eitaa logo
ღمشــڪاتـــــــ‌ـღ
204 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
24 فایل
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كمِشْكاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ …؛ متولد۱۵اسفند ۱۴۰۰ (۳شعبان) همزمان با ولادت حضرت عشق آقای اباعبدالله:)❤ https://daigo.ir/secret/2401516868 حرفاتون بمون بگین #حامی‌هر‌چی‌که‌وصلمون‌کنه‌به‌خدا @meshkat115
مشاهده در ایتا
دانلود
ღمشــڪاتـــــــ‌ـღ
میبینی ی چی گم میکنی پیدا نمیشه؟ ی چی میخای نمیشه؟ میگردی نیس؟ اما ... اما وقتی اسم امام حسین (ع)میا
26.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستات بیاد بالا 🤲🏻 تو بین الحرمینی💔😭 چقد آرزوت بود اینجا گریه کنی ؟ الان زیر آسمون بین الحرمینی اینجا دعا مستجاب میشه 😭💔 همه کسایی که التماس دعا کردن فراموش نشه منه حقیر هم دعا کنید ممنون میشم 💔🙏🏻 یازینب(س)😭 ³¹³__________________ 🌻|| @meshkaatt313
ღمشــڪاتـــــــ‌ـღ
میبینی ی چی گم میکنی پیدا نمیشه؟ ی چی میخای نمیشه؟ میگردی نیس؟ اما ... اما وقتی اسم امام حسین (ع)میا
تا غروب و اذان و نماز موندیم تو بین الحرمین💔🥺 رفتم پابوس مادر اجازه بگیرم بمونم تو حرم ... که گفت یه نفر اومده بهش ی بسته داده جلوی حرم حضرت عباس(ع) .... خدایا ب اندازه دونه دونه خاک های روی زمین شکرت❤️ رزق رسیده بود .... کسب اجازه و پیش ب سوی حرم پخش شدیم .. اول رفتیم حرم حضرت ابالفضل(ع) زیارت و اذن دخول برای زیارت ارباب❤️ تو قسمت سرداب حضرت علمدار نماز خوندیم و رفتیم باز بهشت .... بین الحرمین... قدم برداشتن با نیت ... تعجیل در ظهور فرج ان شاالله 🥺🤲🏻 رسیدیم ب حضرت عشق❤️ کنار سرداب سیدالشهدا زانو زدم ... شب آخر بود .. آقای من ... وقت زیارتتون داره تموم میشع .. نتونستم خوب پیشتون باشم ... بعد از رفتن چیکار کنم آقا؟💔 پایین پای ارباب زانو زدم زیارت عاشورا خوندیم ... غم و بغض کل عالم نشسته بود رو دلم سنگینی می‌کرد... بغض های دنیایی آدمو خفه میکنه اما بغض واس سیدالشهدا .... دارن ازت جدام میکنن آقا من بدون دیدن تو چیکار کنم؟ من ب جز تو کیو دارم؟ کجا پناه ببرم ...😭💔 مشغول توسل بودیم ... سر پیراهنت سیرم کردن از زندگی...😭 یهو دیدم یکی از بچه هایی که با من اومده بودن گریه میکنه صورتش خیس آب بود هق هق ... مادرم نیومده ... قرار بود بیاد ولی دیر کرده تو کشور غریب اینجا گم بشه من چیکار کنم ...؟ گریه میکرد رو کردم ب ارباب ... گفتم اینجا خونه اصلی ماست هیچکس تو خونه خودش گم نمیشه ... ارباب اجازه نمیده کسی از درگاهش ناامید بره .. دستشو گرفتم جاهایی ک ب ذهنمون می‌رسید و گشت زدیم به خادم ها سپردم ... گریه نکن عزیزم ... بچه نیست ک گم بشه ... ب زودی میبینیش ... بچش خیلی بی تاب بود... ارباب معجزه ... دور بر ۲ ساعته داریم میگردم اما خبری از مادری که جایی رو نمیشناسه گویا بیماری داشت ... نیست .... زیر لب زمزمه کن الله و لا اله الا هو الحی و القیوم...... بخون آروم میشی اما گریه میکرد ... نذر میگفت ... فلان قدر صلوات میفرستم پیدا بشه ... ارباب خاکتم داری امتحان میکنی قبول حداقل قلب این بچه رو آروم کن تا مادرش پیدا بشه ... با انگشتایی ک دیگ احتمالا تاول زده بود میسوخت و درد که پیچیده بود ... وجودی که از خستگی ب زور راه می‌رفت.... قلبی ک درد دوری از یار رو داشت ...💔 گشتیم همه جا رو بالاخره مادر و فرزند بهم رسیدن ... ارباب پیداش کرد ... خیلی دوست دارما آقا ❤️ ادامه داره ...
ღمشــڪاتـــــــ‌ـღ
تا غروب و اذان و نماز موندیم تو بین الحرمین💔🥺 رفتم پابوس مادر اجازه بگیرم بمونم تو حرم ... که گفت
یک دنیا شکر که ارباب بهم سعادت رسونده ....🥺❤️ ان شاالله نشونه ای برای برآورده شدن حاجاتمون باشه ³¹³__________________ 🌻|| @meshkaatt313
ღمشــڪاتـــــــ‌ـღ
یک دنیا شکر که ارباب بهم سعادت رسونده ....🥺❤️ ان شاالله نشونه ای برای برآورده شدن حاجاتمون باشه
منو شما نداریم که😎 از اونجایی که تو ذهنم هستین دعاتون کردم شما هم سهیم هستین🤗 ان شاالله ظهور صاحب الزمان (عج) و قسمت بشه نفری ی زیارت معرفتی کربلا .... ان شاالله ❤️✋🏻
خب داریم کم کم ب لحظه های آخر سال ۱۴۰۱ میرسیم... این دم آخری بیایین یکم با خودمون خلوت کنیم و بعدش عمل کنیم .. اون عمل ن عاااا🤯 عمل منظور واقعیش کنیم😁 سالی ک گذشت رو مرور کنیم ... چقدر وقت تلف شده داشتیم ...؟ خیلی مهمه اهدافی ک داشتیم کدومش ب نتیجه رسید .. کدومشو خدا کنسل کرد ب جاش بهترشو داد ؟ چقدر ب اهل بیت نزدیگ شدیم ... چقدر تونستیم رابطه مون با امام زمان(عج) بهتر و بیشتر کنیم چقدر واسش کار کردیم ... چقدر جهادی بودیم و جار زدیم ...🥲 چقدر دل شکوندیم💔 چقدر حلالیت نگرفتیم ... با کیا دیگ حرف نمی‌زنیم.....؟؟؟ زنگ بزنیم پیام بدیم حلالیت بگیریم فرصت خوبیه ... آدمیزاده دیگ‌ممکن الخطاست ... خواسته ناخواسته ... حرفی سخنی اذیتی آزاری تیکه ای حرف بدی 😦 قضاوتی تهمتی غیبتی😑 خلاصه هر چیزی ک باعث بشه کسی از ما ناراحت باشه یا حق الناس ب گردنمون باشه 💔🥺 غرور کاذب رو بزاریم زیر پا بریم واس حلالیت گرفتن ... دست پدر مادر ببوسیم بهشون محبت کنیم و بخااییم واسمون دعا کنن ... دعای پدر مادر معجزه میکنه ‌... بعدش بشینیم فکر کنیم میخاییم چیکار کنیم ۲ ۲ تامون چن تابوده چن تا قراره بشه؟👀 ب چی میخاییم برسیم.؟ خواسته ما مطابق خواسته امام زمانمون هست یا ن.؟ بنویسیم بخونیم یادمون بمونه ما هر لحظه ممکنه بریم پس کوله بارمون سبک کنیم بزاریم خدا ببینه بگه به به هر لحظه ب یادمه ... واس همینم ب هر چی میگم عمل میکنه ... خلاصه رفیق حلالیت ک بگیری قلبت سبک میشه حق الناس گردنت نباشه آروم میگیری کوله بارت از سنگینی در میاد راحت تر قدم میزاری تو سال جدید .... موقع تحویل سال ... اول برای ظهور امام زمان(عج) بعد برای سرباز شدن خدایی زندگی کردن عاقبت بخیر شدن و اونایی ک التماس دعا کردن دعا کنیم ان شاالله چادر حضرت زهرا ب روی سر ما باشه 💔
امسال اتفاق قشنگی تو اینجا رخ داد این بود ک تحویل سال ۱۴۰۲ وسط سفرنامه کربلا بود 💔 سالی ک نکوست از بهارش پیداست❤️ الهی شکرت
ღمشــڪاتـــــــ‌ـღ
خب داریم کم کم ب لحظه های آخر سال ۱۴۰۱ میرسیم... این دم آخری بیایین یکم با خودمون خلوت کنیم و بعدش ع
مخلص کلوم .... ما رو هم حلال کنین...🙏🏻💔 اگر کم کاری حرفی سخنی ناراحتی هر چیزی بوده لطفا حلال کنین ... بهمدیگه رحم کنیم تا خدا بهمون رحم کنه..... موقع دعاهاتون ما رو هم بی نصیب نزارید ممنون میشم 🙏🏻
ان شاالله لیاقت باشه ادامه سفرنامه کربلا رو براتون میزارم 🙏🏻 ممنون از استقبالتون🥲
بهار نو مبارک✨❤️
ღمشــڪاتـــــــ‌ـღ
تا غروب و اذان و نماز موندیم تو بین الحرمین💔🥺 رفتم پابوس مادر اجازه بگیرم بمونم تو حرم ... که گفت
ذره ذره وجودم رو بیهوشی گرفته بود .... اما خبری از خستگی نبود ، قوتی که خود آقا میداد ی چیزی دیگ بود❤️ همینکه از جلوی ذهنم رد میشد که همسایه ایم با ارباب خودش کل انرژی دنیا رو ب قلبم سرازیر می‌کرد...❤️ برگشتم ب محل استراحت ... بعد از شام گفتن میریم حرم 🥺 حضور این جمله که امشب شب آخره هجوم غم های دنیا رو واریز می‌کرد ب حسابم .... خدایا ... اینی که داره قفسه هامو میکوبه اینی ک بارون پشت پلک هامه... چی بگم.. چی بنویسم چی تایپ کنم خدایا ... با دایی جان قرار گذاشتم ک من یک ساعت بیشتر بمونم تو حرم قرار راس ساعت ۱۲ درب خروجی از سمت حرم حضرت حسین ابن علی (ع) بود ... اون شب نمیتونسم چشمام رو روهم بزارم ... پس چرا تو اتاق تاریک بیدار بمونم؟ قرار شد خانواده رو ببرم زیارت رفتیم... اما خودم زیارت نکردم ... انگار ی چشمکی زدم گفتم آقا جانم برمیگردم ... اما تا همه رو یک جا جمع کنم طول کشید ... همه زیارت کردند ...ساعت دوربر ۱۲ونیم نیمه شب میچرخید... حریم امن حرم قوت قلبم بود ... موقع خداحافظی از حضرت پدر کسب اجازه گرفتم که شب رو حرم بمونم .... صبح ساعت ۶ حرکت بود ب سمت سامرا و کاظمین ... مخالفت کم نبود ک😅 شدت خیلی زیادی داشت .... لحظه ب لحظه حرف... کنایه ... تهمت... قضاوت ... از سمت همه ...همه .... حجوم آورد 💔 هر لحظه ترک های قلبم بیشتر می‌شد و بارون پشت پلک ها شدید تر .... آخرش گفتن ساعت ۶ حرکته جا بمونی دنبالت نمی‌آییم میمونی اینجا 🙂 کجا بهتر از اینجا؟:) کنار یار :) تو بین الحرمین :) شب های حرم:) تنهایی:) با حضرت عشق:) کنج حرم :) اگر قرار ب موندنه عیبی نداره میمونم شما برید ....خداحافظ .... انگار تازه حرم رو دیده بعد از گرفتن اذن دخول از حضرت عباس (ع) از بین الحرمین رد شدم رفتم حرم آقا انگار بچه ای ک حالش بده خانواده شو پیدا کرده میدوه بغل باباش ...😭💔 موقع بازرسی ... انقدری حال خرابی داشتم ک اونا هم چیزی نمی‌گفتند و نگاه میکردن 🚶🏻‍♂ راه و باز کردن رفتم بارونه چشمام ....💔 رسیدم ... کنار در ورودی رو ب روی ضریح ارباب زانو زدم شال سبز رنگ متبرک ک دور شونه هام بود انداختم رو سرم ... گفتم آقا... میبینی دیگه هیچکس از آدما واسم نموند ... آقا من هیچکسو ندارم امشب پناه آوردم بهت 😭💔 ای پناه خستگیم 💔 آدما آزارم میدن .... سعی میکنن منو از شما دور کنن💔🥺 نزار درگیر دنیا بشم😭 السلام و علی الحسین 💔😭 نوکرت رو بگیر تو بغل حسین 😭💔 میدونم بدم ولی میدونی 😭💔 تو رو دوست دارم حداقل حسین😭💔😭 آقاجان.... نمیدونم چقدر گذشت ولی آروم شدم ... انرژی‌مثبتی که وجود داشت هر لحظه ب قلبم شوک وارد می‌کرد تا بالاخره زنده شد ..... نمیدونم چیشد ک دیگ اشکی نیومد نمیدونم چقدر گذشت که آروم شدم درگیر حال خوب و آرامش شدم ... یه کنج از حرم جا پیدا کردم ....نشستم رو ب ارباب که قبله قشنگ مستقیم بود نشستم ...... ادامه داره ...