دیروز ماجرای جنجالی عجیبی توی آرایشگاهی که رفته بودم رخ داد
یه پسر ۲۰ ساله یه تابلوی رنگ نقاشی پرتره آرایشگر رو کشیده بود و اومده بود از یه شهرستان دور!
میگفت من رضا هستم دوستت!
خانوم آرایشگرکه یه آرایشگر زیبا و معروف تو اینستاگرام هستش شوکه شده بود!
گفت من تو رو نمیشناسم
پسره گفت ما دوساله با هم دوستیم اینا عکساته هرشب با هم حرف میزنیم من ۱۲ ساعت راه اومدم بلاخره ببینمت و عکسا رو نشون داد که همه عکسهای اینستای خانومه بود!
زنه عصبانی شد و گفت باید وایسی، زنگ زد به شوهرش و به پلیس
دلم برای پسره سوخت ترسیده بود ولی کوتاه نمیاومد میگفت ما هر شب با هم کلی حرف میزنیم زنگ زد به شمارهه یه زنه برداشت اینم ماجرا رو گفت زنه حرفی نزد زود قطع کرد و دیگه برنداشت!
مشخص شد یه نفر دیگه با عکسهای آرایشگره دوسال این پسره رو سر کار گذاشته!
همون حین شوهره هم رسید یه چک زد تو صورت پسره و دسته جمعی رفتن کلانتری!
•نیلای امیدوار•
@Messwak
یادمه قبلنا یه نذری بود به اسم آجیل مشکل گشا
الان بخوای همچین چیزی نذر کنی خودش میشه ی مشکل لاینحل
•Goli•
@Messwak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اگه تو لیگهای اروپایی بازی کنم،
خوشحالی بعد از گل زدنم:
*زهیرا*
@Messwak
من بعد ۱۱ سال پزشکی خوندن و ۱۲ واحد آناتومی پاس کردن هنوز نمیدونستم که مری به مثانه وصل میشه تا بالاخره با مریضایی آشنا شدم که در جواب چرا مثانه ت خالیه میگن بخدا الان آب خوردم آقای دکتر!
•جاویمورتال•
@Messwak
تو دستشویی بودم مامانم صدام کرد جوابشو دادم نشنید به بابام گفت ماهان چی میگه؟
گفت دهنش پر بود منم نفهمیدم:)))))))))
•MM•
@Messwak
«مشمشه» در باشگاههای سوارکاری زنجان
۷ اسب میلیاردی با شلیک گلوله معدوم شدند
دامپزشکی استان زنجان:
🔹متأسفانه از ماه گذشته تاکنون، ۷ اسب به دلیل جلوگیری از انتقال بیماری «مشمشه» به اسبهای دیگر، معدوم شدند.
🔹این اسبهایی که متأسفانه معدوم شدند جزو اسبهای اصیل و گرانقیمت بودند که کارشناسان روی این اسبها قیمتهای میلیاردی گذاشته بودند ولی به خاطر گرفتار شدن به این بیماری باید تلف میشدند.
•تسنیم•
@Messwak
هر ۳ تا بازیگر عزیز حاضر توی این عکس فوت کردن…
زندهیاد ناصر فروغ سال ۹۲ در سن ۶۲ سالگی
زندهیاد عباس امیری سال ۸۹ در سن ۶۷ سالگی
زندهیاد اسماعیل سلطانیان امروز در سن ۶۹ سالگی
•محمد حیدری•
@Messwak
امروز تو درمونگاه بودم
یه مامان بزرگ قشنگی اومد نشست و شروع کرد درداشو به استادمون گفتن (این استادمون واقعا دکتر حقیه)
استادمونم طبق روال شرح حال رو گرفت و شروع کرد توضیح دادن و دارو نوشتن و از این کارا
صحبتشون که تموم شد مامان بزرگ برگشت گفت دکتر :
چرا وقتی دردامو به دکتر توضیح میدم آروم میشن ؟!
استادمون ی خنده ریزی کرد ( از اینا که ینی کاش اینطوری باشه واقعا ) بعد گفت مادر جان یه سری دردا
درمونشون بیان کردنشونه نباید بزاری غمباد بشه 🙂
خلاصه که کلی حالم خوب شد با این اتفاق امروز خواستم هم حال شما خوب شه هم …..
هم بگم که درداتونو نریزین تو خودتون 🤍
•Mad_medic•
@Messwak
هوشمندانه ترین سرقتی که تو ایران شنیدم دهه ۷۰ اتفاق افتاد: پنجشنبه پلیس رفت در صرافی های فردوسی، گفت خرید و فروش دلار ممنوع شده، باید ببرن بانک صادرات شعبه (گمانم) چارراه استانبول حساب ارزی باز کنن. بعد همراه صراف رفتن بانک، پول ها رو گذاشتن حساب، دفترچه دادن بهشون همراه یک رسید از دادگاه که شنبه ببرن دادسرای تهران.
شنبه که صرافها رفتن دادسرا، فهمیدن همچین خبری نیست، رفتن بانک، دیدن تعطیله، رفتن شعبه مرکزی، فهمیدن شعبه چاراه استانبول اصلا وجود نداره.😐
طرف ماشین پلیس فیک با همه امکانات، بانک فیک با همه امکانات درست کرده بود، هیچوقتم دستگیر نشدن.
اون زمان میگفتن روی تعطیلی جمعه حساب کردن که از ایران خارج بشن:))))
•بهزاد خداپرستی•
@Messwak