eitaa logo
بیرق/محمد حسین صفاریان
99 دنبال‌کننده
293 عکس
27 ویدیو
0 فایل
شعر و ترانه
مشاهده در ایتا
دانلود
انّاللّه و انّا الیه راجعون 🔻 استاد محمّدعلی بهمنی (متولد: ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ ) شاعر، غزل‌سرا و ترانه‌سرای چیره‌دست معاصر جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳ دار فانی را وداع گفت. 🔸زمان آیین تشییع این شاعر بزرگ معاصر در تهران و تدفین او در بندرعباس طی اطلاعیه‌های بعدی به اطلاع عموم خواهد رسید. مرکز آفرینش‌های ادبی قلمستان و دفتر تخصصی ادبیات و زبان این ضایعه را به جامعه ادبی کشور و خانواده محترم آن ادیب فرهیخته تسلیت می‌گوید و برای ایشان از درگاه خداوند رحمان طلب رحمت و مغفرت می‌نماید. از کتاب‌های منتشر شده استاد بهمنی می‌توان به عناوین زیر اشاره کرد: باغ لال (۱۳۵۰) در بی‌وزنی (۱۳۵۱) عامیانه‌ها (۱۳۵۵) گیسو، کلاه، کفتر (۱۳۵۶) گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود (۱۳۶۹) دهاتی (۱۳۷۷) شاعر شنیدنی است (۱۳۷۷) کاسهٔ آب دیوژن، امانم بده (۱۳۸۰) این خانه واژه‌های نسوزی دارد (۱۳۸۲) من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم (۱۳۸۸) غزل زندگی کنیم (گزیده غزل) (۱۳۹۲) @ghalamestanlit
در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه ی من بود ابری كه شاید مثل من آماده ی فریاد كردن بود من رهسپار قله و او راهی دره تلاقی مان پای اجاقی كه هنوزش آتشی از پیش بر تن بود خسته مباشی پاسخی پژواك سان از سنگ ها آمد این ابتدای آشنایی مان در آن تاریك و روشن بود بنشین !‌ نشستم گپ زدیم اما نه از حرفی كه با ما بود او نیز مثل من زبانش در بیان درد الكن بود او منتظر تا من بگویم گفتنی های مگویم را من منتظر تا او بگوید وقت اما وقت رفتن بود گفتم كه لب وا می كنم با خویشتن گفتم ولی بعضی با دستهای آشنا در من بكار قفل بستن بود او خیره بر من من به او خیره اجاق نیمه جان دیگر گرمایش از تن رفته و خاكسترش در حال مردن بود گفتم : خداحافظ كسی پاسخ نداد و آسمان یكسر پوشیده از ابری شبیه آرزوهای سترون بود تا قله شاید یك نفس باقی نبود اما غرور من با چوبدست شرمگینی در مسیر بازگشتن بود چون ریگی از قله به قعر دره افتادم هزاران بار اما من آن مورم كه همواره به دنبال رسیدن بود @mhsaffarian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه بودم دارم از عشق شما تب می‌کنم با حسین و با رضا هر روز را شب می‌کنم از می ناب ازل از اشتیاقی لم‌یزل جسم و جان خشک و خالی را لبالب می‌‌کنم من نمی‌دانم کی‌ام در بین جمع نوکران این قدر هستم که گاهی یاد زینب می‌کنم جز غباری نیستم در زیر پای مردمان سربلندم کن که دارم ترک منصب می‌کنم با همه بی بند و باری بسته‌ی کرب و بلام گرچه زهرآب عطش در جام مذهب می‌کنم سعی خواهم کرد از امروز زائرتر شوم این کم دارایی‌ام را خرج مَرکَب می‌کنم گرچه بین شاعران خویش راهم داده‌ای کفش‌های زائرانت را مرتب می‌کنم می‌نویسم تا ابد از آن مسیحای زمان کاسه خونی دارم آن را هم مُرَکّب می‌کنم ۱ @mhsaffarian
مزین به اسامی مبارک چهارده معصوم علیهم‌السلام واعوذُ من‌نفس ابتدای هر راه واعوذُ با‌النّور و اعوذُ بالله بسم رب‌الاوّل بسم رب‌الآخر بسم رب‌الباطن بسم رب‌الظّاهر بسم رب‌الاحمد بسم رب‌المحمود بسم رب‌العبد و بسم رب‌المعبود بسم رب‌الزّهرا آن یگانه سرور آن سراپا احمد آن سراسر حیدر بسم رب‌القاهر بسم رب‌القهّار بسم رب‌الحیدر بسم رب‌الکرّار بسم رب‌العشق و بسم رب‌الاحساس بسم رب‌العلی و بسم رب‌العباس بسم رب المولا حسن‌بن‌الحیدر آن کریم بن کریم آن شفیع محشر بسم رب‌المولا بسم رب‌الارباب بسم رب‌المحبوب بسم رب‌الاحباب اسم زیبای حسین آن خدای عرفان پاک آیینه‌ی توست یا قدیم الاحسان پاکبازی بی عشق نرود جز بیراه پاکبازی عشق است با اباعبدالله بسم رب‌السّجاد بسم رب‌المسجود بسم رب‌العابد بسم رب‌المعبود بسم رب‌المعشوق بسم رب‌العاشق بسم رب‌الباقر بسم رب‌الصّادق بسم رب‌الجعفر بسم رب‌الموسی بسم رب‌السّلطان ضامن آهوها بسم رب‌المولا که ولی بن ولی‌ست که جوادبن رضا که جوادبن علی‌ست بسم رب‌الهادی آن شفیع دو سرا بسم رب‌الحسنِ عسکری نور خدا بسم رب‌القائم حجت‌الله زمان او که هم نام نبی‌ست صاحب‌الامر جهان السّلام آقا جان! که مسیحانفسی کی به داد دل ما بی‌نفس‌ها برسی؟ چشمه‌ی عشق و امید! چشمه‌ی آب حیات! بر صدای تو درود! بر نگاهت صلوات! @mhsaffarian
تا شب بي‌پناه پيدا شد نوري از گرد راه پيدا شد پرده‌ها ابرها كه پس رفتند طاق ابروي ماه پيدا شد بين بيراهه‌هاي سردرگم ناگهان شاهراه پيدا شد سنگ بودند چشم‌ها ناگاه جذبه‌ي آن نگاه پيدا شد ماه من لحظه‌اي غروب نكرد گاه پنهان و گاه پيدا شد بانگ لولاك در جهان پيچيد چرخه‌ي سال و ماه پيدا شد شعر جاري شد و تبسّم كرد آسمان با زمين تكلّم كرد چشم در اشتياق و حيرت سوخت سايه آتش گرفت و ظلمت سوخت قلب دريا به هاي‌وهو افتاد آسمان در بگومگو افتاد برف‌ها قطره‌قطره آب شدند چشمه‌ها چشمه‌ي شتاب شدند درّه‌ها از ترانه سر رفتند رودها عاشقانه‌تر رفتند سنگ‌ها رشته رشته كوه شدند سركشيدند و باشكوه شدند گيسوانش كه شد رها در باد جنگل آغاز شد به راه افتاد آسمان‌ها پر از طلوع شدند قصه‌هاي ازل شروع شدند ماه آغاز قصه تنها بود گاه پنهان و گاه پيدا بود ماه من لحظه‌اي غروب نكرد اگر اينجا نبود آنجا بود حسن يوسف شكفته در رويش بر لبانش دم مسيحا بود چشم‌هايش پر از صداقت صبح گيسويش داستان يلدا بود سينه‌اش موج‌موج اقيانوس قلب او قطره قطره دريا بود آيه آيه بشارت توحيد معني لااله‌الا بود با لب جبرييل صحبت كد سايه‌ها را به نور دعوت كرد (ص) @mhsaffarian
بیرق/محمد حسین صفاریان
خواننده: #حمید_رضا_عرب_مومنی آهنگساز: #پیمان_فروتن شاعر: #محمد_حسين_صفاريان @mhsaffarian
ندهم دل به کس که شدم یار تو که بهشتم شده گل رخسار تو تو قرار دل و تو بهار غزل نفست زندگی سخنانت عسل به تو گفت آفرین چو جهان‌آفرین به تو وابسته شد دل و جان زمین همه جا عطر تو همه جا نور تو دل دنیا طپید همه از شور تو به شب ما رسید سحر از آسمان به فدایت شود همه‌ جانِ جهان ای تو زیباترین رخ روی زمین ای رسول امین رحمت‌العالمین آیه آیه تویی سوره‌ی زندگی با تو عاشق شدم عاشق بندگی روح دریا تویی جان هفت آسمان روشن از نام تو می‌شود کهکشان (ص)
ای ظلمت شب در خانه‌ی آینه‌ها نفرین به تو ای روح پلید ای دشمن صلح و صفا نفرین به تو @mhsaffarian