به نزع می شه پایه های جسم در روح و پایه های روح در جسم ✓خود جسم رو‌نگاه کنیم . همین سلولها چه هماهنگی با هم دارند خاری به دست می خلد می بینی چه تاثیری در کل نظام بدن می گذارد مغز من ، حرکات فیزیکی، قلب و دستگاه تنفس و دستگاه گوارش اندام های حسی چه حالتی دارند وَ غَرَّزَ غَرائِزَها و به هرکدام طبيعتى مخصوص و غريزه اى ويژه بخشيد. مثال: این حیوان رو می بینی شد فرس اسب با یک فراست و باهوشی. خدا این بعد رو درش قرار داد ان حیوان دیگر بار بَر در یک حیوان دیگر ویژگی حیله گری قرار داده شد مثل روباه یک حیوان مظهر شهوت رانی است در تورات از خوک یاد می شه ✓این غرائظ به محدوده انسان می رسد می گیم انسان غرائظ دارد و فطرت دارد غرائظ: به داشته های درونی انسان که نیاز به آگاهی ندارد فطرت: به داشته های درونی انسان که نیاز به آگاهی دارد وَ أَلْزَمَها أَشْبَاحَهَا عَالِمآ بِهَا قَبْلَ ابْتِدائِها و صفات ويژه آن ها را همراهشان ساخت و پيش از آن که آن ها را بيافريند یعنی هر موجودی شخصیت و هویت خودش رو دارد در افرینش. این حیوان با ان حیوان این گیاه با ان گیاه این انسان با ان انسان به هر کدام یک شخصیت داده هر انسان اثر انگشت ،رنگ چشم ،دی ان ای متفاوت است بی نهایت تشخص و‌ هویت در خلقت داریم در اشیا جماد نبات حیوان انسان ها تازه اینها در عالم خلق مادی هنوز ملکی و فرشی داریم بحث می کنیم. قبل از ابتدا به افرینش عالم به ان خلق بود هنوز افریده نشده ولی خدا عالم به ان بود جواب: قبل و بعد به لحاظ زمان ما می گیم دیگه یعنی از یک مبدأی که نبوده و بعد بوده است قبل و بعد برای کی وجود داره برای جایی که مروز زمان در ان محقق می شه ✓ در مورد ذات خدا زمان و مرور زمان معنی ندارد علم‌خدا در ذات الهی است ، و زمان در او معنا ندارد خیلی ها در علم الهی پاشون لغزیده أنه کتب الی أبی‌الحسن علیه‌السلام یسأله عن الله عزوجل، أکان یعلم الأشیاء قبل أن خلق الأشیاء و کونها، أو لم یعلم ذلک حتی خلقها و أراد خلقها و تکوینها، فعلم ما خلق عند ما خلق، و ما کون عند ما کون؟ فوقع بخطه: لم یزل الله عالما بالأشیاء قبل أن یخلق الأشیاء کعلمه بالأشیاء بعد ما خلق الأشیاء . کلینی رحمه الله با سند خود از ایوب بن نوح نقل می‌کند که گفت: به امام هادی علیه‌السلام نامه نوشتم، و از او پرسیدم: آیا خدای سبحان قبل از خلقت اشیاء به آنان علم دارد، و یا علم ندارد مگر آن زمان که بیافریند، و آنان را پدید آورد؟
بسم الله الرحمن الرحیم شرح خطبه ۱۹۳نهج البلاغه خب صحبت ما در خصوص خطبه متقین بود بیانات بسیار گران سنگ آقا امیرالمومنین علیه السلام در خصوص اوصاف و ویژگی های متقین. یکی دیگه از اون فرازهایی که حضرت در اوصاف متقین بیان می فرمایند و قلوبم محزونه متقین کسانی هستند که قلب های این ها همیشه یک حزنی داره قلب های این ها یک غمی داره. حالا این غمی که صحبت ازش به میان می آد یه زمانی غم تنِ یه زمانی غم جسم یه زمانی غم جانِ غم روحِ این دوتا غم با هم فرق می کنه یه زمانی یه غم ارزان در اختیاره اما یه زمانی یه غم بسیار گران قیمت و کیمیاست، یه زمان این غم ها بر امورات مادی است اما یه زمانی این غم ها بر امورات فرامادی هست پس نوع این غم ها با همدیگه فرق می کنه. ببینید متقین کسانی هستند که این گذر شب و روز این بالا و پایین شدن ها در این زمان، این کم و کاستی ها، این اقبال و ادبار های روزگار در اینا هیچ تاثیری نمی گذاره یعنی در این ها ایجاد غم نمی کنه این ها برای متقین غم نیست که به قول شاعر اینکه اگر دنیا نباشد دردمندیم اگر باشد به مهرش پایبندیم می گه اگه دنیا نباشه هممون دردمندیم که چرا دنیا نیست اگه باشه هممون متصل به این دنیا می شیم هممون گرفتار به این دنیا می شیم بلایی زین درون آشوب تر نیست که رنج خاطر است در هست و هر نیست می گه تو این بودنه و نبودنه هر دو تاش دردِ هر دوتاش غمه که این اشاره به همون غم های مادی دنیایی داره که متقن از این غم ها دیگه رها شدن این غم ها برای متقین هیچ گونه محملی نداره. بنابراین اینکه امیرالمومنین می فرماید که قلوبهم محزونه این غمی که حضرت داره می گه این حزنی که حضرت داره می گه اون غم و حزنی هستش که از اعماق جان متقن برمی خیزد اون غم منظور حضرتِ. فلذا وقتی که متقین در ارتباط با خودشون یه ذره ای تفکر می کنن می بینن می تونستن خیلی از چیزهایی رو از مقامات به دست بیارن اما بالاخره شاید یه جاهایی کم کاری کردن مثلا یه فرصت هایی رو از دست دادن یه غم و حزن عجیبی در جانشون می شینه که خدایا این عمر ما رفت این فرصت ها از کف رفت این مقامات رو می تونستیم با این توانی که خدا در ما قرار داده بود بهش برسیم و کسبش بکنیم از دست دادیم این غم تو دل متقین می نشینه این غم برای متقین موضوعیت داره. غمی که مرتبا این ها تمنای وصال دارن و چون این وصال اتفاق نمی افته به جهت مانع اجل، یه غمی تو دلشون می شینه بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود. این داغ منظور امیرالمومنین هست این در ارتباط با خودشون. در ارتباط با دیگران هم قلب هاشون محزونه وقتی می بینن انسان ها رو که چطور با همه این امکانات و استعدادی که خدا بهشون داده چطور استفاده نمی کنن چطور عمرشون می ره چطور بهره برداری از این فرصت زمان و عمر ندارن متقن محزون می شن. نگاه می کنن می بینن مثلا یه کسی به جای اینکه مانوس با معارف الهی باشه با چیزهای دیگه مانوس شده. به جای اینکه تو مسیر هدایت باشه تو مسیر ضلالتِ. به جای اینکه نور در قلب او در جان او بنشیند سیاهی و تاریکی او رو فرا گرفته متقن ناراحت می شن. وقتی اوضاع مردم رو می بینن حزن تو دلشون می شینه این همون دغدغه ای هستش که در تعامل و ارتباط با دیگران متقن دارن. این منظور کلام امیرالمومنین از قلوبهم محزون هست دل های این ها محزون هستش. اما یه سخن دیگه ای هم می شه اینجا بهش اضافه کرد و اونم کلام امیرالمومنین هست که حضرت می فرمایند: که المومن حزنه فی قلبه و بشره فی وجه مومن یکی از ویژگی هاش اینه که دنیای مصیبت دنیای بلا دنیای ابتلائات به سر اون خراب و هوار بشه این ذره تو چهره اش حزن دیده نمی شه جوری برخورد نمی کنه که مردم بدونن این، این همه مشکل داره می گه مومن این ویژگی شه که حزنش در قلب شه و شادی و نشاط مومن در صورتش هست و قلوبهم محزونه. بعد حضرت می فرمایند که و شرورهم مامونه متقین شرورشون پنهان و در امانه. شر ضد خیر شر چیزی هستش که انسان ها ازش نفار دارن. چیزی هستش که انسان ها ازش فرار می کنن نفرت دارن. خیر: چیزی هستش که مورد اقبال مردمِ مردم دوسش دارن. متقین جز خیر ازشون چیز دیگه ای سر نمی زنه متقین شر در بیان و گفتارشون نیست. شر در فکر و اندیشه شون نیست. شر در رفتار و عملشون نیست. کاملا در یک محیط امن این ها قرار دارند همون سخنی که از وجود مقدس پیغمبر هست که المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه مسلمان کسی هستش که دیگران از شر دست و زبان او در امان هستند. متقین این طوری زندگی می کنن هر کسی که با اون ها در ارتباط هست هیچ گونه شری به اون نمی رسه. اگر آبی نمی آورند که می آورند کوزه ای هم نمی شکنند خیر می رسونن شرشون به کسی نمی رسه این