🌳طبیبی که با فکر مداوا می کرد، نه قرص های شیمیایی🌳
مرحوم ابن سینا در درمان از هوش خود بسیار بهره می برد
قصه: جا انداختن استخوان دختر با فکر
در زمان مرحوم ابن سینا، یک دختر از روی اسب می افتد و کمرش از جایش در میرود.
پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد.
دختر اجازه نمیدهد، کسی دست به کمرش بزند.
هر چه به دختر می گویند: حکیم بخاطر شغل و طبابتی که می کند محرم بیمار است.
اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به کمرش بزند.
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوان تر می شود.
تا اینکه حکیم باهوش و حاذق که بنیانگذار طب ایرانی است، سفارش می کند: به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به کمر دخترتان او را مداوا کنم.
پدر دختر با خوشحالی زیاد قبول می کند و به طبیب یا همان حکیم میگوید: شرط شما چیست؟
حکیم: برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم، شرط من این هست، بعد از جا انداختن کمر دخترت گاو متعلق به خودم شود.
پدر دختر: با کمال میل قبول می کنم.
لذا با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی میخرد و گاو را به خانه حکیم می برد.
حکیم به پدر دختر: سه روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید.
پدر: چشم
از آن طرف حکیم به شاگردانش دستور می دهد: تا ۳ روز، هیچ آب و علفی را به گاو ندهند.
شاگردان همه تعجب می کنند و می گویند: گاو به این چاقی ظرف ۳ روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد.
حکیم تاکید می کند: نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود.
دو روز می گذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی نحیف می شود.
خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد،
حکیم به پدر دختر دستور می دهد: دختر را بر روی گاو سوار کند.
همه متعجب می شوند! چاره ای نمیبینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند.
بنابراین دختر را بر روی گاو سوار می کنند.
حکیم سپس دستور می دهد: پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند.
همه دستورات مو به مو اجرا می شود.
حال حکیم به شاگردانش دستور می دهد: برای گاو کاه و علف بیاورند.
گاو با حرص و ولع شروع میکند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگتر می شود.
حکیم به شاگردانش دستور میدهد: برای گاو آب بیاورند
شاگردان برای گاو آب می آورند.
گاو هر لحظه متورم و متورم می شود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر می شود، دختر از درد جیغ می کشد.
حکیم کمی نمک به آب اضاف می کند
گاو با عطش بسیار آب مینوشد.
حالا شکم گاو به حالت ۳ روز قبل برگشته.
که ناگهان صدای ترق جا افتادن کمر دختر شنیده می شود😊.
جمعیت فریاد شادی سر میدهند.
دختر از درد غش می کند و بیهوش می شود.
حکیم دستور می دهد: حالا پاهای دختر را باز کنید و او را بر روی تخت بخوابانید و ببرید استراحت کند.
یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری می شود و گاو بزرگ متعلق به حکیم می شود.
نکته ۱: اگر حقیر بودم😊 دستور می دادم که سر گاو را ببرند و گوشتش را بین نیازمندان تقسیم کنند (نمی دانم آن مرحوم چکار کرد؟)
البته افرادی که فعالیت یدی سخت ندارند و یا بچه و جوان نیستند نباید گوشت گاو بخورند
چون سوخته نمی شود که به انرژی تبدیل گردد و سودا زاست، که منجر به رسوب و به بسته شدن عروق و در نهایت سکته خواهد شد (البته اگر مصرفش مستمر باشد)
نکته ۲: از کجا آن مرحوم فشار خون که منجر به مرگ می شود را تشخیص داد؟.
یا چطور متوجه شد که ادرار تازه انسان روی دست یا پا که بریده شده و شدیدا خون خارج می شود، اگر چند قطره ادرار تازه انسان روی زخم ریخته شود، فورا خون بند می آید و از خروج خون جلوگیری می شود.
و یا...
اگر خدا توفیق دهد در آینده نزدیک خواهم نوشت» م مقدسی» ۱۴٠۳/۶/۲۳👇
@mhg13871338
🔵🔵🔵🔵🔵🔵
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸سرود مرغ سخندان خواننده> مرحوم بسطامی🌸
۱۴۰۳/۶/۲۳
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🎑ورود به بررسی اعمال، یعنی قبولی نماز🎑
برای شرکت در کنکور حتما داشتن مدرک دیپلم شرط است .
در خصوص بررسی اعمال در آخرت شرطش این است، که نمازی که بر ما واجب شد، در شبانه روز ۱۷ رکعت نماز بجا آوریم و گرنه اعمال دیگر بررسی نخواهد شد.
رسول گرامی اسلام(ص) در روایتی که در امالى صدوق، ص ۶۴۱ آمده، فرمودند: الصلاة عمود الدِّين، فَان قُبِلَت قُبِلَ ما سواها و ان رُدَّت رُدَّ ما سواها
یعنی نماز پايه و ستون دين است، اگر مقبول درگاه الهى قرار گيرد، ساير حسنات و اعمال انسان نيز پذيرفته است و اگر مقبول واقع نشود، همه حسنات و اعمال ديگر مردود است.
حالا نماز قبول می شود یا نه، خدا می داند، بنده باید تلاش خود را بعمل آورد، بقیه مربوط به حق تعالی است که کریم، رحیم، غفار و...است .
قصه: بهترین نماز بدون وضو یک رزمنده.
در سال ۱۳۶۵ و اواخر اسفند که تقریبا مدارس و ادارات نیمه تعطیل است، اکثرا دنبال مسافرت و دیدار خانواده ها و خویشان هستند.
این رزمنده فرهنگی (رشید) به اتفاق سه دوست دیگر (محمد حسین، اصغر و سید اسماعیل) ساک به دوش از طریق بسیج اعزام شدند و در پادگان شوشتر نزدیکی های اهواز که محل لشکر قدس بود معرفی و رشید بر اساس نیاز به توپخانه که در شلمچه بود (بین خرمشهر و بصره) اعزام شد .
مدت یک ماه در آن محل به عنوان راننده در خدمت بچه های توپ ۱۲۶ حدود ۵ کیلومتری مرز با عراق و توپ ۱۰۵ حدود ۲ کیلومتری مرز بود.
کار رشید این بود هر روز باید می رفت خرمشهر برای هر دو مقر غذا (سه وعده) و گلوله برای توپ های ۱۲۶ و ۱۰۵ می آورد .
مسیر خرمشهر و شلمچه مورد دید دشمن بود، وقتی خودروی تویوتای باری حرکت می کرد، چپ و راست جاده مورد اصابت گلوله بود و جاده ظاهرا آسفالت، ولی چه آسفالتی! همه بر اثر گلوله توپخانه دشمن پر از چاله چوله بود .
در هنگام بار گلوله اگر گلوله شلیک شده دشمن به خودرو اصابت می کرد، رشید و خودرو پودر می شدند...
به هر حال رشید و دو نفر دیگر در شب عملیات دشمن شیمیایی شدند (گاز اعصاب) و منجر به بیهوشی مطلق رشید به مدت ۱۴۸ ساعت شد .
خلاصه پس از این مدت بیهوشی مطلق او با اجازه خودش مرخص و به مقر لشکر برگشت، ماموریت ۴۵ روزه او به ۲ ماه تبدیل و با اتوبوس به شهر خود برگشتند.
اصل مطلب: اتوبوس برای صرف شام و نماز توقف کرد و پس از حرکت به بهانه اینکه نماز صبح در خانه هستید اصلا توقف نکرد .
رشید وقتی در میدان اصلی شهر خود پیاده شد، هوا روشن شده بود و نگاهی به ساعت انداخت، فقط ۱۵ دقیقه به طلوع آفتاب مانده بود، اگر به منزل می رسید نماز قضا می شد .
متاسفانه آن زمان اتومبیل آژانس یا اسنپ هم نبود، خیابان خلوت خلوت بود.
لذا رشید ساکش را کنار آسفالت گذاشت و با خاک آسفالت تیمم و نماز جنگی خوند، پس از پایان نماز گفت: خدایا! شرمنده که نماز با تیمم و با سرعت برق خوندم، این نماز به ظاهر ناقصم را قبول بفرما...
بعد از رسیدن به منزل طفل ۶ ماهه او بعد از ۲ ماه که الان هشت ماهه شده بود اصلا بابا را نمی شناخت.
ولی طفل دوم که حدود سه سالش بود بابا را شناخت و در بغل بابا آرام گرفت.
اما هنگام اقامه نماز ظهر که دختر سه ساله بابا را تماشا می کرد، اتفاق جالبی افتاد.
بابا نماز ظهر را نشسته خوند و اصلا بلند نشد.
دختر با ناراحتی پرسید: بابا مگه مجروح شدی ؟!.
بابا: نه دخترم! مگه چیزی شده؟
دختر: آخه چرا نشسته نماز خوندی و اصلا بلند نشدی .
گفتم: عجب! دخترم اشتباه کردم چون قریب دو ماه در سنگری که ارتفاعش یک متر بود نمی شد بلند شویم.
لذا تمام نمازها را در سنگر نشسته می خوندیم.
ممنون که یادآوری کردی.
دخترم خوشحال شد و نماز ظهر را دو باره خوندم ...
منبع: کتاب خط سرخ شهادت
پنجمین کتاب منتشر شده محمود مقدسی> سال انتشار ۱۳۹۷> ۱۴۰۳/۶/۲۳
کانال طب و سیاست👇
@mhg12871338
گروه سلامتی با غذای سالم👇
https://eitaa.com/joinchat/3515810075Cc5ed03ef75
🙋♂🎑🌸🙋♂🎑🌸
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟩آقا مبارک است رَدای امامتت🟩
ای غایب از نظر به فدای امامتت
آغاز امامت حضرت مهدی موعود (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) مبارک. 🍃❤️🍃>۱۴۰۳/۶/۲۳
🟩🌸🟩🌸🟩🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت دستم رو داغ کردم...
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥علم بدون تهذیب ویرانگر است🔥
امام راحل: من تعجب میکنم از مسیح !!!...> ۱۴۰۳/۶/۲۳
🔴🔥🔴🔥🔴🔥
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فال نیک بزنبم که سرایر نیک نقیب مون بشه امروز جمعه است و آغاز ولایت تنها معصوم در کره زمین است
میگن آرزوهای خوب برای دیگران
به خودمون هم برمیگرده
برای هم آرزو کنیم
روزایی پر از عشق و مـحبت
روزایى پر ازموفقيت و شادى
روزایى پر ازخنده و دلخوشی
و روزایی پر از سلامتی و عاقبت بخیری
سلاااام...روزتون قشنگ
خدا رو براتون آرزو میکنم
صبح زیبای جمعهتون بخیر
🌻❤️🌞
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟩فال نیک بزنیم در روز آغاز ولایت تنها معصوم🟩
امروز جمعه است، امیدوارم با فال نیک زدن لحظات زندگی همراه با تلاش برای مادیات همراه معنویات طوری باشد، که مورد پسند امام غایب مون باشد.
آغاز ولایت تنها معصوم در کره زمین است
میگن آرزوهای خوب برای دیگران
به خودمون هم بر میگرده
برای هم آرزو کنیم .
روزهایی بدون نفاق، کینه، حسد، تهمت و غیبت که با آرامش کنار هم عمر کوتاه را در خدمت هم باشیم تا دنیا زیبا شود
روزایی پر از عشق و مـحبت
روزایى پر از موفقيت و شادى
روزایى پر از خنده و دلخوشی
و روزایی پر از سلامتی و عاقبت بخیری.
گر چه الان در کنار نایبش خوشیم ولی خود آقا بیاید همراه نایبش در خدمت باشیم خوشتریم
سلاااام...روزتون قشنگ
لطف خدا رو براتون آرزو میکنم
صبح جمعه تون بخیر همراه با شرکت در اجتماع عظیم سیاسی عبادی نماز جمعه> م م > ۱۴۰۳/۶/۲۳
🌸🟩🕌🟩🌸😱
🤷♂تنبل ها عاقبت بخیر نمی شوند🤷♂
حساب کردند🔥
تعداد ۸۶۹۹۲۴۸۷ نفر تنبل و بی حال در جهان وجود دارند
که حتی حاضر نیستند این عدد رو بخونن😊
نه دیگه فایده نداره الان برگردی بخونی، تو هم به جمعشون اضافه شدی
آری تنبل!!!😁😁
منم قربانی شدم، بفرست واسه بعدی
که قربانی بگیری .
تنبل چه کسی است؟:
تنبل کسی است که انجام کارهای شخصی خود را هم به دیگران محول می کند و تن پرور است.
سوال: چه کس یا کسانی مقصرند؟
پاسخ: اکثرا مادران مقصرند، که بچه ها را نونور بار می آورند و تمام کارها حتی شخصی بچه ها را انجام می دهند.
با این روش غیر عقلانی بچه ها را بدبخت می کنند.
گاهی هم پدرها مقصرند، حتی بچه ها و مخصوصا پسرها را برای گرفتن نان از نانوایی سر کوچه هم نمی فرستند، اینگونه بچه ها در واقع نهایت (end) تنبلی هستند .
معمولا تنبل ها زندگی نکبت باری خواهند داشت، چون والدین همیشه همراه آنها نیستند.
والدین باید در اوقات فراغت دانش آموزان خود چه دختر و چه پسر را در کارهایی که دارند مثلا مادران در آشپزی، خیاطی، گلدوزی و...بچه ها را بکار گیرند .
پدرها هم هر حرفه ای که دارند پسرها را با آن حرفه آشنا کنند .
با این کار خدمت بزرگی به بچه هاشون می کنند> م م >۱۴۰۳/۶/۲۳
@mhg12871338
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙋♂عقب نشینی در زندگی یعنی بازنده🙋♂
در مقابل زورگو باید ایستاد و گاهی حمله کرد .
در غیر اینصورت باید باج بدی .
این ۱۳ ثانیه خیلی حرف دارد >م م > ۱۴۰۳/۶/۲۳
@mhg12871338
👊👊👊👊👊👊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙انسان بی نماز دیده بودیم، ولی مرغ نماز خوان خیر💙
خداوند چرا انسانها را مقید کرد که نماز بخوانند؟
۱- کسی که در مقابل خدا تعظیم کند هیچگاه در مقابل بنده اش تعظیم نخواهد کرد(خم شدن در مقابل افراد در حد رکوع شرک و جهل است).
۲- خداوند می خواهد به انسان بیاموزد، اگر محبتی از کسی دیدی باید پاسخش را بدهید.
یک چشم تان را به چند میلیارد می دهید؟
یا یک کلیه را چقدر می فروشید؟
مگر با یک چشم یا یک کلیه نمی توان ادامه ی حیات داد؟.
هر کدام از اعضاء را از شما بگیرند بسادگی قابل جبران نیست.
سرمایه ی سلامتی ارزش این را ندارد از اهداء کننده اش تشکر شود؟.
۳- نماز و روزه بسیار آسان است طوری که خداوند می فرماید:
اگر دچار بیماری شدی: نماز نشسته
اگر هیچ یک از اعضاء بدن توان حرکت نداشت حتی دراز کشیده و فقط با چشم هم اشاره کنید، کلمات در قلب بگذرد هم قبول است.
اگر مشکلی ایجاد شد و بیهوش مطلق بودی، نماز بر فرد واجب نیست.
پس با این شرایط آسان انسان زنده نباید نماز قضا داشته باشد.
در خصوص روزه هم همینطور.
وقتی شرایطی ایجاد می شود، که فرد نمی تواند خود را تطهیر کند یا روزه مضر است نباید روزه بگیرد
کسیکه تا پایان سال مشکلش حل نشد و قضای روزه بجا نیاورد، فقط بابت هر روزه یک مد طعام (۷۵۰ گرم ) به نیازمند گرسنه برساند...
ضمن اینکه روزه برای پاکسازی بدن در سال نیاز مبرم است و به سلامت بدن کمک شایانی می کند
آدمای پرخور بیشتر در مقابل انواع بیماری ناتوانند.
دو مجرم را که بکی چاق و دیگری لاغر بود را، مدتی در زندان گرسنه و تشنه نگاه داشتند
چاقه فوت کرده بود> م م > ۱۴۰۳/۶/۲۴
کانال طب و سیاست👇
@mhg12871338
🕌🔥🕌🔥🕌🔥
🇮🇷علت فساد اداری، عدم نظارت🇮🇷
چرا فساد اداری داریم؟
به گفتگوی ذیل که قصه واقعی است مطالعه و بعد قضاوت:
معاون مالی: آقای مسئول تدارکات! میدونی که بنده سالها در این اداره کار کردم و از سویی رشته ی تحصیلی من هم علوم اداری است، تو مسئول خرید هستی درسته؟
مسئول تدارکات: دقیقا و سعی می کنم در جایی خرید کنم، که به نفع اداره باشد.
معاون: در هنگام خرید چه کسی با شماست؟
مسئول: تنهایی میرم برای خرید.
معاون: از کجا بدانم جنسی که قیمتش ۱۰ میلیون تومان است، شما فاکتور ۱۱ میلیون دریافت نمی کنید و انباردار هم که مطلع نیست و ذیحساب هم بر اساس فاکتور و امضای رسید انباردار سند تنظیم و چک می کشد.
رئیس و معاون هم تائید می کنند .
مسئول: بنده خدمت معاون قبلی عرض کردم، با من برای خریدهای کالاهای قیمت بالا همراه باشد، ولی تاکنون چنین نشد، اگر بخواهم چنین کاری امکان دارد.
معاون: خب! حالا با هم بریم، تا بازدیدی از انبار ورود کالا داشته باشیم .
آقای انباردار! اینجا چه خبره! شتر با بارش گم میشه، نه قفسه بندی نه مرتب بودن کالایی...؟!
انباردار: آقای معاون! من چه تقصیر دارم، چند بار به مسئول تدارکات گفتم، نگفتم آقا؟
مسئول تدارکات: درست است آقای معاون! من هم وظیفه داشتم به معاون قبلی اعلام کردم، ولی تاکنون هیچ اقدامی نشد.
معاون: آقای انباردار! بر اساس این فاکتور خرید، ماه گذشته تعداد ۷ عدد ماستر(پودر مخصوص دستگاه تکثیر قیمتش یک ماه حقوق پرسنل) به شما تحویل شد، چند تا باقی ماند و به کدام قسمت تحویل شد و با دستور چه کسی؟
انباردار: ۲ تا باقیمونده و ۵ تا را به چند واحد بدستور رئیس و معاونین تحویل دادم.
معاون: تقاضای مسئولان واحد و دستور تحویل کالا را میخوام
انباردار: بعد از ۲۰ دقیقه بین مدارک چهار دستور را پیدا کرد، یکی بدستور رئیس و ۳ تای دیگر معاونین.
معاون:
اولا- معاونین دیگر حق دستور خروج کالا از انبار را ندارند، ان شاءالله با رئیس صحبت می کنم، خودش هم مستقیما به انبار ارجاع ندهد و برای بنده بنویسد، تا در جریان خروج کالا از انبار باشم.
ثانیا- یک دستورش نیست چرا؟
انباردار: حتما گم شده اینجا همه چیز قاطی است.
معاون: آقای مسئول تدارکات بنده شما را می شناسم، یک عدد ماستر مفقود است، باید مشخص کنید.
مسئول تدارکات: چشم
آقای انباردار! چرا شما ثبت ورود و خروج کالا (کارتکس)ندارید؟
انباردار: کارتوکس دیگه چیه؟! من شش کلاس سواد بیشتر ندارم خدمتگزار مدرسه و جارو بدست بودم منو آوردن گفتند اینجا بمان هر کس از واحدهای اداری کالا نیاز داشتند تحویل بده.
تا کنون هم کسی از من باز خواستی نکرد!
معاون: آقای مسئول تدارکات با کارشناس بودجه هماهنگی کن چنانچه اعتبار تعمیرات اداری داریم نسبت به خرید یا ساخت قفسه بندی کالا اقدام کن.
همچنین کارتکس باید در انبار باشد، تا در مواقع مورد نیاز بجای اینکه ۲۰ دقیقه بگردیم، فورا پیدا بشه، ضمنا هر کالایی که در انبار مفقود شود مسئول تدارکات مقصر است، انبارداری که بجای جارو بدست کالا بدهد را قبول ندارم.
مسئول: چشم همین امروز پیگیری و اقدام می کنم .
۳ روز بعد:
صبح مسئول تدارکات در اتاق معاون: آقای معاون میتونم با شما خصوصی صحبت کنم؟
معاون: صبح زود ارباب رجوع زیاده، چند دقیقه اشکال نداره
مسئول تدارکات: چون مسئولیت انبار را به عهده من قرار دادی، حواسم را جمع کردم.
دیروز بعد از اتمام ساعت اداری، تقریبا همه رفته بودند و انباردار را مشاهده کردم، داشت کارت خروج می زد، ولی کتش باد کرده بود، به او شک کردم و بدون اجازه ی شما ماشین اداره را برداشتم و او را تعقیب کردم.
متاسفانه بجای مسیر خونه، مسیر مرکز استان را رفت و شک من بیشتر شد.
او سوار مینی بوس و من هم با ماشین اداره دنبالش رفتم او پیاده شد من هم خودرو را پارک کردم دنبالش کردم متاسفانه رفته بود همانجایی که من معمولا خرید می کردم، کالا را از زیر کتش در آورد، داشت معامله می کرد که دستش را گرفتم، رنگش زرد شد و برای اینکه سکته نکند، دل داریش دادم، ولی در طول چهل کیلومتر که در راه بازگشت بودیم همش گریه می کرد و سفارش کرد به شما چیزی نگویم و در خواست کرده بود که ابلاغم را به عنوان خدمتگزار مدرسه ای صادر کنید، ضمنا چون شما را می شناختم به او گفتم امروز مرخصی بگیرد و اداره نیاید.
چون ممکن بود، شما عصبانی شوید و کار دست خودتان بدهید.
معاون در حالیکه به حال چنین پرسنلی گریه اش گرفته بود .
گفت: بی انصاف😔 به خود و خانواده اش رحم نکرد، همکاران اداری هم بدنام کرد.
مال حرام به زندگی او آتش خواهد زد، خوب شد اداره نیامد و به او بگو تا یک ماه نباید او را ببینم!! و سفارش کرد موضوع محرمانه بماند.
معلوم نیست بدلیل عدم نظارت، این چندمین کالایی بود که از انبار و عدم نظارت مافوق خارج شده بود.
ولی معاون او را بخدا واگذار کرد و ابلاغ اداری را لغو...> مقدسی > ۱۴۰۳/۶/۲۴
کانال طب و سیاست 👇
@mhg12871338
🇮🇷🌸🇮🇷🌸🇮🇷🌸