عکس نوشته💫
خاطرات مادر فرزندی مادر مصطفی ☝️
#مادرانه✨
#فرزندی_مثل_مصطفی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
@meslemostafaa
#مادرانه 🍃
عکس نوشنه☝️
خاطرات مادر فرزندی از زبان مادر بزرگوار شهبد_مصطفی_صدرزاده🌸
#فرزندی_مثل_مصطفی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
@meslemostafaa
28.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهدا🌹
خاطره ایی #مادرانه😭
#قسمت_سیزدهم
شبی که #محمد_علی متولد شد ،خیلی خوشحال بودم و مرتب خداروشکر می کردم ، محمد علی و مصطفی رو بهم داد . 💕🙏
اون شب #اصرار داشتم که بمونم بیمارستان پیش مصطفی ،
ولی راضی نمی شد می گفت مامان اذیت میشی ،🌹😔
#ملاقاتی داشت نمی خواست من اذیت بشم ،با اصرار زیاد #موندم 🌹
خیلی #شب_خوبی بود ،دوست داشتم تا صبح کنارش بشینم وبا هم #حرف بزنیم . 😔🌹😭
بهش گفتم #مامان چیزی نمی خوای کاری نداری ،فقط می گفت مامان اذیت میشی برو استراحت کن.
با اصرار رفتم بخوابم ،بعد از مدتی دیدم رفت زیر پتو و خیلی #شدید می لرزه ، 😭
اهسته رفتم کنارش دیدم داره #گریه
می کنه خیلی #ناراحتم شدم ، 😭😔
گفتم شاید یاد دوستاش افتاده نخواستم خلوتشو بهم بزنم ، بعد از مدتی دوام نیاوردم ،
رفتم به پرستار گفتم پرستارگفت، احتمالا درد داره .😔
خیلی اروم اومدم که مصطفی متوجه نشه،
#مصطفی_درد_شدیدی داشت ولی بخاطر اینکه من متوجه نشم بروز نداد .😭🌹😔
آخرش نفهمیدم #گریه اش از #فراق دوستان بوده
یا راز نیازش بوده 😔
یادرد یا همه اینها باهم بود😔
فقط خدا میدونه که چرا اون شب آنقدر بیقرار بودهنوز من عذاب وجدان دارم که چرا معذبش کردم و
من #عذاب_وجدان داشتم که چرا اصرار کردم که بمونم .😭
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🌹
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرزندی_مثل_مصطفی
https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
حاجمیثم مطیعی4_5841670063937031830.mp3
زمان:
حجم:
7.73M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#میثممطیعے
<َبابامۍگہآرومـــآرومـــ...>ً
#مادرانہ
#السلامعلیڪیافاطمةالزھرا
@meslemostafaa
بسم رب الشهدا🌹
خاطره ایی #مادرانه😭
شبی که #محمد_علی متولد شد ،خیلی خوشحال بودم و مرتب خداروشکر می کردم ، محمد علی و مصطفی رو بهم داد . 💕🙏
اون شب #اصرار داشتم که بمونم بیمارستان پیش مصطفی ،
ولی راضی نمی شد می گفت مامان اذیت میشی ،🌹😔
#ملاقاتی داشت نمی خواست من اذیت بشم ،با اصرار زیاد #موندم 🌹
خیلی #شب_خوبی بود ،دوست داشتم تا صبح کنارش بشینم وبا هم #حرف بزنیم . 😔🌹😭
بهش گفتم #مامان چیزی نمی خوای کاری نداری ،فقط می گفت مامان اذیت میشی برو استراحت کن.
با اصرار رفتم بخوابم ،بعد از مدتی دیدم رفت زیر پتو و خیلی #شدید می لرزه ، 😭
اهسته رفتم کنارش دیدم داره #گریه
می کنه خیلی #ناراحتم شدم ، 😭😔
گفتم شاید یاد دوستاش افتاده نخواستم خلوتشو بهم بزنم ، بعد از مدتی دوام نیاوردم ،
رفتم به پرستار گفتم پرستارگفت، احتمالا درد داره .😔
خیلی اروم اومدم که مصطفی متوجه نشه،
#مصطفی_درد_شدیدی داشت ولی بخاطر اینکه من متوجه نشم بروز نداد .😭🌹😔
آخرش نفهمیدم #گریه اش از #فراق دوستان بوده
یا راز نیازش بوده 😔
یادرد یا همه اینها باهم بود😔
فقط خدا میدونه که چرا اون شب آنقدر بیقرار بودهنوز من عذاب وجدان دارم که چرا معذبش کردم و
من #عذاب_وجدان داشتم که چرا اصرار کردم که بمونم .😭
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🌹
#فرزندی_مثل_مصطفی
@meslemostafaa
https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
بسم رب الشهدا🌹
#مادرانه
#خاطرات_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
شنیدن بعضی از معضلات جامعه،
#مصطفی رو خیلی عذاب می داد 😔
و ساعت ها به فکر فرو میبرد از جمله مشکل #فقر_مالی_مردم بود.
اینکه کودکی نتواند ،از کوچکترین
امکانات تحصیلی استفاده کند ، زجرش
می داد .
سل 82 #پدر_مصطفی برای پسرا یک مغازه محصولات فرهنگی ،
مانند ادعیه،زندگی نامه ی شهدا، سربند، پلاک، تسبیح و ... اجاره کرده بود
یه روز #مصطفی اومد از من خواهش کرد که با بابا صحبت کن ،
تادر کنار کار فرهنگی یک قسمت ازمغازه رو
لوازم التحریر بذاریم .
وقتی علتش را پرسیدم
جواب داد : اگر بتونیم در کنار کار فرهنگی دستی بگیریم ، #موفق ترهستیم 🌹
درنظر داشت که لوازم التحریر رو با قیمت پایین و یا به شکل رایگان در اختیار بچه های
بی بضاعت قرار دهد.
یکی از اولویت های مهم #مصطفی در زندگی ،
#دستگیری و کمک به دیگران بود.👏
#فرزندی_مثل_مصطفی
#شهید_رئیسی #شهید_خدمت #شهید_جمهور
https://eitaa.com/meslemostafaa🕊