eitaa logo
مصباح الصادقین
192 دنبال‌کننده
569 عکس
486 ویدیو
16 فایل
آدرس وب سایت مصباح الصادقین: www.mesbah-sadeghin.ir در وب سایت فوق مطالب این کانال و همچنین کانال @sadeghin_ir را به صورت دسته بندی شده مشاهده کنید. کانال آپارات: https://www.aparat.com/mesbah_sadeghin_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 إلَی الحَبیب ┅┅✿ 🏴 ✿┅┅ «جانم حسین جان ای جان جانان» بر کشتگان نینوا اربعین آمد آل پیمبر کربلا دل غمین آمد «جانم حسین جان ای جان جانان» ⬅️ نوحه اربعین 💠 استاد سلیم مؤذن زاده اردبیلی 💠 @mesbah_sadeghin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان لگدزدن نظامی بعثی صدام به دیگ غذای زائران اربعین حسینی و شکایت بانی غذا از نظامی بعثی در حرم و جواب امام حسین (ع) و ادامه داستان..... سخنرانی حجة الاسلام فالی در سال ۹۵ @rofaghaesfahan
° 🔘 توبه شخصی که جیب مردم را می‌زد ⬅️ مولف کتاب «داستانهای عبرت‌آموز» گوید مرحوم آیت الله بهاء الدینى داستان شگفت انگیزى را از قول حمله دارى از شهر ارومیه که سالى یک بار مسافر به مشهد مى‌بُرد، بدین صورت نقل نمود: 💠 مسافرتِ با ماشین تازه آغاز شده بود و در آن زمان، ماشین، باری بود و در قسمتِ بار، مسافر و بارش را یکجا سوار مى‌کردند. من نزدیک به سى مسافر براى بردن به زیارت حضرت رضا(ع) پذیرفته بودم و قرار بود اوایل هفته‌ی بعد به جانب مشهد حرکت کنیم. شب چهارشنبه، حضرت رضا(ع) را در خواب دیدم که با محبتى خاص به من فرمودند: در این سفر، ابراهیم جیب‌بر را همراه خود بیاور. از خواب بیدار شدم در حالى که در تعجب بودم که چرا از من خواسته شده چنین شخصِ فاسق و فاجرى را که در بین مردم، بسیار بدنام است به مشهد ببرم و فکر کردم خوابى که دیده‌ام صحیح نیست. شب بعد، همان خواب را بدون کم و زیاد دیدم، ولى باز توجه به آن ننمودم. شب سوم در عالم رؤیا حضرت رضا(ع) را خشمگین مشاهده کردم که با حالتى خاص به من فرمودند: چرا در این زمینه اقدام نمى‌کنى؟ روز جمعه به محلى که افراد شرور و گنهکار جمع مى‌شدند رفتم و ابراهیم را در میان آنان دیدم. نزدیک او رفته سلام کردم و از او براى زیارت مشهد دعوت نمودم. با شگفتى با دعوتم روبرو شد و به من گفت: حرم حضرت رضا(ع) جاى من آلوده نیست؛ آنجا مرکز اجتماع اهل دل و پاکان است، مرا از این سفر معاف دار. اصرار کردم و او نمى‌پذیرفت. عاقبت با عصبانیت به من گفت: من خرجى این راه را ندارم، فعلا تمام سرمایه من سى ریال پول است، آن هم پولى حرام که از کیسه‌ی پیرزن فقیرى دستبرد زده‌ام!.  به او گفتم: من از تو مخارج سفر نمى‌‌خواهم، رفت و برگشت این سفر را میهمان منى!. اصرارم مقبول افتاد و آمدن به مشهد را پذیرفت و قرار شد روز یکشنبه همراه با کاروان حرکت کند. کاروان به راه افتاد، مسافران از بودنِ شخصى مانند ابراهیم جیب بر متعجب بودند، ولى احدى را جرأت سؤال و جواب نسبت به این مسافر نبود. ماشینِ بارى همراه بار و مسافر، در جاده‌ی خراب و خاکى به جانب مشهد مقدس در حرکت بود، نرسیده به منطقه زیدر که محلى نا امن و جاى حمله‌ی ترکمن‌ها به زوّار بود، عرض جادّه به وسیله قُلدرى ستمکار بسته شده بود. ماشین توقّف کرد. راهزنی بالا آمد و خطاب به تمام مسافران گفت: آنچه پول دارید در این کیسه بریزید و در برابر من ایستادگى نکنید که شما را به قتل مى‌رسانم! آنگاه پول راننده و تمام مسافران را گرفت و ماشین را ترک گفت. ماشین پس از ساعتى چند به محلّ زیدر رسید و کنار قهوه خانه نگاه داشت. مسافرین پیاده شدند و کنار هم نشستند و غم و اندوه جانکاهى بر آنان سایه انداخت. بیش از همه راننده ناراحت بود و مى‌گفت: نه تنها خرجى خود را ندارم، بلکه از پول بنزین و دیگر مخارج ماشین هم محروم شدم و رسیدن ما به مقصد بسیار مشکل به نظر مى‌رسد و از شدّت ناراحتى به گریه افتاد. در میان بهت و حیرتِ مسافران، ابراهیم جیب بر به راننده گفت: چه مقدار پول تو را آن راهزن برده؟ راننده مبلغى را گفت، ابراهیم آن مبلغ را به او پرداخت. سپس از بقیه‌ی مسافران به طور تک تک مبلغ ربوده شده‌ی آنان را پرسید و به هر کدام هر مبلغى را که مى‌گفتند مى‌پرداخت. در نهایتِ کار سى ریال باقى ماند که ابراهیم گفت: این هم مبلغ ربوده شده از من بود که سهم من است. همه شگفت زده شدند، از او پرسیدند: این همه پول را از کجا آورده‌اى؟ در پاسخ گفت: وقتى آن راهزن از همه‌ی شما پولتان را گرفت و سپس مطمئن و آرام خواست از ماشین پیاده شود، بى سر و صدا جیب او را زدم و این پولهایى که به شما دادم پول خود شماست. حمله‌دار مى‌گوید: بلند بلند گریستم. ابراهیم به من گفت: پول تو را هم که برگرداندم، چرا گریه مى‌کنى؟ خوابم را که در سه شب پى در پى دیده بودم براى او گفتم و اعلام کردم من از فلسفه‌ی خواب بى خبر بودم و اکنون فهمیدم که دعوت حضرت رضا(ع) از تو بدون دلیل نبوده و امام(ع) مى‌خواسته به وسیله‌ی تو، این خطر را از ما دور کند. با شنیدن این مطلب، حالِ ابراهیم عوض شد و انقلاب شدیدى به او دست داد و به شدت گریست و این حال، تا رسیدن به تپّه سلام [جایى که برق گنبد بارگاه ملکوتى حضرت رضا(ع) دیده مسافران را روشن مى‌کند] ادامه داشت. در آنجا گفت: زنجیرى به گردن من بیندازید و مرا تا نزدیک صحن به این صورت ببرید و چون پیاده شدیم، مرا به جانب حرم به همین حال حرکت دهید. ما نیز آنچه او خواست انجام دادیم و تا در مشهد بودیم همین حالِ تواضع و خضوع را داشت و توبه‌ی عجیبى کرد و پول پیرزن ناشناس را در ضریح مطهر انداخت و امام را شفیع خود قرار داد تا گناهان گذشته‌اش بخشیده شود.  همه مسافران کاروان به او غبطه مى‌خوردند و پس از زیارت ما به ارومیه برگشتیم ولى آن تائب با ارزش، با ما باز نگشت و در مشهد مقدس ماندگار شد 💠 @mesbah_sadeghin_ir
° ⬅️ داریم با حسین حسین پیر می شویم خوشحال از این جوانی از دست رفته ایم 💠 @mesbah_sadeghin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذاکر اهل بیت (ع) استاد حاج فیروز زیرک کار در برنامه " با حسین (ع) حرف بزن " 💠 @mesbah_sadeghin_ir
27.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
° 《 مداحی حاج میثم مطیعی 》 ویژه پیاده روی اربعین 💠 @mesbah_sadeghin_ir
ترجمه و متن عربیِ 《 مدّاحی حاج میثم مطیعی 》 ویژه پیاده روی اربعین شَدَّ الهَوى حَبلَ الجَوى وَ اجتاحَني سَيلُ النَّوى دلدادگی ریسمان عشق را محکم کرد و سیل دوری و فراق من را برد لِلوَصلِ عَيني سَاهِرَة چشمانم به انتظار وصال (کربلا) بیدار است أَطْفَأَ شَمْعِي مَدْمَعِي ... و دَكَّ نَوْحِي مَسْمَعِي اشکم شمع مرا خاموش کرد و مویه‌ها و نوحه ها در گوشم طنین انداز شد إيهٍ دُمُوعي، اشتَعِلي! هان! ای اشک‌های چشم من، بجوشید نارُ اشتِياقي، كمْ تَصْطَلِي! ای آتش شوق من چقدر شعله‌وری! لَيلُ انتِظاري، هَلْ يَنجَلي؟ آیا شب انتظار مرا پایانی هست؟ (مَولايَ مَولايَ السّلام) سلام ای مولای من هُنَا الأَسى كُلُّ الأَسى ...هُنَا الصِّغارُ و النِّسا اینجا همان محل اندوه و غم است؛ همه غم ها اینجاست.. اینجا جایی است که کودکان و زنان اهل بیت بودند هُنَا النُّجومُ الزَّاهِرَة اینجا همانجایی است که ستارگان درخشان بودند مِنْ سَاجِياتٍ صُرَّعِ ... تَدعو إلَى التَّفَجُّعِ این ستارگان همان اجساد ساکن و بر زمین افتاده اند .... و این اجساد به نوحه و عزا فرا می خوانند يا وادِيَ الطَّفِّ ما جَرى ؟ ای سرزمین کربلا چه اتفاقی افتاده است؟ فاقَ المُصابُ التَّصَوُّرا این مصیبت از تصور فراتر است هذا حُسَينٌ فَوقَ الثَّرَى این حسین علیه السّلام است که بر خاک افتاده است (عليكَ مَولايَ السّلام) ای مولای من سلام بر تو إليكَ آتٍ سَيِّدي ... اَلأربَعينُ مَوْعِدِي مولایم، به سوی تو رهسپارم..... میعاد ما اربعین است ذِكراكَ أحلى خاطِرَة یاد تو شیرین‌ترین خاطره است جابِرُ قَدْ جاءَ مَعي ... يَأخُذُني لِلمَصرعِ جابر با من آمده است.... و مرا به سوی قتلگاه تو می‌کشاند عِندَكَ يا مَولايَ المُنى مولای من! آرزوهایم نزد توست ظُلْمَةُ رُوحی تَلقَى السَّنا تاریکی روحم به روشنی می گراید كُلُّ وُجُودي لَكَ انحَنى تمام وجودم برای تو تعظیم می‌کند مَولایَ مَولایَ السَّلام 💠 @mesbah_sadeghin_ir
roza-hazrate-roghaye-hashemi.mp3
18.01M
🔘 روضه حضرت رقیه(س) 💠 منزل حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه ⬅️ مداح : جناب آقای سید هاشمی شب جمعه ( ۱۱ مهر ۹۸ ) ✿🍃❀ 🏴 ❀🍃✿ بود در شهر شام از حسین، دختری آسیه فطرتی، فاطمه منظری تالیِ مریمی، ثانیِ هاجری عفت کردگار، عصمت اکبری او سه ساله، ولی عقل چهل ساله داشت با چهل ساله عقل، روی چون لاله داشت هاله برده ز رخ، رخ چو گل ژاله داشت لالهٔ روی او همچو مه، هاله داشت از یتیمی فلک کار او ساخته رنگ رخساره را از عطش باخته از فراق پدر گشته چون فاخته بانک کو کوی او شورش انداخته در خرابه شبی خفته و خواب دید آفتابی به خواب رفت و مهتاب دید آنچه از بهر وی بود نایاب دید یعنی اندر بخواب، طلعتِ باب دید ناله وی رسید چون به گوش یزید کرد بهرش روان راس شاه شهید... ❀ 🏴 ❀ من به قربان آن سر نورانیت من بمیرم، که زد؟ سنگ به پیشانیت «ابتا یا حسین» چهرهٔ ماه تو، ای گل حیدری از چه رو ای پدر، گشته خاکستری «ابتا یا حسین» ارث از مادرم فاطمه برده ام تازیانه من از دشمنان خورده ام «ابتا یا حسین» اگر دست پدر بودی به دستم کجا کنج خرابه می نشستم 💠 @sadeghin_ir
° 🔘 امام جعفر صادق عليه السلام می فرمایند : 💠 شخصي خدمت رسول خدا - صلّي الله عليه و آله - رسيد و گفت: اي رسول خدا به چه كسي نيكي كنم؟ حضرت فرمود: به مادرت، گفت: بعد از او به چه كسي؟ حضرت فرمود: به مادرت، گفت: سپس به چه كسي؟ حضرت فرمود: به مادرت، باز پرسيد: بعد از او به چه كسي؟ حضرت فرمود: به پدرت. ⬅️ جاءَ رجلٌ الي النبيّ - صلّي الله عليه و آله - فقال يا رسول الله مَن أبَرُّ؟ قالَ: اُمُّكَ، قالَ: ثمَّ مَن؟ قال: اُمُّكَ، قالَ: ثمَّ مَن؟ قال: اُمُّكَ قالَ: ثمَّ مَن؟ قال: أباک «بحارالانوار، جلد 74، صفحه 94» @rofaghaesfahan
° 🔘 امام سجّاد عليه السّلام می فرمایند : 💠 شخصي خدمت رسول خدا(ص) آمد و گفت: اي رسول خدا، من هيچ كار زشتي نمانده كه انجام نداده باشم، آيا مي توانم توبه كنم؟ رسول خدا(ص) فرمود: آيا هيچ يك از پدر و مادرت زنده هستند؟ گفت: بله، پدرم. رسول خدا(ص) فرمود: برو به او نيكي كن (تا آمرزيده شوي). وقتي او راه افتاد، پيامبر(ص) فرمود: كاش مادرش زنده بود. (يعني اگر او زنده بود و به او نيكي مي كرد، زودتر آمرزيده مي شد.) «بحار الانوار، جلد 74، صفحه 82» @rofaghaesfahan
159 (7 moharam62) - 1.mp3
16.96M
🔘 سخنرانی عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه زمان: هفتم محرّم 1362 (قسمت اول) مکان: مسجدالعسکری- اصفهان ┄┅┅✿🍃❀📚❀🍃✿┅┅┄ » مراد از ولایت که بر پیامبران عرضه می شده دوستی تنها نبوده، بلکه منظور این بوده که حضرت علی علیه السلام را از لباس بشریت بیرون بشناسند. » امير المؤمنين عليه السلام می فرمایند: ⬅️ معرفتي بالنّورانيّة معرفة الله » کمال انسان و کمال ایمان در این است که انسان امیرالمؤمنین علیه السلام را و امام زمانش را به نورانیت بشناسد. آن صاحب ولایت کلیه الهیه که تمام اشیاء قائم به اویند، یک چنین شخصی امام است. » صاحب ولایت مطلقه الهی کسی است که متصرف در جمیع امور(عالم) است [ مثل رد شمس برای امیرالمومنین ع ] » دوستی اهل بیت علیهم السلام که به آن امر شده، جهتش این است که به آن ولایت حقیقی انسان نمی‌تواند برسد، مگر از طریق دوست داشتن آنان، و دشمن داشتن دشمنانشان. » راه خدا، راه سلوک، راه علم، یافتن است. علم(و) یاد گرفتن، برای عمل است و عمل، برای اینکه انسان بیابد آن چیزی را که به آن اعتقاد دارد. 💠 @sadeghin_ir
° 🔘 مرحوم آیت الله حائری شیرازی(ره): 💠 عمر ما می گذرد و دیر یا زود به صف گذشتگان می پیوندیم و این، زندگی بزرگ ماست. من چیزی مهمتر از این مطلب نداشتم که به شما بگویم. @rofaghaesfahan
° 🔘 امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السّلام : ⬅️«إنَّ الدُّنْيا ... ظِلٌّ‏ زائِلٌ‌‏» 💠دنیا، سایه ای نابودشدنی است. 📚(نهج البلاغه ، خطبه غرّاء) ┅✿🍃❀📚❀🍃✿┅ عَنهُ علیه السّلام : ⬅️ لا يَعرِفُ قَدرَ ما بَقِيَ مِن عُمرِهِ إلّا نَبِيٌّ أو صِدِّيقٌ 💠 ارزش باقيمانده عمر خويش را نداند ، مگر پيامبری يا صدّيقی. 📚«غرر الحکم و درر الکلم» ج ۱ ص ۲۰۸ @rofaghaesfahan
° 🔘 امیرالمؤمنین علی عليه السّلام : ⬅️ بقِیَّةُ عُمُرِ الْمُؤْمِنِ لا قِیمَةَ لَها یُدْرِکُ بِها ما قَدْ فاتَ وَ یُحْیی ما ماتَ 💠 باقی مانده عمر مؤمن قیمت ناپذیر است زیرا آنچه را از دست داده در مهلت باقیمانده بدست می آورد و آنچه را فوت شده زنده می گرداند 📓 «الدعوات قطب الدین راوندی» ( ج ۱ ص ۱۲۲ ) ┅✿🍃❀📚❀🍃✿┅ عنه عليه السلام : ⬅️ إنَّ أنفاسَكَ أجزاءُ عُمرِكَ فلا تُفنِها إلّا في طاعَةٍ تُزلِفُكَ 💠 نفَسهاى تو اجزاى عمر توست پس آنها را جز در طاعتى كه تو را به خدا نزديك مى سازد صرف نكن 📓 «غررالحکم ۳۴۳۰» 💠 @mesbah_sadeghin_ir
° ⬅️ اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم، وَ اَهْلِکْ عَدُوَّهُم، مِنَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ مِنَ الاَْوَّلينَ وَ الاْخِرينَ 💠 خداوندا ! بر محمد و آل محمد صلوات فرست و در فرج ایشان تعجیل فرما، و دشمنانشان را از جن و انس و از اولین و آخرین همه را هلاک کن. 🔘 گفتن اين صلوات صد مرتبه از عصر پنجشنبه تا آخر روز جمعه فضيلت بسيار دارد . 📚 بحارالانوار: 86 / 288 مفاتيح الجنان ، اعمال شب جمعه / 30 «انیس الصادقین- صلوات» ۲۵ 💠 @mesbah_sadeghin_ir
159 (7 moharam62) - 2.mp3
13.43M
🔘 سخنرانی عالم ربّانی حضرت آیت الله یعقوبی قائنی رضوان الله تعالی علیه زمان: هفتم محرّم 1362 (قسمت دوم) مکان: مسجدالعسکری- اصفهان ┄┅┅✿🍃❀📚❀🍃✿┅┅┄ o ترس از مسخ قلب(سلبِ درک و فهم) برای کسانی که حضور قلب در نماز ندارند. o (انسان در نماز باید) حالت تضرع داشته باشد... مثل عبد ذلیل... پراکنده نباشد، خودش را تملک کند خودش را بیابد. o (اگر انسان) قوای واهمه، قوای شیطانی، حسد، تکبر، حب ریاست و حب دنیا برش غالب بود، خودش را گم می کند. o هر انسانی یک مملکتی است، یک عالم(کبیری) است، اگر مملکت صغیر را درست کرد مملکت کبیر را می تواند درست کند. o اگر یک مومنی خودش را درست کند، تمام دنیا را می تواند درست کند. o بشر باید سرمایه‌ای(معنوی) داشته باشد تا بتواند (در موقعیت های مختلف) خودش را کنترل کند. o راه خدا راه گذشت است، انسان از هرچه بگذرد بهتر از آن را به او می دهند، از لذات نفسانی بگذرد، لذات روحانی نصیبش می شود. 💠 @sadeghin_ir
Mokhtasari-Az-Sire-Nabavi-S.mp3
14.23M
🔊مختصری از سیره و نحوه زندگی حضرت رسول اکرم(ص) 🏴روضه حضرت فاطمه(س) و امام حسن مجتبی(ع) 🔶مسجد امام حسین(ع) ۱۹"⏰ 💠حجت الاسلام والمسلمین برنا 🏴 @nedayhosseini
° 🔘 دعای قنوت امام رضا (ع) ⬅️ ربِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَم، اِنَّکَ اَنْتَ الاَعَزُّ الاَجَلُّ الاَکْرَمُ. 💠 پروردگارا ! بیامرز و رحم کن و درگذر از آنچه (از من) می‏دانی، به درستی که تو عزیزترین و با جلالت ترین و بزرگوارترینی. [اين دعا را حضرت رضا عليه السلام در قنوت نماز مي خواندند. مناسب است انسان اين قنوت را با توجه به آن حضرت بخواند] 📚«انیس الصادقین-دعاهای قنوت» 💠 @sadeghin_ir
° 🔘 شفای مشهدی محمد ترک نابینا در حرم مطهر امام رضا علیه السلام 💠 عالم جلیل آقای حاج سید علی خراسانی معروف به علم الهدی در جلد سوم «کتاب راهنما» چنین نقل میکند که: ⬅️ مشهدی محمد ترک سالهای چند بود به من اظهار ارادت می‏ کرد و به نماز جماعت حاضر می‏ شد. لکن چون مردم درباره‏ ی او گمان خوشی نداشتند من چندان به او اظهار محبت نمی‏ کردم. تا اینکه نمی‏ دانم چه پیش آمد شده بود که چشمهای او کور شده و به فقر و پریشانی گرفتار گردید. و من بسیاری از روزها می‏ دیدم بچه‏ ای دست او را گرفته و به عنوان گدائی او را می‏ برد، و او به زبان ترکی شعر می‏ خواند و مردم چیزی به او می‏ دهند. و نیز بسیاری از اوقات او را در حرم مطهر حضرت رضا علیه‏ السلام می‏ دیدم که دست به شبکه‏ ی ضریح مطهر گرفته و طواف می‏ کند و به صدای بلند چیزی می‏ خواند و کرارا از پهلوی من می‏گذشت و چون کور بود مرا نمی‏ دید. و چون خدام او را می‏ شناختند مانع صدا و گریه‏ ی او نمی‏ شدند تا اینکه هفت سال تقریبا گذشت. روزی شنیدم کسی گفت حضرت رضا علیه‏ السلام مشهدی محمد را شفا مرحمت نموده من اعتنائی به این گفته ننمودم تا قریب دو ماه گذشت. روزی او را در بست پائین خیابان با چشم بینا و صورت و لباس نظیف دیدم به خلاف سابق که جامه‏ ی مندرسی داشت، و او به سرعت می‏ رفت. چون چشمش به من افتاد به طرف من آمد و دست مرا بوسید و گفت من (قربان اُلُوم) من هفت سال است شما را ندیده‏ ام. گفتم مشهدی محمد تو که کور بودی و چشمان تو خشکیده بود، مگر چه شده است که حال می‏ بینی. شروع کرد به ترکی جواب دادن «من جده قربان الوم شفا وردم»، گفتم فارسی بگو، و او به زحمت فارسی سخن می‏ گفت، گفت قربان جدت شوم که مرا شفا داد به اینکه من روزی هنگام عصر به منزل رفتم زوجه‏ ام بی‏بی گریه می‏کرد و آرام نمی‏ گرفت من سبب پرسیدم جواب نداد و چای برای من دم کرد و گذارد و از اطاق با حال گریه بیرون رفت. من هر قدر اصرار کردم که برای چه گریه می‏ کنی جواب نداد لکن بچه‏ های من گفتند که مادر ما با زن صاحبخانه نزاع کرده. لذا پرسیدم بی‏بی امروز برای چه نزاع کرده‏ ای؟ گفت اگر خدا ما را می‏ خواست این‏گونه پریشان نمی‏ شدیم و تو کور نمی‏ گشتی و زن صاحبخانه به ما منت نمی‏ گذاشت و نمی‏ گفت اگر شما مردمان خوبی بودید کور و فقیر نمی‏ شدید این سخنان را با گریه گفت و از اطاق با حال گریه بیرون رفت. من از این قضیه بسیار منقلب شدم و فورا برخاستم و عصای خود را برداشتم که از خانه بیرون شوم. بچه‏ ها فریاد زدند مادر بیا که پدر ما می‏ خواهد برود بی‏بی آمد و گفت چای نخورده کجا می‏ روی. گفتم شمشیر برداشته‏ ام بروم با جدت جنگ کنم یا چشمم را بگیرم یا کشته شوم و تو دیگر مرا نخواهی دید. آن زن هر چه خواست مرا برگرداند قبول نکردم و بیرون شده و یک سره به حرم مشرف گردیدم و فریاد زدم با حال گریه من جدت علی را کشته‏ ام من جدت حسین را کشته‏ ام من چشم می‏خواهم. پاسدار حرم دست به شانه‏ ی من زد که این اندازه داد مزن وقت مغرب است مگر تو نماز نمی‏ خوانی چون در بالا سر مبارک بودم گفتم مرا رو به قبله کن. پس مرا در مسجد بالا سر رو به قبله نمود و مهری نیز برای من پیدا کرد و به من داد و گفت نماز بخوان لکن ملتفت باش عقب سرت دو نفر از اشخاص محترمند ایشان را اذیت نکنی. پس من نماز مغرب را خواندم و باز شروع به ناله و گریه و استغاثه نمودم شنیدم که آن دو نفر به یکدیگر می‏ گفتند این سگ هر چه فریاد می‏ زند حضرت رضا جواب او را نمی‏ دهد. این سخن بسیار بر من اثر کرد و دلم بی‏نهایت شکست چند قدم جلو رفتم تا خود را به ضریح مطهر رسانیدم و به شدت سرم را به ضریح زدم به قصد هلاک شدن و یقین کردم که سرم شکست پس حال ضعف بر من روی داد. شنیدم یکی می‏گوید محمد چه می‏ گوئی؟ تا این فرمایش را شنیدم نشستم باز سرم را به شدت کوبیدم. دو دفعه شنیدم: محمد چه می‏گوئی اگر چشم می‏ خواهی به تو دادیم. از دهشت آن صدا سر بلند کردم و نشستم دیدم همه جا را می‏ بینم و مردم را دیدم ایستاده و نشسته مشغول زیارت خواندن می‏ باشند و چراغها روشن است از شدت شوق باز سرم را به ضریح زدم. در آن حال دیدم ضریح شکافته شد آقائی ایستاده و به من نگاه می‏ کند و تبسم می‏ نماید و می‏ فرماید محمد محمد چه می‏گوئی چشم می‏ خواستی به تو دادیم: می‏ گوید دیدم آن بزرگوار از مردم بلندتر و جسیم‏ تر و چشمان درشت و محاسن مدور با لباس سفید و شالی بر کمر مانند شال شما، گفتم سبز بود. گفت بلی. سبز بود و دیدم تسبیحی در دست داشت که می‏ درخشید نمی‏دانم چه جواهری بود که مثل آن ندیده بودم. 💠 @mesbah_sadeghin_ir ⤵️ ادامه دارد
° 🔘 ادامه داستان شفای مشهدی محمد ترک ⬅️ و آن حضرت همی می‏ فرمود: چه می‏ گوئی چه می‏ خواهی؟ من به آن حضرت نگاه می‏ کردم و به مردم نگاه می‏ کردم که چرا متوجه آن جناب نیستند مثل اینکه آن حضرت را نمی‏ بینند و هر قدر آن سرور فرمود چه می‏ خواهی مطلبی به نظرم نیامد که چیزی عرض کنم. پس فرمود به بی‏بی بگو این قدر گریه نکند که گریه‏ ی او دل ما را می‏ سوزاند عرض کردم بی‏بی آرزوی زیارت خواهرت را دارد فرمود می‏ رود: پس از نظرم رفت و ضریح به هم آمد و من برخاستم پاسدار که مرا بینا دید گفت شفا یافتی گفتم بلی. پس زوار ملتفت شدند و بر سر من ریختند و لباسهای مرا پاره پاره کردند لذا خودم را به کوری زدم و فریاد کردم از من کور چه می‏ خواهید و زود از حرم بیرون آمدم و از دارالسیاده خودم را به کفش‏داری رساندم. و چون کفش‏دار مشغول دادن کفش‏های زوار بود من به او گفتم کفش مرا بده که می‏ خواهم زودتر بروم کفش‏دار مرا که بینا دید تعجب کرد و گفت مشهدی محمد مگر می‏ بینی مگر حضرت رضا (ع) تو را شفا مرحمت فرموده است؟ گفتم بلی و زود بیرون شدم میان صحن که رسیدم دیدم صحن خلوت است. به فکر افتادم حال که می‏ خواهم بروم به خانه چگونه دست خالی بروم زیرا که بچه‏ ها گرسنه‏ اند و ما غذائی نداریم و قند و چای هم لازم است. لذا از همان جا توجه به قبر مبارک نموده عرض کردم: ای آقا چشم به من دادی گرسنگی خود و بچه‏ ها را چه کنم. ناگاه دستی پیدا شد صاحب دست را ندیدم چیزی در دست من گذاشت. چون نگاه کردم یک عدد اسکناس ده تومانی بود. پس رفتم بازار و نان و لوازم دیگر گرفته رو به خانه نهادم بین راه همسایه‏ ام را دیدم.گفت مشهدی محمد به عجله می‏روی مگر بینا شده‏ ای؟ گفتم بلی، حضرت رضا (ع) مرا شفا داده تو کجا می‏ روی؟! گفت مادرم بد حال است عقب دکتر می‏ روم. گفتم محتاج نیست یک لقمه از این نان را بگیر که عطای خود حضرت رضا (ع) است به او بخوران شفا می‏ یابد. او لقمه‏ ی نان را گرفت و برگشت من نیز به خانه آمدم و خودم را اول به کوری زدم و لوازم خانه را به زوجه‏ ام دادم. پس چون اسباب چای را آورد و بچه‏ ها دور من بودند و زوجه‏ ام از اطاق بیرون شده بود من گفتم قوری جوشید بچه‏ ها گفتند مگر می‏ بینی؟. گفتم بلی فریاد کردند مادر بیا که پدر ما بینا شده پس چون بی‏بی آمد قضیه را به او گفتم و او بسیار خوش‏وقت شد و شب را به خوشی گذرانیدیم صبح احوال مادر همسایه را پرسیدم، گفتند قدری از آن نان را در دهان او گذاشتیم و به هر زحمتی بود به او خورانیدیم چون تمام لقمه از گلوی او فرورفت حالش بهتر شد و اکنون سالم است. بالجمله مدتی گذشت که مشهدی محمد را ندیدم، چون تفحص کردم گفتند با زوجه‏ ی خود به قم رفته است و حال شنیده‏ ام از دنیا رفته است. 📚«کرامات رضویه» علی اکبر مروج، ج1 ،ص 283 💠 @mesbah_sadeghin_ir
° سوره روم آیه 50 فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَاۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰۖ وَ هُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ پس با تامل به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مردگی‌اش زنده می‌کند، بی‌تردید این [خدای قادر متعال] زنده‌کننده مردگان است و او بر هر کاری تواناست. ۸ 💠 @mesbah_sadeghin_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° 🔘 سوره طه آیه 50 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ⬅️ قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ 💠 گفت: «پروردگار ما همان كسي است كه به هر موجودي، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛ سپس هدايت كرده است.» ┄┅✿🍃❀📚❀🍃✿┅┄ ⬅️ يا مَنْ أَحْسَنَ کُلََ شَيْءٍ خَلَقَهُ 💠 اى آنكه هر چيز را در كمال نيكويى آفريد. 🔘 [ دعای جوشن کبیر - فراز ۵۸ ] ۶ 💠 @mesbah_sadeghin_ir
° 🔘 یا مَنْ فِی الْبِحارِ عَجائِبُهُ 💠 ای آنکه عجائب صنع او در دریاهاست 《 دعای جوشن کبیر 》 ۱۰ 💠 @mesbah_sadeghin_ir
° سوره ذاريات آیه 20 وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ و در زمين برای اهل یقین نشانه هایی است [ بر توحید، ربوبیت و قدرت خدا ] ┄┅✿🍃❀📚❀🍃✿┅┄ ⬅️ یا مَنْ فِی الْأَرْضِ آیاتُهُ 💠 ای آنکه در زمین آیات و نشانه هاى قدرتش نمودار است 🔘 [ دعای جوشن کبیر - فراز ۵۸ ] ۱۰ 💠 @mesbah_sadeghin_ir