eitaa logo
فرزندی مثل مصطفی
819 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
بسم رب الشهدا والصدیقین این کانال جهت باز نشر خاطرات شهید مصطفی صدرزاده راه اندازی شده است مستقیم زیر نظر خانواده محترم شهید صدرزاده اداره میشه #شهید_مصطفی_صدرزاده
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الشهدا🌹 خاطره ایی از مادر شهید .... ۶۹ مصطفی تقریبا چهار ساله بود . (برادر شهید) چهل روز داشت بیماری آبله مرغون شیوع پیدا کرده بود آقا مصطفی اولین نفر بود دربین بچه ها که مبتلا شد طرح آبیاری (شهرستان شوشتر )بودیم. ومحمد حسین دست به دونه های زخمی عمه می زدن، آنقدر این کار را تکرار کردن که خودشون خیلی شدیدتر مبتلا شدن😕 در بدترین شرایط دچار بیماری شدن زمانی بود که باباشون دانشجو بود تهران . زلزله رودبار ومنجیل بود.😔 اولین امام 😔 دراین موقعیت وآبی هم سوخته بود......😔 نه برنامه کودکی بود، نه می شد ببرمشون جایی، چون همه بچه داشتن می ترسیدن که بقیه مبتلا بشن😕🌹 تنها کاری که ازدستم بر میومد، در حیاط شیلنگ آب روشون بگیرم هم بود هم میشدن وسوزش وخارششون کم می شود .. یکی ازسرگرمیهای این بود مینشست دونه های خودش شمارش میکرد، بعد بادونه های داداش وآبجیش مقایسه میکرد😊😐 واین شروع یک دعوا بود دونه های خیلی کمتر بود آنقدر با این دونه ها بازی میکرد تا زخمی میشدن😕 بعد با آبجی و یک دعوا داشتن که الان کی وضعش بدتر از بقیه است....🌹☺️ 🌹 کانال https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
بسم رب الشهدا🌹 خاطرات از کودکی تا شهادت از زبان مادر شهید .... ۶۹ مصطفی تقریبا چهار ساله بود . (برادر شهید) چهل روز داشت بیماری آبله مرغون شیوع پیدا کرده بود آقا مصطفی اولین نفر بود دربین بچه ها که مبتلا شد طرح آبیاری (شهرستان شوشتر )بودیم. ومحمد حسین دست به دونه های زخمی عمه می زدن، آنقدر این کار را تکرار کردن که خودشون خیلی شدیدتر مبتلا شدن😕 در بدترین شرایط دچار بیماری شدن زمانی بود که باباشون دانشجو بود تهران . زلزله رودبار ومنجیل بود.😔 اولین امام 😔 دراین موقعیت وآبی هم سوخته بود......😔 نه برنامه کودکی بود، نه می شد ببرمشون جایی، چون همه بچه داشتن می ترسیدن که بقیه مبتلا بشن😕🌹 تنها کاری که ازدستم بر میومد، در حیاط شیلنگ آب روشون بگیرم هم بود هم میشدن وسوزش وخارششون کم می شود .. یکی ازسرگرمیهای این بود مینشست دونه های خودش شمارش میکرد، بعد بادونه های داداش وآبجیش مقایسه میکرد😊😐 واین شروع یک دعوا بود دونه های خیلی کمتر بود آنقدر با این دونه ها بازی میکرد تا زخمی میشدن😕 بعد با آبجی و یک دعوا داشتن که الان کی وضعش بدتر از بقیه است....🌹☺️ 🌹 @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1